part: 76
کوک: میدونستی بیشتر از هر چیزی میخوامت
همینطوری زل زده بودم بش قدرت درک این حرفاش از توانم خارج شده بود هر دفعه ی حرف میزدو متعجبم میکرد حتی پلکم نمیزدم
هانا: ول کننن دستم درد گرف
کوک: این جزوی از فیلمنامه بود داشتم اونو تمرین میکردم و ریکشنت چیزی که میخواستم بود
هانا: ا..اوو خوبه
کثافت هی دیوونم میکنه مغزو قلبمم درگیر خودش کرده اخه این رفتارا چیهه
اروم باش دختر اروممم
کوک: هانا(خنده)
منتظر نگاش کردم که گف
_خجالت کشیدی
هانا: نه چطور
کوک: معلومه. عین گوجه قرمز شدی
از اینه کنارم به صورتم نگا کردم که دیدم راس میگه شتتت مریض خودت کردیم جئون
دارویی هس که بتونه عشقتو از ذهن و قلبم بیرون کنه؟
هانا: نه بابا چ خجالتی گرممه فقط
لپامو کشید و گف
کوک: ووییی وقتی خجالت میکشی چقددد کیوت میشی(خنده)
هانا: هوییی جئون میگم خجالت نکشیدم فقط گرمم شدههههه
کوک: باشه باشه تو راس میگی(خنده)
هانا: چیش عوضی
منیجر با سرعت اومد پیشم و گف
_هانا باید بریم دیگه
هانا: ولی هنوز ی سکانس دیگه مونده
منیجر: میدونم با کارگردان هم صحبت کردم الان باید بریم فن میتینگ دارین شب و خارج از شهره هم
هانا: عاا اوک بریمم
رفتم کتمو از رو صندلی برداشتم و پوشیدم
کوک: مراقب خودتم باش بچه
خنده ای به حرفش کردم و بعد گفتن
_توام همینطور
با منیجر از اون عمارت بیرون و سوار ماشین شدیم
هانا: لونا چطوره حالش
منیجر: خوب نیس اصلا خوب نیس ولی مجبوره بیاد
خنده ای از عصبانیت سر دادمو گفتم
_متنفرم ازینکه کنترل هیچ کاری دست خودمون نیس
**
تو بک استیج داشتیم اماده میشدیم لونا حالش خوب نبود و این باعث میشد حال منم گرفته بشه
همینطور که داشتم سعی میکردم با شیطونیای همیشگیم لونارو یکم بخندونم گفتم
_هعی حس میکنم دیگه به درد این گروه نمیخورم
همه ازین حرف یهوییم خندشون گرفت
یونجی: اونوقت چرا
هانا: شیطونیا و کارام دیگه جواب نمیده لونا تا الان باید فحش بارونم میکرد و سرم غر میزد ولی ببینین فقط میخنده
همینطوری زل زده بودم بش قدرت درک این حرفاش از توانم خارج شده بود هر دفعه ی حرف میزدو متعجبم میکرد حتی پلکم نمیزدم
هانا: ول کننن دستم درد گرف
کوک: این جزوی از فیلمنامه بود داشتم اونو تمرین میکردم و ریکشنت چیزی که میخواستم بود
هانا: ا..اوو خوبه
کثافت هی دیوونم میکنه مغزو قلبمم درگیر خودش کرده اخه این رفتارا چیهه
اروم باش دختر اروممم
کوک: هانا(خنده)
منتظر نگاش کردم که گف
_خجالت کشیدی
هانا: نه چطور
کوک: معلومه. عین گوجه قرمز شدی
از اینه کنارم به صورتم نگا کردم که دیدم راس میگه شتتت مریض خودت کردیم جئون
دارویی هس که بتونه عشقتو از ذهن و قلبم بیرون کنه؟
هانا: نه بابا چ خجالتی گرممه فقط
لپامو کشید و گف
کوک: ووییی وقتی خجالت میکشی چقددد کیوت میشی(خنده)
هانا: هوییی جئون میگم خجالت نکشیدم فقط گرمم شدههههه
کوک: باشه باشه تو راس میگی(خنده)
هانا: چیش عوضی
منیجر با سرعت اومد پیشم و گف
_هانا باید بریم دیگه
هانا: ولی هنوز ی سکانس دیگه مونده
منیجر: میدونم با کارگردان هم صحبت کردم الان باید بریم فن میتینگ دارین شب و خارج از شهره هم
هانا: عاا اوک بریمم
رفتم کتمو از رو صندلی برداشتم و پوشیدم
کوک: مراقب خودتم باش بچه
خنده ای به حرفش کردم و بعد گفتن
_توام همینطور
با منیجر از اون عمارت بیرون و سوار ماشین شدیم
هانا: لونا چطوره حالش
منیجر: خوب نیس اصلا خوب نیس ولی مجبوره بیاد
خنده ای از عصبانیت سر دادمو گفتم
_متنفرم ازینکه کنترل هیچ کاری دست خودمون نیس
**
تو بک استیج داشتیم اماده میشدیم لونا حالش خوب نبود و این باعث میشد حال منم گرفته بشه
همینطور که داشتم سعی میکردم با شیطونیای همیشگیم لونارو یکم بخندونم گفتم
_هعی حس میکنم دیگه به درد این گروه نمیخورم
همه ازین حرف یهوییم خندشون گرفت
یونجی: اونوقت چرا
هانا: شیطونیا و کارام دیگه جواب نمیده لونا تا الان باید فحش بارونم میکرد و سرم غر میزد ولی ببینین فقط میخنده
۸.۵k
۰۵ دی ۱۴۰۲