سلاااااااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااااااااااااام
بعد شنیدن صحبتهای استادم با خودم قرار گذاشتم که دیگه مدل سلام کردن به همسرم رو عوض کنم.
خیلی با خودم کلنجار رفتم تا بتونم خودم رو راضی کنم که به جای سلام معمولی، یک سلام بلند بالا بهش هدیه بدم ...
خودم رو هم آماده کرده بودم که بزنه توی ذوقم و بگه: حالت خوبه؟! ... یا این دیگه چی بود؟! ... اما به هر حال تصمیم گرفته بودم انجامش بدم.
اولین سلام بلند بالا رو وقتی بهش گفتم که داشتم از صفحه آیفن تصویری صورتش رو میدیدم.
وقتی زنگ زد آیفون رو برداشتم و انگار یکی از دوستان دیرینم که روزگارانی با هم داشتیم رو پس از مدتها دوری دیده باشم، گفتم: سََلاااااااااام! ...
با شنیدن اون سلام یک لحظه خشکش زد!!
نمیدونست چی بگه. میدونست که آیفنمون تصویریه و محاله من اون رو با کس دیگه ای اشتباه گرفته باشم ... اما خیلی طول نکشید که نیشش تا بناگوش باز شد و نشون به اون نشون که وقتی چهار طبقه بالا اومد و در ورودی رو به روش باز کردم، هنوز هم اون نیش تا بناگوش باز بود!
و نشون به اون نشون تر که تمام اون چند ساعتی که توی خونه بود، یه حال خوشی داشت،
یه جور آرامش و خیال راحت.
به هر بهانه ای میخندید و مدام با من شوخی میکرد، درست مثل اون موقعها که نامزد بودیم و میومد خونه بابام اینها و تمام حواسش به من و خوشحال کردن من بود! ...
من انگیزه پیدا کردم و این سلااااامهای بلند بالا، روزهای بعد هم ادامه پیدا کرد و همسرجان هر روز از روز قبل خوشحالتر! ...
دیشب تصمیم گرفتم مطابق توصیه های مهتابی هم برای این که عادتش نشه، برای یک دفعه سلامم رو عادی کنم. و هم برای اینکه بفهمم اصلاً نوع سلام من براش فرقی میکنه یا نه ؟
خلاصه وقتی همسرجان اومد بهش یه سلام معمولی مایل به خوب کردم. مثل قبلاً ها و بعد هم رفتم توی آشپزخانه برای آماده کردن شام ...
قشنگ معلوم بود که جا خورده، اما از شدت غرورش به روی خودش نیاورد و بدون اینکه چیزی بگه رفت توی اتاق لباسش رو عوض کرد و همونجا سرش به چیزی گرم شد ...
من هم مشغول کارم شدم و حتی شک کردم که در تمام این مدت از سلامهای پر آب و تاب من ذوق کرده باشه ...
داشتم سالاد درست میکردم که از اتاق بیرون اومد و کنار اوپن ایستاد و به موجودی موهوم در فضا گفت:
"چه دنیایی شده! یه سلام هم به آدم نمیکنن !!!!" ...
من که به سختی جلوی خنده ام رو گرفته بودم گفتم: مگه من بهت سلام نکردم؟!
او خنده تلخی کرد و گفت: اون که سلام نبود. سلام باید سلااااام باشه!
کف دستهام رو به هم چسبوندم و مثل ژاپنی ها خم شدم و گفتم: لابد باید اینطوری ادای احترام هم بکنم!
گفت: نه! ... من همون سلااااااامهای خودت رو دوست دارم!
یاد حرف استادم افتادم که، سلام داریم تا سلام ...
و اینکه برای همسر آدم حقیقتاً مهمه که در لحظه ورود چطوری تحویل گرفته بشه اونقدر که اگه مزه اش زیر دندونش بره، آدم مغروری مثل همسر من هم در اعتراض به نبودنش، به حرف میاد!
استادم میگفت سلام خیلی مهمه اونقدر که اولین کلام خدا به انسانهای بهشتی، سلامه...
اما نه هر سلامی، سلامی که رایحه رحیمیت (یعنی لطف و محبت ویژه خدا به مومنین) از اون استشمام میشه : سلامٌ قَولاً من ربّ الرحیم ...
سلام واژه ای هست که اهل بهشت از اون برای ابراز محبت به هم استفاده می کنند : و تَحیّتُهم فیها سَلام
سلام ظاهراً یک کلمه ست، که با امواج صوتی و ارتعاشات هوا به سیستم شنوایی طرف مقابل وارد میشه. اما ما میتونیم با نحوه ادا کردنش اون رو به یک بمب انرژی تبدیل کنیم که تا خود قلب نفوذ کنه و اون رو مثل یک دیا زپان با فرکانس بالا به ارتعاش دربیاره ... ازتعاشی که در اون مقاومت هوا صفر در نظر گرفته شده...
دائمی و پایدار تا سلام بعدی و یک ارتعاش دوباره پابرجا میمونه ...
یه چیزی که این قدرت رو داشته باشه که جسمهای خسته رو ری استارت کنه ...
یادمون باشه " سلام " نامی از نامهای خداست پس اون رو زیبا و اثرگذار ادا کنیم
مخصوصا در نظام زوجیت و در برخورد با فرزندان
بعد شنیدن صحبتهای استادم با خودم قرار گذاشتم که دیگه مدل سلام کردن به همسرم رو عوض کنم.
