عشق ممنوعه پارت ۱۶
یونجو : نمیفهمم چرا اینجوری رفتار میکنه؟ جیمین کجاس؟ زنگ زدم به جیمین
جیمین: گوشیم زنگ زد دیدم یونجوعه درسته از کوک عصبی بودم یا بدم میومد ولی یونجو کاری نکرده بود و مثل یه رفیق هوامو داشت تا آسیب نبینم . جوابشو دادم
.الو
..جیمین کجایی؟ چیزی شده؟
. رئیس بهت نگفت؟
..نه چیزی نگفت اتفاقی افتاده ؟ رئیس رفت بیرون و هیچ حرفی نزد
.چیزی نشده برای یه مدت مرخصی گرفتم بالاخره منم حق تفریح دارم ، تو هم مواظب خودت باش هیونگ برگشتم حالت خوب باشه !
. تو هم همینطور خدافظ.
.. اوهوم.
...
هه منم احمقم و نمیفهمم امان از کسایی که راحت اعتماد میکنن!
...
کوک: پامو گذاشته بودم رو گاز و فقط به سرعت اضافه میکردم و به عواقبش فک نمیکردم رسیدم به اخرای جاده که تهش میرسید به بلند ترین کوهی که تو سئول بود ماشین و پارک کردم و رفتم بالا .
جیمین!(داد)
تهیونگ!(داد)
من اشتباه کردم ! ولی الان دیره ! همه چی تموم شده ما هیچ وقت نمیتونیم برگردیم به اون دوران یا دوباره باهم باشیم!
من مشکل دارم وقتی ببینمتون بهتون آسیب میزنم و از این لذت میبرم و عذاب میکشم(به خاطر مشکل روانیشه مثلا) نمیخوام آسیب ببینید نمیخوام (داد)
پس شاید بهتر باشه فقط خودمو بکشم و شما و خودمو راحت کنم...
خواستم برم جلو تر و خودمو پرت کنم داخل آبی که خیلی پایین تر بود که یکی دستمو گرفت و درام کرد اونور...
سهون(همون دکتره که باهاش رفیقه تو چند پارت قبل هم بود):احمق داشتی چه غلطی میکردی؟؟!
کوک : تو اینجا چه غلطی میکنی؟ چرا نزاشتی خودمو راحت کنم ها؟ چرا نزاشتی هرکس که از دستم عذاب میکشه رو راحت کنم؟!(بعض و داد)
سهون:به اینکه عقل نداری شکی نیست ولی با کشتن خودت راحت نمیشی و کسی رو هم راحت نمیکنی فقط اونا رو با حس عذاب وجدان وحشتناکی که نسبت بهت دارن تنها میزاری.
کوک: به جای گفتن این چرتو پرتا دم گوش من بگو اینجا چه غلطی میکنی ؟ دنبالم کردی که تزاری تنها باشم و وزاحمم بشی مگه نه؟
سهون : اون قدری علاف و بیکار نیستم که بیوفتم دنبالت و به دخالت تو کار های احمقانت هم علاقه ی خاصی ندارم ، چون امروز اینجا خیلی خلوته اومدم ورزش کنم که نعره های جنابعالی مزاحمم شد حالا هم میرم اگه میخوای خودتو بکشی بعد از دور شدن من حتما این کارو بکن ...
کوک : سهون رفت یکم آروم شدم چون قرصامو خوردم و حالت مستیم هم پرید واقعا دلم میخواست حس آخرین لحظه عمرم رو تجربه کنم و چشمامو ببندم ولی اون لحظه یه چیزی مانعم شد!
(-در خطره؟ ینی چی ؟ اون همچین کاری نمیکنه!
مطمئنی!(پوزخند) )
لایک نمیکنی؟!🥺
جیمین: گوشیم زنگ زد دیدم یونجوعه درسته از کوک عصبی بودم یا بدم میومد ولی یونجو کاری نکرده بود و مثل یه رفیق هوامو داشت تا آسیب نبینم . جوابشو دادم
.الو
..جیمین کجایی؟ چیزی شده؟
. رئیس بهت نگفت؟
..نه چیزی نگفت اتفاقی افتاده ؟ رئیس رفت بیرون و هیچ حرفی نزد
.چیزی نشده برای یه مدت مرخصی گرفتم بالاخره منم حق تفریح دارم ، تو هم مواظب خودت باش هیونگ برگشتم حالت خوب باشه !
. تو هم همینطور خدافظ.
.. اوهوم.
...
هه منم احمقم و نمیفهمم امان از کسایی که راحت اعتماد میکنن!
...
کوک: پامو گذاشته بودم رو گاز و فقط به سرعت اضافه میکردم و به عواقبش فک نمیکردم رسیدم به اخرای جاده که تهش میرسید به بلند ترین کوهی که تو سئول بود ماشین و پارک کردم و رفتم بالا .
جیمین!(داد)
تهیونگ!(داد)
من اشتباه کردم ! ولی الان دیره ! همه چی تموم شده ما هیچ وقت نمیتونیم برگردیم به اون دوران یا دوباره باهم باشیم!
من مشکل دارم وقتی ببینمتون بهتون آسیب میزنم و از این لذت میبرم و عذاب میکشم(به خاطر مشکل روانیشه مثلا) نمیخوام آسیب ببینید نمیخوام (داد)
پس شاید بهتر باشه فقط خودمو بکشم و شما و خودمو راحت کنم...
خواستم برم جلو تر و خودمو پرت کنم داخل آبی که خیلی پایین تر بود که یکی دستمو گرفت و درام کرد اونور...
سهون(همون دکتره که باهاش رفیقه تو چند پارت قبل هم بود):احمق داشتی چه غلطی میکردی؟؟!
کوک : تو اینجا چه غلطی میکنی؟ چرا نزاشتی خودمو راحت کنم ها؟ چرا نزاشتی هرکس که از دستم عذاب میکشه رو راحت کنم؟!(بعض و داد)
سهون:به اینکه عقل نداری شکی نیست ولی با کشتن خودت راحت نمیشی و کسی رو هم راحت نمیکنی فقط اونا رو با حس عذاب وجدان وحشتناکی که نسبت بهت دارن تنها میزاری.
کوک: به جای گفتن این چرتو پرتا دم گوش من بگو اینجا چه غلطی میکنی ؟ دنبالم کردی که تزاری تنها باشم و وزاحمم بشی مگه نه؟
سهون : اون قدری علاف و بیکار نیستم که بیوفتم دنبالت و به دخالت تو کار های احمقانت هم علاقه ی خاصی ندارم ، چون امروز اینجا خیلی خلوته اومدم ورزش کنم که نعره های جنابعالی مزاحمم شد حالا هم میرم اگه میخوای خودتو بکشی بعد از دور شدن من حتما این کارو بکن ...
کوک : سهون رفت یکم آروم شدم چون قرصامو خوردم و حالت مستیم هم پرید واقعا دلم میخواست حس آخرین لحظه عمرم رو تجربه کنم و چشمامو ببندم ولی اون لحظه یه چیزی مانعم شد!
(-در خطره؟ ینی چی ؟ اون همچین کاری نمیکنه!
مطمئنی!(پوزخند) )
لایک نمیکنی؟!🥺
۲.۸k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.