پارت ۱۰
(پرش یک ماه بعد):
یه هفته از اون شب گذشته راستش با اینکه بدترین ضربه رو بهم زد ولی نه انگار یه حسی تو وجودم در حاله رشد کردن بود که وقتی میدیدمش تمام کار هایی که باهام کرده بود از یادم میرفت البته که ارباب خیلی باهام خوب شده بود و بهم میرسید
_ اوه سلام اینجایی
+سلان ارباب(تعظیم)
_واسه امروز کار بسته برو یکی از اسموتی های توی یخچال رو وردار و بخور بعدش هم بریم میخوام ببرمت یهکم به خودت برسی
+چشم(زوق)
زود رفتم آماده شدم و سواره ماشینش شدم اول رفتیم یه پاساژ و کلی خرید کردیم بعد هم رفتیم و چند تا وسیله خریدیم و بعدش رفتیم خونه با زوق وسیله هام رو چیدم و یه کم به خودم رسیدم یکی از خدمتکار ها اومد و گفت
*بفرمایین برین پیشه ارباب
+اوکی
(رفت)
+ارباب کارم داشتین؟
_آاا ا/ت میخواستم یه چیزی بهت بگم
+بفرمایین
_خب راستش دیگه نمیخوام کار کنی فقط به خودت برس نمیخوان اذیت بشی
+یعنی چی چرا(تعجب)
_گفتم که نمیخوام دیگه حدمتکارم باشی پس دیگه کاری نمیکنی
یه هفته از اون شب گذشته راستش با اینکه بدترین ضربه رو بهم زد ولی نه انگار یه حسی تو وجودم در حاله رشد کردن بود که وقتی میدیدمش تمام کار هایی که باهام کرده بود از یادم میرفت البته که ارباب خیلی باهام خوب شده بود و بهم میرسید
_ اوه سلام اینجایی
+سلان ارباب(تعظیم)
_واسه امروز کار بسته برو یکی از اسموتی های توی یخچال رو وردار و بخور بعدش هم بریم میخوام ببرمت یهکم به خودت برسی
+چشم(زوق)
زود رفتم آماده شدم و سواره ماشینش شدم اول رفتیم یه پاساژ و کلی خرید کردیم بعد هم رفتیم و چند تا وسیله خریدیم و بعدش رفتیم خونه با زوق وسیله هام رو چیدم و یه کم به خودم رسیدم یکی از خدمتکار ها اومد و گفت
*بفرمایین برین پیشه ارباب
+اوکی
(رفت)
+ارباب کارم داشتین؟
_آاا ا/ت میخواستم یه چیزی بهت بگم
+بفرمایین
_خب راستش دیگه نمیخوام کار کنی فقط به خودت برس نمیخوان اذیت بشی
+یعنی چی چرا(تعجب)
_گفتم که نمیخوام دیگه حدمتکارم باشی پس دیگه کاری نمیکنی
۹.۰k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.