سناریو « وقتی به یک.پسر نگاه میکنی..» پارت 1
سناریو « وقتی به یک.پسر نگاه میکنی..» پارت 1
بنگچان:« داخل کافه باهم بودین ..داشتین با هم نوشیدنی گرمتون رو میخوردید ..بنگچان داشت درمورد.یک.چیزی باهات.حرف میزد ..ولی وقتی سرش رو بالا اورد دید داری به یک پسر دیگه.نگاه میکنی
کفری شد و.چونت رو.گرفت و سمت خودش برگردوند
«تمومش کن..فقط به.من توجه.کن»..
----------
مینهو:« به یک مدرسه میرفتین..اون قلدر بود و تو بچه ی ساکت مدرسه بودی..مینهو بهت علاقه داشت ولی وقتی دید داری با یکی از پسر های کلاس که.همه ی بچه های مدرسه روش کراش داشتن حرف میزدی..خونش به جوش اومد اومد طرفتون و یقه پسر رو گرفت و پرتش کرد رو زمین
«بهت اخطار میدم...دیگه طرفش نمیای»..
----------
چانگبین:« عضو.نهم بودی و خب چانگبین خیلی دوستت داشت و روت حساس بود..استف جدیدی به.کمپانی اومده بود و تو باهاش خیلی صمیمی شده بودی ..همینطور که داشتی باهاش حرف میزدی یهو چانگبین از پشت بغلت کرد..استف نگاهی به چانگبین کرد و بعد به تو نگاه کرد..چانگبین از روز اول از استف خوشش نمیومد حالا که داشتی باهاش حرف میزدی خیلی رو مخش رفته بود
چانگبین نیشخندی زد
«اوو..نکنه..مزاحمتون شدم؟؟ ..» خنده ایی کردی و از استف فاصله گرفتی
بعد از رفتن تو چانگبین چشم غره ایی به استف رفت
«بدون که اینجا مزاحم تویی..حدت رو بدون و دیگه نزدیکش نشو»..
----------
جیسونگ:« به فشن شویی دعوت شده بودین..تو هواپیما همش احساس میکردی یکی بهت خیره شده..سرت رو که برگردوندیدی مهمانداری رو دیدی که چشمش به توعه..جیسونگ متوجه شد از نگاهای پسر خوشت نمیاد ولی این هم حرسش رو در اورد بود که.تو هم نگاهش کردی ..
«میخوای جامونو عوض کنیم؟؟» جیسونگ گفت و صندلیش رو با تو عوض کرد
الان دیگه تو دیده مهمانداره نبودی..مهمانداره هم نمیتونست نگاهت بکنه چون جیسونگ جلوی چشم هاش بود»..
بنگچان:« داخل کافه باهم بودین ..داشتین با هم نوشیدنی گرمتون رو میخوردید ..بنگچان داشت درمورد.یک.چیزی باهات.حرف میزد ..ولی وقتی سرش رو بالا اورد دید داری به یک پسر دیگه.نگاه میکنی
کفری شد و.چونت رو.گرفت و سمت خودش برگردوند
«تمومش کن..فقط به.من توجه.کن»..
----------
مینهو:« به یک مدرسه میرفتین..اون قلدر بود و تو بچه ی ساکت مدرسه بودی..مینهو بهت علاقه داشت ولی وقتی دید داری با یکی از پسر های کلاس که.همه ی بچه های مدرسه روش کراش داشتن حرف میزدی..خونش به جوش اومد اومد طرفتون و یقه پسر رو گرفت و پرتش کرد رو زمین
«بهت اخطار میدم...دیگه طرفش نمیای»..
----------
چانگبین:« عضو.نهم بودی و خب چانگبین خیلی دوستت داشت و روت حساس بود..استف جدیدی به.کمپانی اومده بود و تو باهاش خیلی صمیمی شده بودی ..همینطور که داشتی باهاش حرف میزدی یهو چانگبین از پشت بغلت کرد..استف نگاهی به چانگبین کرد و بعد به تو نگاه کرد..چانگبین از روز اول از استف خوشش نمیومد حالا که داشتی باهاش حرف میزدی خیلی رو مخش رفته بود
چانگبین نیشخندی زد
«اوو..نکنه..مزاحمتون شدم؟؟ ..» خنده ایی کردی و از استف فاصله گرفتی
بعد از رفتن تو چانگبین چشم غره ایی به استف رفت
«بدون که اینجا مزاحم تویی..حدت رو بدون و دیگه نزدیکش نشو»..
----------
جیسونگ:« به فشن شویی دعوت شده بودین..تو هواپیما همش احساس میکردی یکی بهت خیره شده..سرت رو که برگردوندیدی مهمانداری رو دیدی که چشمش به توعه..جیسونگ متوجه شد از نگاهای پسر خوشت نمیاد ولی این هم حرسش رو در اورد بود که.تو هم نگاهش کردی ..
«میخوای جامونو عوض کنیم؟؟» جیسونگ گفت و صندلیش رو با تو عوض کرد
الان دیگه تو دیده مهمانداره نبودی..مهمانداره هم نمیتونست نگاهت بکنه چون جیسونگ جلوی چشم هاش بود»..
۱۸.۱k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.