فیک ١٩
فیک ١٩
کوک همینطوری که داشت فکر میکرد خوابش برد
..............
جانگ سو
با سوفی رفت سمته اتاقش وقتی رسیدن در رو باز کرد و رفتن داخل
سوفی رفت روی تخت نشست
جانگ سو به طرفه سوفی رفت و و آروم دسته سوفی رو گرفت
و روی تخت دراز کشیدن آروم شروع کرد به ب*وسی*دنه
(اره دیگه خودت فهمیدی🗿)
پرش زمان به شام
جانگ سو از کناره سوفی بلند شد و به سمته کمد رفت تا لباسشو عوض کنه
وقتی لباسشو عوض کرد نگاهی به سوفی کرد که خواب بود
معلوم بود که به سوفی سخت گرفته بود
از اتاق اومد بیرون و به سمت سالنه غذا خوری رفت
و رفت روی صندلی مخصوصش نشست و صدای یکی از خدمتکارای مخصوصش زد
جانگ سو:جولی
جواب:بله ارباب
جانگ سو:وقتی جانگکوک اومد شرابو بهش بده و داخل غذاش بریز
جولی :چشم ارباب
جانگ سو شروع کرد به خوردنه غذا
.......
ویو کوک
وقتی بیدار شدم دیدم هوا تاریکه بلند شدم رفتم بیرون از اتاق پس موقع شامه به سمت سالن غذاخوری رفتم دیدم جانگ سو که داشت غذا میخورد
پس تازه اومده
رفتم روی صندلی نشستم خدمتکار شروع کرد به کشیدنه غذا
با دقت به کارش نگاه میکردم
برام نوشیدنی مخصوصمو گذاشت و میخواست بره که گفتم
کوک :جولی
جولی :بله ارباب
کوک:میخوام اینو برام تست کنی
وقتی اینو گفتم رنگش زرد شد
جولی:ولی قربان این نوشیدنی مخصوص شما هست و شما خوناشامی و من یه انسانم نمیتونم اینو بخورم
کوک:دلت مردن میخواد
جولی :نه ارباب
کوک:پس تست کن زود (داد
جولی .چ.چشم ارباب
جولی ایوانو برداشت و کمی از نوشیدنیو داخل دهنش گذاشت و قورت داد
وقتی قورتش داد رنگش زرد شد
کوک سریع فهمید پس توش مواد ریختن
کوک:من اینو نمیخورم
کوک شروع کرد به خوردنه غذاش کوک خبر نداشت که داخلع غذاش هم مواد ریختن
وقتی غذاش تموم شد معده درد گرفت اما نشون نداد
وقتی میخواست بلند بشه افتاد زمین بدنش شروع کرد به
قرمز شدن نفس کشیدن برای سخت شده بود
با صدای که انگار از ته چاه میومد
کوک همینطوری که داشت فکر میکرد خوابش برد
..............
جانگ سو
با سوفی رفت سمته اتاقش وقتی رسیدن در رو باز کرد و رفتن داخل
سوفی رفت روی تخت نشست
جانگ سو به طرفه سوفی رفت و و آروم دسته سوفی رو گرفت
و روی تخت دراز کشیدن آروم شروع کرد به ب*وسی*دنه
(اره دیگه خودت فهمیدی🗿)
پرش زمان به شام
جانگ سو از کناره سوفی بلند شد و به سمته کمد رفت تا لباسشو عوض کنه
وقتی لباسشو عوض کرد نگاهی به سوفی کرد که خواب بود
معلوم بود که به سوفی سخت گرفته بود
از اتاق اومد بیرون و به سمت سالنه غذا خوری رفت
و رفت روی صندلی مخصوصش نشست و صدای یکی از خدمتکارای مخصوصش زد
جانگ سو:جولی
جواب:بله ارباب
جانگ سو:وقتی جانگکوک اومد شرابو بهش بده و داخل غذاش بریز
جولی :چشم ارباب
جانگ سو شروع کرد به خوردنه غذا
.......
ویو کوک
وقتی بیدار شدم دیدم هوا تاریکه بلند شدم رفتم بیرون از اتاق پس موقع شامه به سمت سالن غذاخوری رفتم دیدم جانگ سو که داشت غذا میخورد
پس تازه اومده
رفتم روی صندلی نشستم خدمتکار شروع کرد به کشیدنه غذا
با دقت به کارش نگاه میکردم
برام نوشیدنی مخصوصمو گذاشت و میخواست بره که گفتم
کوک :جولی
جولی :بله ارباب
کوک:میخوام اینو برام تست کنی
وقتی اینو گفتم رنگش زرد شد
جولی:ولی قربان این نوشیدنی مخصوص شما هست و شما خوناشامی و من یه انسانم نمیتونم اینو بخورم
کوک:دلت مردن میخواد
جولی :نه ارباب
کوک:پس تست کن زود (داد
جولی .چ.چشم ارباب
جولی ایوانو برداشت و کمی از نوشیدنیو داخل دهنش گذاشت و قورت داد
وقتی قورتش داد رنگش زرد شد
کوک سریع فهمید پس توش مواد ریختن
کوک:من اینو نمیخورم
کوک شروع کرد به خوردنه غذاش کوک خبر نداشت که داخلع غذاش هم مواد ریختن
وقتی غذاش تموم شد معده درد گرفت اما نشون نداد
وقتی میخواست بلند بشه افتاد زمین بدنش شروع کرد به
قرمز شدن نفس کشیدن برای سخت شده بود
با صدای که انگار از ته چاه میومد
۱۷.۰k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.