پارت ¹⁷ 🦋🦋🦋🦋 Blue butterfly 🦋🦋🦋🦋
جیمین « 😐حاجی نصف غرفه رو به باد دادی....
یونا « عین چهار تا اسکول ریخته بودن سر غرفه عروسک ها و جیغ و داد میکردن... تا اینجا تهیونگ دو تا تیر رو به فنا داده بود....
@ هوی شلغم اینو خطا بزنی نصفت میکنم هااااا
✓ باشه باشه تفنگ رو بالای سر خرگوش تنظیم کردم و تیر سومی رو هم زدم.....
لین « تا حالا سه تا خطا زده بود.... یعنی میتونه اینو بزنه به هدف؟... با صدای شلیک مشتاقانه به سیبل خیره شدم که دیدم خورده وسط هدف...
# جیغغغغغغغ یوهوووووووووو موفق شدیممممممممم
جیمین « درسته تهیونگ دو تا خطا داشت اما بالاخره موفق شد و ارزششم داشت....داشتم به لین که با خرگوش بالا و پایین میپرید نگاه میکردم که یونا تفگ رو از تهیونگ گرفت....
@ ببخشید اگه بخواهیم یه عروسک دیگه بگیریم چی؟
صاحب غرفه « اون موقع فقط یه تیر دارینـ.....
@ که اینطور....لین کدومو میخواهی؟
# یونا مطمئنی میتونی؟
@ کدومش؟
# اون خرس سفیده...
جیمین « و بلی تفنگ رو گرفت و با اولین شلیک اون خرس سفید رو گرفت.......
× واوووووو این چی بودددددددد دیگهههههههه با یه تیرررررر؟ تک تیر اندازی چیزی هستی؟ (!_!)
لین « میسیییییی پیشییییییییی ملوشممممممممم، جیغغغغغغغ ( بغل کردن یونا و خرگوش)
کوک « صبر کنید ببینم...چطوری با یه تیر عروسک رو زدی؟ امکان نداره... آقا این به صاحب غرفه رشوه داده..
یونا « 😐 بعد اون موقع چطوری کمکم میکنه؟
کوک « باید بهش فکر کنم....
جیمین « خب تو میگی خودت زدی پس بیا یه شرط ببیندیم...هر کس دیرتر از تونل وحشت بیرون بیاد حق با اونه
راوی « و با دست به تونل وحشت مقابلشون اشاره کرد
تهیونگ ( با یه لبخند شیطانی)« من که مشکلی ندارم فقط ممکنه دخترا بترسن
یونا « وقتی رفتیم داخل معلوم میشه....لین میای؟
لین « اره...نشونشون میدم کی ترسو عه
یونا « طبق پیشنهاد بچه ها رفتیم و بلیط تونل رو گرفتیم و توی واگن خودمون نشستیم.....
کوک « دخترا ترسیدین میتونین برین بیرون....
لین « همچنین شما پسرا
((چند دقیقه بعد از حرکت واگن))
کوک « یا مسیححححححححح یکی اینو نگه دارههههههههه....وییییییییی
جیمین « کوک ترسی.....یاععععع یا مریم مقدسسسسسس این چیهههههههه
لین « تهیونگ من میترسم...بیا بریم ( با گریه)
تهیونگ « نترس چیزی نداره.....
( یه اسکلت اومد جلوشون)
پسرا + لین « جیغغغغغغغ جیغغغغغغغ جیغغغغغغغ جیغغغغغغغ یا مریم مقدس زنده بیرون بریم قول میدیم تا یک هفته بیایم کلیسا توبه کنیم
یونا « من با اینا نیستم😐 اینا کین اصلا؟
راوی « خلاصه کار به جایی کشیده شد که یونا رو از واگن پرت کردن بیرون و سه نفری واگن رو هل دادن تا سریع از تونل خارج بشن
جیمین « بدو کوکککککک داره میاددددددددد
کوک « یا مسیح دو هفته اش میکنم...از جونم بگذر
یونا « عین چهار تا اسکول ریخته بودن سر غرفه عروسک ها و جیغ و داد میکردن... تا اینجا تهیونگ دو تا تیر رو به فنا داده بود....
