رمان ماه تاریک پارت ۳۷
+دنی فکر کنم تب دارم گرممه
-واقعا؟
بعد دستشو گذاشت رو پیشونیم تا تبمو بسنجه
-اوه دختر داری میسوزی پاشو..پاشو بریم درمونگاه
+الان؟
-پس کی؟
+اوکی
بلند شدمو خودم با بدبختی به ماشین رسوندم
وقتی نشستم تو ماشین دینه خودمو ول دادم چشام رو هم سنگین شد
...
ویو دنیل
وقتی نشستم پشت فرمون دیدم گرفته خوابیده واییی پسر منو سکته داده حالا با خیال راحت خوابید؟
بردمش نزدیک ترین درمونگاه به خونشونو زنگیزم به صادق پاشه بیاد
+سلوم داداش
-صادق کجایی
+خونه
-چیزه صدف سرما خورده اوردمش درومنگاه سر خیابون پاشو بیا
-واقعا؟
بعد دستشو گذاشت رو پیشونیم تا تبمو بسنجه
-اوه دختر داری میسوزی پاشو..پاشو بریم درمونگاه
+الان؟
-پس کی؟
+اوکی
بلند شدمو خودم با بدبختی به ماشین رسوندم
وقتی نشستم تو ماشین دینه خودمو ول دادم چشام رو هم سنگین شد
...
ویو دنیل
وقتی نشستم پشت فرمون دیدم گرفته خوابیده واییی پسر منو سکته داده حالا با خیال راحت خوابید؟
بردمش نزدیک ترین درمونگاه به خونشونو زنگیزم به صادق پاشه بیاد
+سلوم داداش
-صادق کجایی
+خونه
-چیزه صدف سرما خورده اوردمش درومنگاه سر خیابون پاشو بیا
۱.۷k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.