سناریو مایکی پارت ۳
مایکی رفت دورایاکی بگیره.
حدود سه دقیقه گذشت چون صف طولانی بود. یعو از پشت یکی تو گوشم داد کشید: اینجا چیکااار میکنییییی
بلی بلی باجی بود. 😐
هیروشی: باجی پدصگ گوشم پاره شددد 🤬🤬
باجی: قرار نبود انقدر زود برسین گنگ...... وایسا ببینم..
هیروشی:انقد داد نزن کر شدممممم😩
باجی: چرا انقدر زود رسیدی؟
هیروشی: خب......با سنسه دعوام شد😬
باجی: هعی.... نکنه این زخم روی لبت هم واسه همینه؟
هیروشی: عه... هنوز ردش هست؟
باجی: دیوونه ای چیزی هستی؟ چرا دعوا کردی؟ اگه میزاری که یک مرد بیخود جوری بهت اسیب بزنه که لبت زخمی بشه تو دعوا های گنگ میخوای چیکار کنی؟
هیروشی: ببین.... یه اتفاق بود مشکلی نیس
باجی: که مشکلی نیست هااااا؟ با مایکی صحبت میکنم. فردا هالووین خونینه. نمیذارم تو درگیری فردا شرکت کنی.
هیروشی: چی میگی باجیییی، روانی نباششش
باجی: همین که گفتم. 🤌
هیروشی: باجییییییی ریدممم بهتتتتتتت🤬🤬
*داشتیم بحث میکردیم که مایکی با دوتا بسته پر از دورایاکی اومد سمتمون.*
مایکی:چرا دارین دعوا میکنین؟
باجی: سلام مایکی. ببین هیرو...
*میخواست حرف بزنه که دهنشو گرفتم*
هیروشی: مشکلی نیست مایکی... باجی فقط دلش هوس دورایاکی کردهههههه. یکی بهش بدههه👌
باجی:* دستهای هیروشی را بالا نگه داشتم و از رو زمین بلندش کردم*مایکی هیروشی نباید تو درگیری فردا شرکت کنه
هیروشی: بزارم زمیننننن
مایکی:*خند ریز*چی؟ چرا؟
باجی: اسیب میبینه
هیروشی: نه که تو کتک نمیخورییی
مایکی:با باجی موافقم، اگه بخوای شرکت کنی صدمه میبینی مخصوصا فردا
هیروشی: مایکییییی
باجی:*هیروشی رو ول میکنه*فردا با اما میری خرید
مایکی:*درحال زنگ زدن به اما*اما سلام. فردا با هیروشی برو خرید و نزار بیاد گنگ.
اما: اخجونننن اوکی باشه.
هیروشی: مایکی و باجی برین گمشین دیگه دوستون ندارممممم
باجی: چرااا اخههه؟
مایکی: بخاطر خودت بود. مادوست نداریم اسیب ببینی*دستشو گذاشت رو سر هیروشی*بعدشم فقط یه روزه...
هیروشی: هعی..... باشه
باجی: در ضمن تو میری خوش میگذرونییی و ما باید با این قاتل دورایاکی بجنگیم😐
پارت بعد؟
حدود سه دقیقه گذشت چون صف طولانی بود. یعو از پشت یکی تو گوشم داد کشید: اینجا چیکااار میکنییییی
بلی بلی باجی بود. 😐
هیروشی: باجی پدصگ گوشم پاره شددد 🤬🤬
باجی: قرار نبود انقدر زود برسین گنگ...... وایسا ببینم..
هیروشی:انقد داد نزن کر شدممممم😩
باجی: چرا انقدر زود رسیدی؟
هیروشی: خب......با سنسه دعوام شد😬
باجی: هعی.... نکنه این زخم روی لبت هم واسه همینه؟
هیروشی: عه... هنوز ردش هست؟
باجی: دیوونه ای چیزی هستی؟ چرا دعوا کردی؟ اگه میزاری که یک مرد بیخود جوری بهت اسیب بزنه که لبت زخمی بشه تو دعوا های گنگ میخوای چیکار کنی؟
هیروشی: ببین.... یه اتفاق بود مشکلی نیس
باجی: که مشکلی نیست هااااا؟ با مایکی صحبت میکنم. فردا هالووین خونینه. نمیذارم تو درگیری فردا شرکت کنی.
هیروشی: چی میگی باجیییی، روانی نباششش
باجی: همین که گفتم. 🤌
هیروشی: باجییییییی ریدممم بهتتتتتتت🤬🤬
*داشتیم بحث میکردیم که مایکی با دوتا بسته پر از دورایاکی اومد سمتمون.*
مایکی:چرا دارین دعوا میکنین؟
باجی: سلام مایکی. ببین هیرو...
*میخواست حرف بزنه که دهنشو گرفتم*
هیروشی: مشکلی نیست مایکی... باجی فقط دلش هوس دورایاکی کردهههههه. یکی بهش بدههه👌
باجی:* دستهای هیروشی را بالا نگه داشتم و از رو زمین بلندش کردم*مایکی هیروشی نباید تو درگیری فردا شرکت کنه
هیروشی: بزارم زمیننننن
مایکی:*خند ریز*چی؟ چرا؟
باجی: اسیب میبینه
هیروشی: نه که تو کتک نمیخورییی
مایکی:با باجی موافقم، اگه بخوای شرکت کنی صدمه میبینی مخصوصا فردا
هیروشی: مایکییییی
باجی:*هیروشی رو ول میکنه*فردا با اما میری خرید
مایکی:*درحال زنگ زدن به اما*اما سلام. فردا با هیروشی برو خرید و نزار بیاد گنگ.
اما: اخجونننن اوکی باشه.
هیروشی: مایکی و باجی برین گمشین دیگه دوستون ندارممممم
باجی: چرااا اخههه؟
مایکی: بخاطر خودت بود. مادوست نداریم اسیب ببینی*دستشو گذاشت رو سر هیروشی*بعدشم فقط یه روزه...
هیروشی: هعی..... باشه
باجی: در ضمن تو میری خوش میگذرونییی و ما باید با این قاتل دورایاکی بجنگیم😐
پارت بعد؟
۴.۹k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.