@ هوی شلغم اینو خطا بزنی نصفت میکنم هااااا
✓ باشه باشه تفنگ رو بالای سر خرگوش تنظیم کردم و تیر سومی رو هم زدم.....
لین « تا حالا سه تا خطا زده بود.... یعنی میتونه اینو بزنه به هدف؟... با صدای شلیک مشتاقانه به سیبل خیره شدم که دیدم خورده وسط هدف...
# جیغغغغغغغ یوهوووووووووو موفق شدیممممممممم
جیمین « درسته تهیونگ دو تا خطا داشت اما بالاخره موفق شد و ارزششم داشت....داشتم به لین که با خرگوش بالا و پایین میپرید نگاه میکردم که یونا تفگ رو از تهیونگ گرفت....
@ ببخشید اگه بخواهیم یه عروسک دیگه بگیریم چی؟
صاحب غرفه « اون موقع فقط یه تیر دارینـ.....
@ که اینطور....لین کدومو میخواهی؟
# یونا مطمئنی میتونی؟
@ کدومش؟
# اون خرس سفیده...
جیمین « و بلی تفنگ رو گرفت و با اولین شلیک اون خرس سفید رو گرفت.......
× واوووووو این چی بودددددددد دیگهههههههه با یه تیرررررر؟ تک تیر اندازی چیزی هستی؟ (!_!)
لین « میسیییییی پیشییییییییی ملوشممممممممم، جیغغغغغغغ ( بغل کردن یونا و خرگوش)
کوک « صبر کنید ببینم...چطوری با یه تیر عروسک رو زدی؟ امکان نداره... آقا این به صاحب غرفه رشوه داده..
یونا « 😐 بعد اون موقع چطوری کمکم میکنه؟
کوک « باید بهش فکر کنم....
جیمین « خب تو میگی خودت زدی پس بیا یه شرط ببیندیم...هر کس دیرتر از تونل وحشت بیرون بیاد حق با اونه
راوی « و با دست به تونل وحشت مقابلشون اشاره کرد
تهیونگ ( با یه لبخند شیطانی)« من که مشکلی ندارم فقط ممکنه دخترا بترسن
یونا « وقتی رفتیم داخل معلوم میشه....لین میای؟
لین « اره...نشونشون میدم کی ترسو عه
یونا « طبق پیشنهاد بچه ها رفتیم و بلیط تونل رو گرفتیم و توی واگن خودمون نشستیم.....
کوک « دخترا ترسیدین میتونین برین بیرون....
لین « همچنین شما پسرا
((چند دقیقه بعد از حرکت واگن))
کوک « یا مسیححححححححح یکی اینو نگه دارههههههههه....وییییییییی
جیمین « کوک ترسی.....یاععععع یا مریم مقدسسسسسس این چیهههههههه
لین « تهیونگ من میترسم...بیا بریم ( با گریه)
تهیونگ « نترس چیزی نداره.....
( یه اسکلت اومد جلوشون)
پسرا + لین « جیغغغغغغغ جیغغغغغغغ جیغغغغغغغ جیغغغغغغغ یا مریم مقدس زنده بیرون بریم قول میدیم تا یک هفته بیایم کلیسا توبه کنیم
یونا « من با اینا نیستم😐 اینا کین اصلا؟
راوی « خلاصه کار به جایی کشیده شد که یونا رو از واگن پرت کردن بیرون و سه نفری واگن رو هل دادن تا سریع از تونل خارج بشن
جیمین « بدو کوکککککک داره میاددددددددد
کوک « یا مسیح دو هفته اش میکنم...از جونم بگذر
۳۹۶.۷k
۲۱ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.