۲۱ مارس

امروز دوباره خودم رو درون اتاق حبس میکنم بخاطر هیولایی به نام انسان چرا چون وقتی که مثل اون ها نبودم بهم گفتن دیونه ، وقتی بهشون اهمیت دادم گفتن مظلوم ، وقتی اهمیت ندادم گفتن مغرور ، وقتی گفتم خوبم گفتن راحته ، وقتی مثل خودشون دروغ می‌گفتم بهم می گفتن دروغگو ،حتی زمانی که دروغ نمی‌گفتم هم می‌گفتند بی کله؛
اما وقتی واقعا درد داشتم بهم خندیدن و گفتن داره عدا در میاره ...ولی اون فرق داشت انسان نبود...مثل گل نیلوفر از سختی ها زیبا شده بود
( گذشته)
۱۲ آوریل
کارم تموم شد با چویا توی ساحل بودیم
_ چویا
+ چیه
_ یه چیز بگم
+ بگو
_ من خیلی دوست دارم
+ چرند نگو
_ شوخی نمیکنم عاشقتم
+ من نه عاشقت نیستم ما فقط همکاریم
_ خب پس از الان به بعد من هرکاری میکنم تا عاشقم باشی
+ عمرا
_خوب تو از الان به بعد باید بدونی که تو ماه کله هویجی منی
+ دازااااااااااای من کله هویج نیستم
_ هستی
+ نه
_ آرههه
پنج دقیقه بعد
_ چویا این برای توعه
+ برای من
یه گردنبند که خودم براش درست کرده بودم رو به گردنش انداختم
_ این یعنی اینکه تو برای منی منم قول میدم که حتی اگه تو این دنیا با هم نبودیم اون دنیا همو ببینیم
( زمان حال)
تو اگه بی من بهتری ترجیح میدم بری
ولی قبل رفتنت بیا دستمو بگیر 🥀