خیلی با خودم کلنجار رفتم تا بتونم خودم رو راضی کنم که به جای سلام معمولی، یک سلام بلند بالا بهش هدیه بدم ...
خودم رو هم آماده کرده بودم که بزنه توی ذوقم و بگه: حالت خوبه؟! ... یا این دیگه چی بود؟! ... اما به هر حال تصمیم گرفته بودم انجامش بدم.
اولین سلام بلند بالا رو وقتی بهش گفتم که داشتم از صفحه آیفن تصویری صورتش رو میدیدم.
وقتی زنگ زد آیفون رو برداشتم و انگار یکی از دوستان دیرینم که روزگارانی با هم داشتیم رو پس از مدتها دوری دیده باشم، گفتم: سََلاااااااااام! ...
با شنیدن اون سلام یک لحظه خشکش زد!!
نمیدونست چی بگه. میدونست که آیفنمون تصویریه و محاله من اون رو با کس دیگه ای اشتباه گرفته باشم ... اما خیلی طول نکشید که نیشش تا بناگوش باز شد و نشون به اون نشون که وقتی چهار طبقه بالا اومد و در ورودی رو به روش باز کردم، هنوز هم اون نیش تا بناگوش باز بود!
و نشون به اون نشون تر که تمام اون چند ساعتی که توی خونه بود، یه حال خوشی داشت،
یه جور آرامش و خیال راحت.
به هر بهانه ای میخندید و مدام با من شوخی میکرد، درست مثل اون موقعها که نامزد بودیم و میومد خونه بابام اینها و تمام حواسش به من و خوشحال کردن من بود! ...
من انگیزه پیدا کردم و این سلااااامهای بلند بالا، روزهای بعد هم ادامه پیدا کرد و همسرجان هر روز از روز قبل خوشحالتر! ...
دیشب تصمیم گرفتم مطابق توصیه های مهتابی هم برای این که عادتش نشه، برای یک دفعه سلامم رو عادی کنم. و هم برای اینکه بفهمم اصلاً نوع سلام من براش فرقی میکنه یا نه ؟
خلاصه وقتی همسرجان اومد بهش یه سلام معمولی مایل به خوب کردم. مثل قبلاً ها و بعد هم رفتم توی آشپزخانه برای آماده کردن شام ...
قشنگ معلوم بود که جا خورده، اما از شدت غرورش به روی خودش نیاورد و بدون اینکه چیزی بگه رفت توی اتاق لباسش رو عوض کرد و همونجا سرش به چیزی گرم شد ...
من هم مشغول کارم شدم و حتی شک کردم که در تمام این مدت از سلامهای پر آب و تاب من ذوق کرده باشه ...
داشتم سالاد درست میکردم که از اتاق بیرون اومد و کنار اوپن ایستاد و به موجودی موهوم در فضا گفت:
"چه دنیایی شده! یه سلام هم به آدم نمیکنن !!!!" ...
من که به سختی جلوی خنده ام رو گرفته بودم گفتم: مگه من بهت سلام نکردم؟!
او خنده تلخی کرد و گفت: اون که سلام نبود. سلام باید سلااااام باشه!
کف دستهام رو به هم چسبوندم و مثل ژاپنی ها خم شدم و گفتم: لابد باید اینطوری ادای احترام هم بکنم!
گفت: نه! ... من همون سلااااااامهای خودت رو دوست دارم!
یاد حرف استادم افتادم که، سلام داریم تا سلام ...
و اینکه برای همسر آدم حقیقتاً مهمه که در لحظه ورود چطوری تحویل گرفته بشه اونقدر که اگه مزه اش زیر دندونش بره، آدم مغروری مثل همسر من هم در اعتراض به نبودنش، به حرف میاد!
استادم میگفت سلام خیلی مهمه اونقدر که اولین کلام خدا به انسانهای بهشتی، سلامه...
اما نه هر سلامی، سلامی که رایحه رحیمیت (یعنی لطف و محبت ویژه خدا به مومنین) از اون استشمام میشه : سلامٌ قَولاً من ربّ الرحیم ...
سلام واژه ای هست که اهل بهشت از اون برای ابراز محبت به هم استفاده می کنند : و تَحیّتُهم فیها سَلام
سلام ظاهراً یک کلمه ست، که با امواج صوتی و ارتعاشات هوا به سیستم شنوایی طرف مقابل وارد میشه. اما ما میتونیم با نحوه ادا کردنش اون رو به یک بمب انرژی تبدیل کنیم که تا خود قلب نفوذ کنه و اون رو مثل یک دیا زپان با فرکانس بالا به ارتعاش دربیاره ... ازتعاشی که در اون مقاومت هوا صفر در نظر گرفته شده...
دائمی و پایدار تا سلام بعدی و یک ارتعاش دوباره پابرجا میمونه ...
یه چیزی که این قدرت رو داشته باشه که جسمهای خسته رو ری استارت کنه ...
یادمون باشه " سلام " نامی از نامهای خداست پس اون رو زیبا و اثرگذار ادا کنیم
مخصوصا در نظام زوجیت و در برخورد با فرزندان
۳.۷k
۲۱ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.