Part2
خدمت کارا با دیدن من بعد تعظیم کوتاهی از آشپز خونه خارج شدن حال فقط من و مادرم بودم به آهستگی نزدیک مادرم شدم و از پشت مادرم را که در حال هم زدن غدا بود بغل کردم
کوک:اوو...ملکه من چطوره؟باز دوباره چی ملکه منو ناراحت کرده که باز دست به آشپزی زده؟
م/ک:بدک نیستم...امروز چطور گذشت؟
کوک:مامان داری میپیچونیم؟یا سوالمو با سوال جواب میدی؟
مادرمو از آغوشم بیرون آوردم و دستانم را روی دو طرف شونه هایش گذاشتم و با جدیت به چشم هاش زل زدم و گفتم:ملکه من..نمیخوای بگی چیشده؟
کوک:ناگهان چشمان مادرم پر شد و قلب من خون
کوک:هی هی.. مامان چیشده چرا گریه میکنی؟!
م/ک:صبح بعد از رفتن تو با پدرت دعوا کردیم...پدرت قصد داره رسم چند سالمون رو دوباره زنده کنه
ولی از سرکشی بودن تو و قبول نکردن تو بیش از اندازه عصبی شده بود .سعی کردم آرومش کنم و متقایدش کنم که تو فردی مستقل وآزاد هستی ولی روی تصمیمش پا فشاری کرد و بعد از خانه خارج شد
کوک:آه باز این موضوع؟؟
مادر خودتو ناراحت نکن خودت که میدونی پسرت به همین راحتی ها تسلیم بشو نیس(خنده خرگوشی و چشمک)
م/ک:ای پسره شیطون ...کوک لطفا قدم هایی که برمیداری با احتیاط بردار
کوک:چشم مامان(پیشونیشو بوسید)
کامنت۲۰۰
کوک:اوو...ملکه من چطوره؟باز دوباره چی ملکه منو ناراحت کرده که باز دست به آشپزی زده؟
م/ک:بدک نیستم...امروز چطور گذشت؟
کوک:مامان داری میپیچونیم؟یا سوالمو با سوال جواب میدی؟
مادرمو از آغوشم بیرون آوردم و دستانم را روی دو طرف شونه هایش گذاشتم و با جدیت به چشم هاش زل زدم و گفتم:ملکه من..نمیخوای بگی چیشده؟
کوک:ناگهان چشمان مادرم پر شد و قلب من خون
کوک:هی هی.. مامان چیشده چرا گریه میکنی؟!
م/ک:صبح بعد از رفتن تو با پدرت دعوا کردیم...پدرت قصد داره رسم چند سالمون رو دوباره زنده کنه
ولی از سرکشی بودن تو و قبول نکردن تو بیش از اندازه عصبی شده بود .سعی کردم آرومش کنم و متقایدش کنم که تو فردی مستقل وآزاد هستی ولی روی تصمیمش پا فشاری کرد و بعد از خانه خارج شد
کوک:آه باز این موضوع؟؟
مادر خودتو ناراحت نکن خودت که میدونی پسرت به همین راحتی ها تسلیم بشو نیس(خنده خرگوشی و چشمک)
م/ک:ای پسره شیطون ...کوک لطفا قدم هایی که برمیداری با احتیاط بردار
کوک:چشم مامان(پیشونیشو بوسید)
کامنت۲۰۰
۱۸.۰k
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.