«عشق نافرجام من»
«پارت ۵۵»
ساعت شش
+:تا یک ربع همه جمع شدن و تقریبا نیم ساعت بود که رئیس داشت سخنرانی میکردبه اون هم معاون سخنرانی کرد
یونا دیگه از اینهمه حرف زدن خسته شده بود
یونا:هوفففففف برم دهنشونو ببندم بگم بسه تروخدااااااا فهمیدیم مردم کارو زندگی دارن آخه😐😑😑(تو مغزش)
رئیس:یونا برو وایسا اونجا الانه که برسه
یونا:چشم
وااااااا چرا اونجا وایستم اصلا چه دلیلی داره که من بعد اونهمه زحمت اونجا وایستم(توی مغزش)
(یونا ویو)
رفتم وایسادم اونجا پشت صندلی رئیس جدید بود یعنی حتی وقتی وارد میشدم من نمیتونستم ببینمش😬😬😬اصلا چرا برام مهمه که ببینم کیه بعد اونهمه کار که بخاطر اومدنش از من کشید اصن چرا منتظرش باشم...
+:رئیس جدید وارد شد و نشست و یکم صحبت کرد
یونا:واااااا صدای رئیس جدید چقد آشناس من این صدا رو کجا شنیدم😶کنجکاو شدم ببینمش(تو مغزش)
+:یونا همین جوری داشت فکر میکرد که تلفنش زنگ زد.
یونا:بله
×:یونا زودباش بیا خونهههههه
یونا:مامان آخه...
الو مامان الوووووو
+:یونا به سمت معاون رفت
یونا:من میتونم برم یه کار ضروری برام پیش اومده
معاون:آخه...
یونا:لطفااااااا
معاون:باشه ولی فردا حتما باید بیای
یونا:چشم خیلی ممنون
(تو خونه)
یونا:چیشده مامانننننننننن
×:ببین اوپاتو🥺🥺🥺🥺🥺
اوپا:مرد به این جذابی دیدی تاحالا😌😌😌
یونا:شماها بخاطر همین به من زنگ زدیددددد
اوپا:دلیل دیگه ای هم میتونست داشته باشه🧐
یونا:یاااااااااااا شماها دیوونه شدیننننن یا میخواین منو دیوونه کنین میدونین با چه وضعی اومدم رسیدم اینجاااااا(با عصبانیت و داد)
اوپا:خیلی بی اعصاب شدی هاااااااا
(فردا صبح)
یونا:مامانننننننننن من چطوری برم سرکار
×:وا مگه داری میری
یونا:اره
×:یعنی چی این چه وضعشه عروسی اوپاته یعنی تو خواهر دومادی باید خیلی برازنده باشی
یونا:مامان به نظرت من خودم دلم میخواد برم
×:اگه بری که نمیتونی درست حسابی آرایش کنی همون لباسو بپوش
یونا:مامان دیوونه شدی؟؟؟؟
×:چرا خیلیم قشنگه
یونا:مامان دارم میرم سر کار با
×:اشکال نداره
یونا:عمرااااا
×: باید بپوشی بایددددددد
یونا:نمی خوام
( آخرش باید حرف مامانارو قبول کنیم دیه😅)
×:بیا اینارم بگیر
یونا:اینا دیگه چین؟؟؟؟
×:لوازم آرایشی
یونا:اینهمهههههه
×:آره
یونا:مامان من اصن بلد نیستم آرایش کنم
×:بده جیسو
یونا:خوبه برا هر حرفتم یه راه حل دومی داری با😶😶😶😶...
اسلاید دوم لباس یونا تو عروسی
امروز جوگیر شدم همین جوری دارم مینویسم😂😂
ساعت شش
+:تا یک ربع همه جمع شدن و تقریبا نیم ساعت بود که رئیس داشت سخنرانی میکردبه اون هم معاون سخنرانی کرد
یونا دیگه از اینهمه حرف زدن خسته شده بود
یونا:هوفففففف برم دهنشونو ببندم بگم بسه تروخدااااااا فهمیدیم مردم کارو زندگی دارن آخه😐😑😑(تو مغزش)
رئیس:یونا برو وایسا اونجا الانه که برسه
یونا:چشم
وااااااا چرا اونجا وایستم اصلا چه دلیلی داره که من بعد اونهمه زحمت اونجا وایستم(توی مغزش)
(یونا ویو)
رفتم وایسادم اونجا پشت صندلی رئیس جدید بود یعنی حتی وقتی وارد میشدم من نمیتونستم ببینمش😬😬😬اصلا چرا برام مهمه که ببینم کیه بعد اونهمه کار که بخاطر اومدنش از من کشید اصن چرا منتظرش باشم...
+:رئیس جدید وارد شد و نشست و یکم صحبت کرد
یونا:واااااا صدای رئیس جدید چقد آشناس من این صدا رو کجا شنیدم😶کنجکاو شدم ببینمش(تو مغزش)
+:یونا همین جوری داشت فکر میکرد که تلفنش زنگ زد.
یونا:بله
×:یونا زودباش بیا خونهههههه
یونا:مامان آخه...
الو مامان الوووووو
+:یونا به سمت معاون رفت
یونا:من میتونم برم یه کار ضروری برام پیش اومده
معاون:آخه...
یونا:لطفااااااا
معاون:باشه ولی فردا حتما باید بیای
یونا:چشم خیلی ممنون
(تو خونه)
یونا:چیشده مامانننننننننن
×:ببین اوپاتو🥺🥺🥺🥺🥺
اوپا:مرد به این جذابی دیدی تاحالا😌😌😌
یونا:شماها بخاطر همین به من زنگ زدیددددد
اوپا:دلیل دیگه ای هم میتونست داشته باشه🧐
یونا:یاااااااااااا شماها دیوونه شدیننننن یا میخواین منو دیوونه کنین میدونین با چه وضعی اومدم رسیدم اینجاااااا(با عصبانیت و داد)
اوپا:خیلی بی اعصاب شدی هاااااااا
(فردا صبح)
یونا:مامانننننننننن من چطوری برم سرکار
×:وا مگه داری میری
یونا:اره
×:یعنی چی این چه وضعشه عروسی اوپاته یعنی تو خواهر دومادی باید خیلی برازنده باشی
یونا:مامان به نظرت من خودم دلم میخواد برم
×:اگه بری که نمیتونی درست حسابی آرایش کنی همون لباسو بپوش
یونا:مامان دیوونه شدی؟؟؟؟
×:چرا خیلیم قشنگه
یونا:مامان دارم میرم سر کار با
×:اشکال نداره
یونا:عمرااااا
×: باید بپوشی بایددددددد
یونا:نمی خوام
( آخرش باید حرف مامانارو قبول کنیم دیه😅)
×:بیا اینارم بگیر
یونا:اینا دیگه چین؟؟؟؟
×:لوازم آرایشی
یونا:اینهمهههههه
×:آره
یونا:مامان من اصن بلد نیستم آرایش کنم
×:بده جیسو
یونا:خوبه برا هر حرفتم یه راه حل دومی داری با😶😶😶😶...
اسلاید دوم لباس یونا تو عروسی
امروز جوگیر شدم همین جوری دارم مینویسم😂😂
۱۶.۳k
۱۶ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.