زندگی مخفی پارت پنجاه نه
#زندگی_مخفی
پارت ۵۹
....از زبون بنده(نویسنده).......
بعد از صبحونه
همشون نشستن توی پذیرایی
یونگی:بچه ها رابطه ی شما دوتا چرا بیشتر پیش نمیره
جیمین:راست میگه ها
تهیونگ:من فقط منتظر اون روزی ام که جیمین لنگ لنگان از اتاق بیاد بیرون یعنی اینقدر بهش بخندم
جیمین: ببخشید ببخشید ببخشید ولی کی گفته من قراره باتم باشم؟؟
یونگی:از لحاظ سن و جسه و غیره بله شما باتمی
جیمین:یونگییی
خیلی خیلی خیلی بیشعوریییی
جونگ کوک:چیه خب حقیقت رو گفت
جیمین:تو حرف نزن
حالا خوبه توهم باتمی
جونگکوک:چیییی من نه
تهیونگ برمیگرده و رو به روی جونگکوک میشینه
تهیونگ:بله به قول یونگی با توجه به سن و جسه و غیره
جونگکوک:ببخشیدا ولی ما هم قدیم و هم هیکل هم هستیم
ولی اگه دقت کنی من عضلانی تر از توام
جیمین:حالا این بحثا رو ول کنید
رابطه ی هیچکدوم از ما تا اون حد پیش نرفته خب ما حتی هنوز به قرار عادی هم نداشتیم
و درست حسابی اعتراف نکردیم
تهیونگ:ببخشیدا ولی من آهنگ نوشتم اونوقت اعتراف نکردممم
جونگکوک:و جیمین جان شما واسه یونگی آهنگی رو که من نوشتم خوندی و بهش گفتی توهم دوسش داری اونوقت میگی اعتراف نکردی
......فلش بک........
یونگی:جیمین من من من متاسفم که دوست دارم
جیمین:وای خدااااا
این یونگی چرا اینقدر احمقهههههههه
یونگی بدون تغییر صورتش میگه: احمق خودتی و جد و آبادددددد.......
نه خدایی رزی احمق نیست فقط تویی
پس احمق خودتی
روی لب یونگی لبخندی ظاهر میشه
جیمین:مین یونگی منم عاشقتم
ببخشید که دیر جواب دادم
ببخشید که این همه اذیتت کردم
ببخشید اگه دلتو شکستم
ببخشید اگه حِسمو دیر فهمیدم
من من دوست دارم
یونگی تا چند دقیقه همونطور مونده بود
هنوز تو شوک بود
یعنی جیمین همون حس رو بهش داشت
خدااااا
یونگی بلند شد و پرید بغل جیمین و جیمین هم اونو همراهی کرد
پارت ۵۹
....از زبون بنده(نویسنده).......
بعد از صبحونه
همشون نشستن توی پذیرایی
یونگی:بچه ها رابطه ی شما دوتا چرا بیشتر پیش نمیره
جیمین:راست میگه ها
تهیونگ:من فقط منتظر اون روزی ام که جیمین لنگ لنگان از اتاق بیاد بیرون یعنی اینقدر بهش بخندم
جیمین: ببخشید ببخشید ببخشید ولی کی گفته من قراره باتم باشم؟؟
یونگی:از لحاظ سن و جسه و غیره بله شما باتمی
جیمین:یونگییی
خیلی خیلی خیلی بیشعوریییی
جونگ کوک:چیه خب حقیقت رو گفت
جیمین:تو حرف نزن
حالا خوبه توهم باتمی
جونگکوک:چیییی من نه
تهیونگ برمیگرده و رو به روی جونگکوک میشینه
تهیونگ:بله به قول یونگی با توجه به سن و جسه و غیره
جونگکوک:ببخشیدا ولی ما هم قدیم و هم هیکل هم هستیم
ولی اگه دقت کنی من عضلانی تر از توام
جیمین:حالا این بحثا رو ول کنید
رابطه ی هیچکدوم از ما تا اون حد پیش نرفته خب ما حتی هنوز به قرار عادی هم نداشتیم
و درست حسابی اعتراف نکردیم
تهیونگ:ببخشیدا ولی من آهنگ نوشتم اونوقت اعتراف نکردممم
جونگکوک:و جیمین جان شما واسه یونگی آهنگی رو که من نوشتم خوندی و بهش گفتی توهم دوسش داری اونوقت میگی اعتراف نکردی
......فلش بک........
یونگی:جیمین من من من متاسفم که دوست دارم
جیمین:وای خدااااا
این یونگی چرا اینقدر احمقهههههههه
یونگی بدون تغییر صورتش میگه: احمق خودتی و جد و آبادددددد.......
نه خدایی رزی احمق نیست فقط تویی
پس احمق خودتی
روی لب یونگی لبخندی ظاهر میشه
جیمین:مین یونگی منم عاشقتم
ببخشید که دیر جواب دادم
ببخشید که این همه اذیتت کردم
ببخشید اگه دلتو شکستم
ببخشید اگه حِسمو دیر فهمیدم
من من دوست دارم
یونگی تا چند دقیقه همونطور مونده بود
هنوز تو شوک بود
یعنی جیمین همون حس رو بهش داشت
خدااااا
یونگی بلند شد و پرید بغل جیمین و جیمین هم اونو همراهی کرد
۲.۵k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.