وقتی فکر کرد حامله نمیشی
دستی درو کمرم حلقه شده
-حق نداری جلو داداش من همچین لباسی بپوشی
+چرا
-چون من میگم
+بیبین من هرچی که تو میگی رو و هر کاری رو بگی رو انجام نمیدم
-باشع پس قهوه رو ریختی بیا تو اتاق
همه که گفتم
+باشه
بفرماید قهوه تون
مادر جان برای شما هم ریختم
&باشع حالا برو تو اتاقت
+چشم
وقتی رفتم تو اتاق دیدم کوک با چنتا چیز تو دستش اومد من رو انداخت رو تخت
اگه بقیه اش رو میخواین
یا تو کامنت یا تو پی وی بگو برات
اسمات رو بفرستم
-حق نداری جلو داداش من همچین لباسی بپوشی
+چرا
-چون من میگم
+بیبین من هرچی که تو میگی رو و هر کاری رو بگی رو انجام نمیدم
-باشع پس قهوه رو ریختی بیا تو اتاق
همه که گفتم
+باشه
بفرماید قهوه تون
مادر جان برای شما هم ریختم
&باشع حالا برو تو اتاقت
+چشم
وقتی رفتم تو اتاق دیدم کوک با چنتا چیز تو دستش اومد من رو انداخت رو تخت
اگه بقیه اش رو میخواین
یا تو کامنت یا تو پی وی بگو برات
اسمات رو بفرستم
۶.۸k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.