تیمارستان متروکهpt2
بخش اول: مخفی گاه
نیل کـــدی¹ که روی پله های ایوان خانه عمه اش که به سبک ویکتوریایی²ساخته شده بود، نشسته بود، کیف کوچکی را زیر بغلش گرفت و منتظر ماند تا دوست جدیدش، وسلی باپتیست³، از راه برسد. نیل، کیف را در پشت انباری در آشپز خانه عمه اش پیدا کرده بود و می دانست که برای تحقیق در تیمارستان گریلاک عالی است. در داخل کیف، یک چراغ قوه کوچک، یکی از سنجاق سرهای خواهرش برا باز کردم قفل، یک بطری اب، چند کیسه پلاستیکی برای جمع اوری مدارک، دوربین دیجیتال، و یک دفترچه یادداشت و خودکار گذاشته بود.
شب قبل، وسلی افسانه پرستار جانت را برای او تعریف کرده بود. نیل حتی پس از شنیدن این هشدار وحشنتاک "از گریلاک دوری کنید یا در غیر این صورت...!" به چیزی جز رفتن به تیمارستان فکر نمیکرد. او میخواست همه چیز را با چشم های خودش ببیند.
وقتی صحبت از ارواح و چیزهای ترسناک باشد، نیل خود را یک خبره جا میزد.
او و دوستانش در نیوجرسی میدانستند که چگونه یک تابلوی ویجا⁴ و یک علامت مخصوص احضار روح بسازند، چگونه از یک روح فیلم بگیرند، چگونه حس سوزن سوزن شدن را در مکان های ظاهرا خالی که به نشانه تسخیر شدن است، را تشخیص دهند. برای این کارها به تمرین نیاز داشتند، اما نیل مربیان خوبی داشت. برنامه مورد علاقه او -"کاوشگران روح"- هر جمعه شب پخش میشد. نیل از دوسال پیش که سریال پخش شد، هیچ قسمتش را از دست نداده بود. مجری های برنامه، الکسی و مارک، سه نکته عالی برای جمع اوری اطلاعات در طول احضار ارواح بازگو کردند؛ باتری های خود را شارژ کنید، حواستان جمع باشد و لباس زیر خود را تمیز نگه دارین(ادمین بازیش گرفته😂😂😂😂)
«منتظر اتوبوس برای رفتن به خونه ای؟»
نیل برگشت و خواهر بزرگترش بـــری⁵ را دید که پشت سر او جلوی در وایساده بود.
نیل درحالی که از او دور میشد، گفت:«هر هر، خیلی بانمکی.»
بری در ادامه با شوخ طبعی گفت:«فکر نمیکنم بیاد.»
ادامه دارد...
نیل کـــدی¹ که روی پله های ایوان خانه عمه اش که به سبک ویکتوریایی²ساخته شده بود، نشسته بود، کیف کوچکی را زیر بغلش گرفت و منتظر ماند تا دوست جدیدش، وسلی باپتیست³، از راه برسد. نیل، کیف را در پشت انباری در آشپز خانه عمه اش پیدا کرده بود و می دانست که برای تحقیق در تیمارستان گریلاک عالی است. در داخل کیف، یک چراغ قوه کوچک، یکی از سنجاق سرهای خواهرش برا باز کردم قفل، یک بطری اب، چند کیسه پلاستیکی برای جمع اوری مدارک، دوربین دیجیتال، و یک دفترچه یادداشت و خودکار گذاشته بود.
شب قبل، وسلی افسانه پرستار جانت را برای او تعریف کرده بود. نیل حتی پس از شنیدن این هشدار وحشنتاک "از گریلاک دوری کنید یا در غیر این صورت...!" به چیزی جز رفتن به تیمارستان فکر نمیکرد. او میخواست همه چیز را با چشم های خودش ببیند.
وقتی صحبت از ارواح و چیزهای ترسناک باشد، نیل خود را یک خبره جا میزد.
او و دوستانش در نیوجرسی میدانستند که چگونه یک تابلوی ویجا⁴ و یک علامت مخصوص احضار روح بسازند، چگونه از یک روح فیلم بگیرند، چگونه حس سوزن سوزن شدن را در مکان های ظاهرا خالی که به نشانه تسخیر شدن است، را تشخیص دهند. برای این کارها به تمرین نیاز داشتند، اما نیل مربیان خوبی داشت. برنامه مورد علاقه او -"کاوشگران روح"- هر جمعه شب پخش میشد. نیل از دوسال پیش که سریال پخش شد، هیچ قسمتش را از دست نداده بود. مجری های برنامه، الکسی و مارک، سه نکته عالی برای جمع اوری اطلاعات در طول احضار ارواح بازگو کردند؛ باتری های خود را شارژ کنید، حواستان جمع باشد و لباس زیر خود را تمیز نگه دارین(ادمین بازیش گرفته😂😂😂😂)
«منتظر اتوبوس برای رفتن به خونه ای؟»
نیل برگشت و خواهر بزرگترش بـــری⁵ را دید که پشت سر او جلوی در وایساده بود.
نیل درحالی که از او دور میشد، گفت:«هر هر، خیلی بانمکی.»
بری در ادامه با شوخ طبعی گفت:«فکر نمیکنم بیاد.»
ادامه دارد...
۵.۱k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