عشق من...
عشق من...
فیک جونگکوک
پارت:16
کی میخاست باشه همون ک حدس میزدم "پدرم
£من الان ب شما گفتم شما هم دیگه...
ی گلوله توی سرش خالی کردم اما انگار برم بس نبود کل گلوله هارو روش خالی کردم و سریع رفتم توی ماشین
چند ضربه ب فرمون ماشین زدم و گفتم
-دست از سرم بردارین چرا نمیزارین زندگی کنم"با داد
و سریع از اونجا رفتم سمت خونه
در رو باز کردم و رفتم سمت گوشیم برش داشتم
"10تماس از دست رفته از سئوجون"
"2تماس از دست رفته از بابا"
"1یک تماس از رفته از مادر بزرگ"
اول از همه زنگ زدم به سئوجون ببینم چ اتفاقی افتاده ک ده بار بهم زنگ زده
بعد ازچند بوق برداشت
ب.ات:سلام چطوری کجا بودی اینقدر زنگ زدم
-سئوجون ی نفس بگیر خوبم کجا میخاستی باشم
ب.ات:دنبال جونگکوک
-اوهوم اتفاقی افتاده اینجوری عجله داری
ب.ات:نه اما خیلی نگرانت شدم
-خب میبینی ک خوبم باید ب مادر بزرگ هم زنگ بزنم پس اگ چیزی نیست من برم
ب.ات:نه چیزی ک نیست اما
-چی شده می سون حالش خوبه!؟
ب.ات:اره می سون خوبه اما تو مراقب خودت باش
-وای پسر منو ترسوندیا من حواسم هست فیلا خدافظ
ب.ات:خدافظ
"پایان تماس"
بعد از اینکه قطع کردم رفتم روی شماره مامان بزرگم و زنگش زدم
•سلام دخترم خوبی
-سلام مامان بزرگ من خوبم شما خوبین
•اره ماهم خوبیم
-اتفاقی افتاده ک تماس گرفتین
•نه فقط می سون دلش برات تنگ شده بود
-اها کجاست پس؟
•ی لحظه الان بهش گوشی رو میدم..می سون بیا مامانت زنگ زده
صدای می سون رو از پشت گوشی شنیدم کگفت:
~بگو باهاش قهلم
-مامان بزرگ گوشی رو بزار روی بلندگو
•گذاشتم
-اگ نمیخاد باهام حرف بزنه تا منم برم دیگه هم زنگ نمیزنم
-خب دیگه خدافظ
~نه نه قطع نکن میخام باهات حلف بزنم
اومد و سریع گوشی رو از مامان بزرگ گرفت
-الو سلام پسر کوچولو من
~سلام(سرد
-چی شده ک پسر من باهام قهر کرده
~تو قول داده بودی ک با بابا بل میگلدیاما هنوز نیومدی
چی باید ب ی بچه ی پنج ساله میگفتم!؟
باید میگفتم بابات داره ازدواج میکنه و حتی نمیدونه تو وجود داری؟
-هنوز کاراش مونده داره سعی میکنه ک زود تر تمامشون کنه و بیاد پیشت
~واقعنی!؟
-اوهوم
~پس یعنی زود میاین نه
-اره خیلی زود
~باشه پس من بلم مامان بزلگ کالم داله
-باشه برو مراقب خودت باش گلم
~باشه توهم ملاقب خودت باش
"پایان تماس"
افکارش خیلی بهم ریخته بود خسته شده بود
تصورش از اینده با جونگکوک این نبود الان خیلی بهم ریخته شده بود...ادامه دارد
شرط:۱1۰
کامنت:۱۳۰
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
فیک جونگکوک
پارت:16
کی میخاست باشه همون ک حدس میزدم "پدرم
£من الان ب شما گفتم شما هم دیگه...
ی گلوله توی سرش خالی کردم اما انگار برم بس نبود کل گلوله هارو روش خالی کردم و سریع رفتم توی ماشین
چند ضربه ب فرمون ماشین زدم و گفتم
-دست از سرم بردارین چرا نمیزارین زندگی کنم"با داد
و سریع از اونجا رفتم سمت خونه
در رو باز کردم و رفتم سمت گوشیم برش داشتم
"10تماس از دست رفته از سئوجون"
"2تماس از دست رفته از بابا"
"1یک تماس از رفته از مادر بزرگ"
اول از همه زنگ زدم به سئوجون ببینم چ اتفاقی افتاده ک ده بار بهم زنگ زده
بعد ازچند بوق برداشت
ب.ات:سلام چطوری کجا بودی اینقدر زنگ زدم
-سئوجون ی نفس بگیر خوبم کجا میخاستی باشم
ب.ات:دنبال جونگکوک
-اوهوم اتفاقی افتاده اینجوری عجله داری
ب.ات:نه اما خیلی نگرانت شدم
-خب میبینی ک خوبم باید ب مادر بزرگ هم زنگ بزنم پس اگ چیزی نیست من برم
ب.ات:نه چیزی ک نیست اما
-چی شده می سون حالش خوبه!؟
ب.ات:اره می سون خوبه اما تو مراقب خودت باش
-وای پسر منو ترسوندیا من حواسم هست فیلا خدافظ
ب.ات:خدافظ
"پایان تماس"
بعد از اینکه قطع کردم رفتم روی شماره مامان بزرگم و زنگش زدم
•سلام دخترم خوبی
-سلام مامان بزرگ من خوبم شما خوبین
•اره ماهم خوبیم
-اتفاقی افتاده ک تماس گرفتین
•نه فقط می سون دلش برات تنگ شده بود
-اها کجاست پس؟
•ی لحظه الان بهش گوشی رو میدم..می سون بیا مامانت زنگ زده
صدای می سون رو از پشت گوشی شنیدم کگفت:
~بگو باهاش قهلم
-مامان بزرگ گوشی رو بزار روی بلندگو
•گذاشتم
-اگ نمیخاد باهام حرف بزنه تا منم برم دیگه هم زنگ نمیزنم
-خب دیگه خدافظ
~نه نه قطع نکن میخام باهات حلف بزنم
اومد و سریع گوشی رو از مامان بزرگ گرفت
-الو سلام پسر کوچولو من
~سلام(سرد
-چی شده ک پسر من باهام قهر کرده
~تو قول داده بودی ک با بابا بل میگلدیاما هنوز نیومدی
چی باید ب ی بچه ی پنج ساله میگفتم!؟
باید میگفتم بابات داره ازدواج میکنه و حتی نمیدونه تو وجود داری؟
-هنوز کاراش مونده داره سعی میکنه ک زود تر تمامشون کنه و بیاد پیشت
~واقعنی!؟
-اوهوم
~پس یعنی زود میاین نه
-اره خیلی زود
~باشه پس من بلم مامان بزلگ کالم داله
-باشه برو مراقب خودت باش گلم
~باشه توهم ملاقب خودت باش
"پایان تماس"
افکارش خیلی بهم ریخته بود خسته شده بود
تصورش از اینده با جونگکوک این نبود الان خیلی بهم ریخته شده بود...ادامه دارد
شرط:۱1۰
کامنت:۱۳۰
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
۶۵.۲k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.