فیک مرد من
فیک مرد من
پارت ۱۹
یونا:کلید رو از ا.ت گرفتم سوار ماشینم شدمو راه افتادم تو راه بودم که یهو گوشیم زنگ خورد نگاه کردم دیدم ا.تس جواب دادم و گوشیمو گذاشتم رو بلندگو
یونا:چیه
ا.ت رفتی خونه وسایلای منم بیار
یونا:باشه دیگه کار نداری
ا.ت:چرا
یونا:بگو
ا.ت :شماره کارتتو بده
یونا:برا چی
ا.ت: یونا بده دیگه
یونا:اول بگو برا چی
ا.ت:یونا(باحرص)
یونا:باشه شماره کارتم[...............] (خودتون یچی تصور کنید
ا.ت:مرسی
یونا:خب حالا بگو واسه چی میخواستی
ا.ت:چانیول برات پول بفرسته
یونا:خیلی ممنون ولی لازم نبود خودم پول داشتم
ا.ت:چرا لازم بود خداحافظ
یونا: باشه دیگه چی بگم
ا.ت:بگو خداحافظ
یونا:خداحافظ
ا.ت:خداحافظ
یونا:خب الان چی شد
ا.ت:هیچی دیگه قطع کن
یونا:گوشیو قطع کردم
چه دوست کصخلی دارم
ویو یونا
چند دقیقه بعد رسیدم خونه وسایلای خودمو ا.ت رو برداشتمو راه افتادم سمت پاساژ داشتم خریدام میکردم که یهو اکسمو دیدم اون هم منو دیدو دویید سمتم منم که ترسید بادم دوییدم تو یه کوچه که از شانس عنم کوچه بن بست بود همونطور اون به من نزدیک میشد من میرفتم عقب من زورم به اون نمیرسید بخاطر همین فقط چشامو بسته بودمو داشتم گریه میکردم همینطور که داشتم گریه میکردم یهو یکی اکسم رو زد چشمامو باز کردم اون تهیونگ بود میخواستم ازش تشکر کنم که یهو یادم اومد اون وقتی که کوک داشت ا.ت رو میزد اون منو گرفته بود بخاطر همین شروع کردم به دادو بیداد
یونا:عوضی آشغال (این فقط یه فیکه دوستان
بهم حمله نکنید )
تهیونگ:بامنی ؟
یونا:به غیر از تو اینجا کسی هست
تهیونگ:عوض دستت درد نکنس
یونا: بخاطر اون دوست عوضی تو ا.ت سه روز رو تخت بیمارستان بود اگه تو منو نگه نمیداشتی نمیذاشتم کوک ا.ت رو بزنه
تهیونگ:(خنده)
یونا:به چی میخندی عوضی
تهیونگ:به حرفت
پارت ۱۹
یونا:کلید رو از ا.ت گرفتم سوار ماشینم شدمو راه افتادم تو راه بودم که یهو گوشیم زنگ خورد نگاه کردم دیدم ا.تس جواب دادم و گوشیمو گذاشتم رو بلندگو
یونا:چیه
ا.ت رفتی خونه وسایلای منم بیار
یونا:باشه دیگه کار نداری
ا.ت:چرا
یونا:بگو
ا.ت :شماره کارتتو بده
یونا:برا چی
ا.ت: یونا بده دیگه
یونا:اول بگو برا چی
ا.ت:یونا(باحرص)
یونا:باشه شماره کارتم[...............] (خودتون یچی تصور کنید
ا.ت:مرسی
یونا:خب حالا بگو واسه چی میخواستی
ا.ت:چانیول برات پول بفرسته
یونا:خیلی ممنون ولی لازم نبود خودم پول داشتم
ا.ت:چرا لازم بود خداحافظ
یونا: باشه دیگه چی بگم
ا.ت:بگو خداحافظ
یونا:خداحافظ
ا.ت:خداحافظ
یونا:خب الان چی شد
ا.ت:هیچی دیگه قطع کن
یونا:گوشیو قطع کردم
چه دوست کصخلی دارم
ویو یونا
چند دقیقه بعد رسیدم خونه وسایلای خودمو ا.ت رو برداشتمو راه افتادم سمت پاساژ داشتم خریدام میکردم که یهو اکسمو دیدم اون هم منو دیدو دویید سمتم منم که ترسید بادم دوییدم تو یه کوچه که از شانس عنم کوچه بن بست بود همونطور اون به من نزدیک میشد من میرفتم عقب من زورم به اون نمیرسید بخاطر همین فقط چشامو بسته بودمو داشتم گریه میکردم همینطور که داشتم گریه میکردم یهو یکی اکسم رو زد چشمامو باز کردم اون تهیونگ بود میخواستم ازش تشکر کنم که یهو یادم اومد اون وقتی که کوک داشت ا.ت رو میزد اون منو گرفته بود بخاطر همین شروع کردم به دادو بیداد
یونا:عوضی آشغال (این فقط یه فیکه دوستان
بهم حمله نکنید )
تهیونگ:بامنی ؟
یونا:به غیر از تو اینجا کسی هست
تهیونگ:عوض دستت درد نکنس
یونا: بخاطر اون دوست عوضی تو ا.ت سه روز رو تخت بیمارستان بود اگه تو منو نگه نمیداشتی نمیذاشتم کوک ا.ت رو بزنه
تهیونگ:(خنده)
یونا:به چی میخندی عوضی
تهیونگ:به حرفت
۳.۸k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.