پارت۱۴(یخی که عاشق خورشید)
(یخی که عاشق خورشید شد)
پارت ۱۴
بعد از کلی بگو بخند برگشتم جا بچه ها
بچه ها همه کار هارو کرده بودن چادر هارو درست کرده بودن وسایل هم آورده بودن و یه شعله آتش هم روشن بود
[۲ ساعت بعد]
حصلم سر رفته از چادر رفتم بیرون همه بچه هارو صدا کردم چند بسته ماشمالو هم برداشتم با یه بسته سیخ
دور آتیش همه جمع شدیم و داشتیم ماش مالو رو آتیش میگرفتیم و یکی از بچه ها هم داشت اهنگ میخوند ...لعنتی خیلی خوب بود با بادی که میومد
من کنار جیمین نشسته بودم سرم رو گذاشته بودم رو شونه جیمین اونم دستش دور کمرم بود
دلم نمیخواست این لحظه تموم بشه
یهو چشم به تهیونگ افتاد داشت مارو نگاه میکرد زود سرمو برگردوندم اونم همینطور
اصلا حصله اون یکی رو نداشتم
یکی از بچه ها اسمش مینهو بود گفت:الان ساعت هفته الان پاشین برین حاضر شین ۸ اینجا باشین خشگل ترین لباس هاتون رو بپوشید که امشب میخوایم بترکونیم
همه باهم به هوراییی گفتم و پاشدیم همه رفتیم سمت اتاق هامون
به تهیونگ گفتم اول من آماده میشم کارم که تموم شد بعد تو بیا تو
منی که همیشه لباس های گشاد گشاد و لش میپوشیدم امشب تصمیم گرفتم خشگل ترین دختر امشب بشم پس لباس مجلسی مشکیه کوتاه انتخاب کردم و پوشیدم(عکسشو اسلاید دوم میزارم)
موهامم که تا جا باسنم بود یه اتو زدم ..اوف موهام خیلی خوب شده بود
با یه کفش مشکی پاشنه بلند،یه ارایش فوق العاده هم کردم و یه رژ قرمز زدم که به کل استایلم میومد
خب کارم تموم شد بود تهیونگ رو صدا زدم تا بیاد آماده بشه
رفتم رو تخت نشستم تهیونگ اومد تو حواسش بمن نبود اصلا
ا.ت:سریع آماده شو ۲۰ دیقه وقت داری
برگشت سمت من خشکش زدم میتونستم قیافشو ببینم خندم گرفت زدم زیر خنده
تهیونگ:ا.ت..تو خیلی خوشگل شدی
با یه لحن خیلی خوب اینو گفت که خوشم اومد
تهیونگ:خوشگل شدی ولی هنوز زاخاری زد زیر خنده بعد رد شد
پسره ای خاک تو سر برم موهاشو بکشم تا کنده بشه
پارت ۱۴
بعد از کلی بگو بخند برگشتم جا بچه ها
بچه ها همه کار هارو کرده بودن چادر هارو درست کرده بودن وسایل هم آورده بودن و یه شعله آتش هم روشن بود
[۲ ساعت بعد]
حصلم سر رفته از چادر رفتم بیرون همه بچه هارو صدا کردم چند بسته ماشمالو هم برداشتم با یه بسته سیخ
دور آتیش همه جمع شدیم و داشتیم ماش مالو رو آتیش میگرفتیم و یکی از بچه ها هم داشت اهنگ میخوند ...لعنتی خیلی خوب بود با بادی که میومد
من کنار جیمین نشسته بودم سرم رو گذاشته بودم رو شونه جیمین اونم دستش دور کمرم بود
دلم نمیخواست این لحظه تموم بشه
یهو چشم به تهیونگ افتاد داشت مارو نگاه میکرد زود سرمو برگردوندم اونم همینطور
اصلا حصله اون یکی رو نداشتم
یکی از بچه ها اسمش مینهو بود گفت:الان ساعت هفته الان پاشین برین حاضر شین ۸ اینجا باشین خشگل ترین لباس هاتون رو بپوشید که امشب میخوایم بترکونیم
همه باهم به هوراییی گفتم و پاشدیم همه رفتیم سمت اتاق هامون
به تهیونگ گفتم اول من آماده میشم کارم که تموم شد بعد تو بیا تو
منی که همیشه لباس های گشاد گشاد و لش میپوشیدم امشب تصمیم گرفتم خشگل ترین دختر امشب بشم پس لباس مجلسی مشکیه کوتاه انتخاب کردم و پوشیدم(عکسشو اسلاید دوم میزارم)
موهامم که تا جا باسنم بود یه اتو زدم ..اوف موهام خیلی خوب شده بود
با یه کفش مشکی پاشنه بلند،یه ارایش فوق العاده هم کردم و یه رژ قرمز زدم که به کل استایلم میومد
خب کارم تموم شد بود تهیونگ رو صدا زدم تا بیاد آماده بشه
رفتم رو تخت نشستم تهیونگ اومد تو حواسش بمن نبود اصلا
ا.ت:سریع آماده شو ۲۰ دیقه وقت داری
برگشت سمت من خشکش زدم میتونستم قیافشو ببینم خندم گرفت زدم زیر خنده
تهیونگ:ا.ت..تو خیلی خوشگل شدی
با یه لحن خیلی خوب اینو گفت که خوشم اومد
تهیونگ:خوشگل شدی ولی هنوز زاخاری زد زیر خنده بعد رد شد
پسره ای خاک تو سر برم موهاشو بکشم تا کنده بشه
۹.۹k
۲۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.