p: 𝟓
ممنون که شرط هارو بیشتر کردید 😇👐🏻👍🏻
..............
معلم : و میا با یونگی ...
میا: چ....
یونگی: ممنونم ( یونگی سریع شروع به کتاب خوندن کرد)
معلم : خب بچها وسایل هاتون رو آوردید دیگه ؟ کارا جوره؟
گایز: بلههههههههه
معلم : الا....بوغغغغ .....عه اتوبوس رسید خوب .... وسایل هاتون رو جمع کنید و با پارتنر هاتون برید و روی صندلی ها بشینید ....
داخل اتوبوس
میا: ( دلم بد جور درد میکرد زیاد صبحونه نخوردم اصن نخوردم) اییییی
یونگی: چیه؟ دلت درد میکنه؟
میا: ن...
یونگی: بیا اول اینو بخور🥙 ( و بعد شروع به مالو ندن شکم میا کرد)
میا: یونگی؟
یونیگی: هیش
یونا : اهههه ازتون متنفرم
فیلیکس : عزیزم؟ چیزی میخوری؟
یونا: نه عشقم ....( چه عشقم عشقم راه انداخته از جلو چشام خفه شو ....)
( میا لغمه رو خورد و بعد روی شونه ی یونگی خابش برد... )
(رسیدن به هتل خوشگل بلا )
معلم : خب بچها با پارتنرتون ( همراه) برید داخل اتاق ها بیاید این کلید هارو بگیرید اسم هر اتاق شمارهی کلیدهای شماست اوکی ؟ برید .... خوشگذرونی کنیداا
بچها: خنده
یونگی: اینجاست ....
میا: هوم ....
یونگی نشست بود روی تخت که میا هم بی خبر روی پای یونگی نشست ......
.
.
.
.
.
تا اینجا داشته باشید من برم بخوابم برای مدرسه دوستون دارم باییییی انجلز هام مننننن
آمانس...دادم دوشنبه گذاشتم .....
🍓🍓🍓🍓🍓🍓
..............
معلم : و میا با یونگی ...
میا: چ....
یونگی: ممنونم ( یونگی سریع شروع به کتاب خوندن کرد)
معلم : خب بچها وسایل هاتون رو آوردید دیگه ؟ کارا جوره؟
گایز: بلههههههههه
معلم : الا....بوغغغغ .....عه اتوبوس رسید خوب .... وسایل هاتون رو جمع کنید و با پارتنر هاتون برید و روی صندلی ها بشینید ....
داخل اتوبوس
میا: ( دلم بد جور درد میکرد زیاد صبحونه نخوردم اصن نخوردم) اییییی
یونگی: چیه؟ دلت درد میکنه؟
میا: ن...
یونگی: بیا اول اینو بخور🥙 ( و بعد شروع به مالو ندن شکم میا کرد)
میا: یونگی؟
یونیگی: هیش
یونا : اهههه ازتون متنفرم
فیلیکس : عزیزم؟ چیزی میخوری؟
یونا: نه عشقم ....( چه عشقم عشقم راه انداخته از جلو چشام خفه شو ....)
( میا لغمه رو خورد و بعد روی شونه ی یونگی خابش برد... )
(رسیدن به هتل خوشگل بلا )
معلم : خب بچها با پارتنرتون ( همراه) برید داخل اتاق ها بیاید این کلید هارو بگیرید اسم هر اتاق شمارهی کلیدهای شماست اوکی ؟ برید .... خوشگذرونی کنیداا
بچها: خنده
یونگی: اینجاست ....
میا: هوم ....
یونگی نشست بود روی تخت که میا هم بی خبر روی پای یونگی نشست ......
.
.
.
.
.
تا اینجا داشته باشید من برم بخوابم برای مدرسه دوستون دارم باییییی انجلز هام مننننن
آمانس...دادم دوشنبه گذاشتم .....
🍓🍓🍓🍓🍓🍓
۱۳.۱k
۰۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.