پارت پنجم:)
امروز میخواستم بعد از اینکه رایدن رفت برم پیش جونگ کوک پس همینطور فقط منتظر نشسته بودم که رایدن بعد از صبحانه بره شرکتش
صبحانه که خورد بلند شد که بره اما برگشت و گفت: ببینم ا/ت من نیستم چیکار می کنی توی خونه
یا خدا نکنه فهمیده؟گفتم:هیچی با گوشیم ور میرم
پوزخندی زد: نه که هنری نداری جز این کار
چشم غوره ای رفتم که بلاخره گورش رو گم کرد و رفت
بدو بدو رفتم پایین توی زیرزمینی طبقه آخر
رفتم توی اتاق اما جونگ کوک رو ندیدم با خودم گفتم: بردنش؟
تا اینکه دوتا دست دور شونه هام حلقه شد جیغ خفیفی کشیدم که گفت: بانوی من از چی ترسیدی؟
گفتم: جونگ کوک تویی؟
_اوهوم
+چطوری اومدی بیرون؟
قفل رو نگاه کن
یه قفل قفس نگاه کردم شکسته شده بود
+ا..اینو..اینو تو شکستی؟[تعجب]
_،اره من بودم
+چطوری تونستی این ..این کارو کنی؟
ازم جدا شد و استین لباسش رو بالا زد و برام عضله گرفت: اینو می بینی ؟ با این شکوندم وقتی خون می خورم رشد می کنم نخورم هم کوچیک تر میشم
آروم موهاشو ناز کردم: پس مراقب باش سر و صدا نکنی که رایدن بعدش کاری به کارت نداشته باشه
با بالا پایین کردن سرش جواب مثبت داد: خیالت راحت باشه
از زبان راوی
روز ها می گذشت...
ا/ت هر روز و هر شب کنار جونگ کوک بود حتی بعضی شب ها اونجا خوابش می برد و صبح میرفت عمارت همه چیز آروم بود و کسی از این اتفاقات با خبر نبود
تا اینکه یک روز خانم لی از همه ی اتفاقات باخبر میشه و به رییسش رایدن همه چیزو میگه
یک روز مثل همه روز ها ا/ت رفت پیش جونگ کوک
جونگ کوک هم تا اون لحظه چشمش به در اتاق بود که ا/ت بیاد شاید این از نظر اون دوتا عشق نبود اما جونگ کوک وابسته بود به خون ا/ت و هر هفته رشد می کرد اون مرد قوی ای شده بود و میخواست این لطف ا/ت رو جبران کنه
تا اینکه ا/ت وارد شد بدون لحظه ای صبر کردن محکم به سمت دختر قدم برداشت و بدن ظریف و شیشه مانندش رو توی آغوش سردش گرفت
اون سرد بود و این بخاطر خوناشام بودنش بود اما بدن گرم دختر اون رو هم گرم می کرد
همینطور که بغلش کرده بود گفت: بانوی من دلم خیلی برات تنگ شده بود
دختر خندید: اما من فقط یک شب نبودم
_بانوی من یه روزی میاد دیگه مجبور نیستی اون رایدن عوضی رو تحمل کنی
+خواهش می کنم چیزی به سرت نزنه خطرناکه
پوزخندی زد: منو دست کم گرفتی بانوی من
بعد گذروندن ساعاتی پیش جونگ کوک تصمیم گرفت قبل از اینکه مشکوک بنظر برسه برگرده بالا
همین که رفت بالا با چیزی که دید خون توی رگ هاش خشک شد
اون...
صبحانه که خورد بلند شد که بره اما برگشت و گفت: ببینم ا/ت من نیستم چیکار می کنی توی خونه
یا خدا نکنه فهمیده؟گفتم:هیچی با گوشیم ور میرم
پوزخندی زد: نه که هنری نداری جز این کار
چشم غوره ای رفتم که بلاخره گورش رو گم کرد و رفت
بدو بدو رفتم پایین توی زیرزمینی طبقه آخر
رفتم توی اتاق اما جونگ کوک رو ندیدم با خودم گفتم: بردنش؟
تا اینکه دوتا دست دور شونه هام حلقه شد جیغ خفیفی کشیدم که گفت: بانوی من از چی ترسیدی؟
گفتم: جونگ کوک تویی؟
_اوهوم
+چطوری اومدی بیرون؟
قفل رو نگاه کن
یه قفل قفس نگاه کردم شکسته شده بود
+ا..اینو..اینو تو شکستی؟[تعجب]
_،اره من بودم
+چطوری تونستی این ..این کارو کنی؟
ازم جدا شد و استین لباسش رو بالا زد و برام عضله گرفت: اینو می بینی ؟ با این شکوندم وقتی خون می خورم رشد می کنم نخورم هم کوچیک تر میشم
آروم موهاشو ناز کردم: پس مراقب باش سر و صدا نکنی که رایدن بعدش کاری به کارت نداشته باشه
با بالا پایین کردن سرش جواب مثبت داد: خیالت راحت باشه
از زبان راوی
روز ها می گذشت...
ا/ت هر روز و هر شب کنار جونگ کوک بود حتی بعضی شب ها اونجا خوابش می برد و صبح میرفت عمارت همه چیز آروم بود و کسی از این اتفاقات با خبر نبود
تا اینکه یک روز خانم لی از همه ی اتفاقات باخبر میشه و به رییسش رایدن همه چیزو میگه
یک روز مثل همه روز ها ا/ت رفت پیش جونگ کوک
جونگ کوک هم تا اون لحظه چشمش به در اتاق بود که ا/ت بیاد شاید این از نظر اون دوتا عشق نبود اما جونگ کوک وابسته بود به خون ا/ت و هر هفته رشد می کرد اون مرد قوی ای شده بود و میخواست این لطف ا/ت رو جبران کنه
تا اینکه ا/ت وارد شد بدون لحظه ای صبر کردن محکم به سمت دختر قدم برداشت و بدن ظریف و شیشه مانندش رو توی آغوش سردش گرفت
اون سرد بود و این بخاطر خوناشام بودنش بود اما بدن گرم دختر اون رو هم گرم می کرد
همینطور که بغلش کرده بود گفت: بانوی من دلم خیلی برات تنگ شده بود
دختر خندید: اما من فقط یک شب نبودم
_بانوی من یه روزی میاد دیگه مجبور نیستی اون رایدن عوضی رو تحمل کنی
+خواهش می کنم چیزی به سرت نزنه خطرناکه
پوزخندی زد: منو دست کم گرفتی بانوی من
بعد گذروندن ساعاتی پیش جونگ کوک تصمیم گرفت قبل از اینکه مشکوک بنظر برسه برگرده بالا
همین که رفت بالا با چیزی که دید خون توی رگ هاش خشک شد
اون...
۱۸.۱k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.