فیک: my mission
فیک: my mission
پارت:9
.............................................................
عمارت کیم/
رزی: تهیونگ تهیونگ*داد*
ته: ها چیه دسشویی بودم
رزی : نقشمونو فهمیدن..
تهیونگ: چی ..!
رزی: انگار قبل اینکه جنی بیاد خونه رو چک کرده و فهمیده ما دوربینارو هک کردیم
تهیونگ : کوک چی حالش خوب ؟.
رزی: خب...
همین که رزی اومد جواب سوال ته رو بده کوک با سروصدا وارد اتاق شد..
کوک: تهیونگ..رزی*داد*
تهیونگ: برگه ها؟!
کوک: ایناهاش اوردمش!
رزی: جدی باورتون شده این برگه ها واقعین؟!
کوک: برگه امروز صبح چی .. شاید اون؟!
رزی: بیخیال.. فقط داریم خودمون رو خسته میکنیم.. جنی به همین سادگیا گیر نمیوفته
تهیونگ: یه مدت بیخیال میشیم بعدش بوم ! هم جنی هم شرکت و هم شغل مخفیشو میگیرم !
کوک: مانوبانم عجب چیزیه ها!
رزی: هیز بدخت.. خب من میرم
رزی رفت کیفشو برداشت و از کنار کوک رد شد یه نگایی بهش انداخت ایشی زیرلب گفت...
کوکم روبه تهیونگ کرد و ابرویی بالا انداخت و به در اشاره کرد
کوک: این چش بود؟!
تهیونگ: هیچی عزیزم اصلنم توهیز نیستی*نگاه ترسناک*
کوک: ن که شما خیلی پاکی..
تهیونگ: چرت و پرت نگو ۳تا بلیط جور کن برمیگردیم پاریس..
کوک: میریم ؟! ولی ژاپن دخترای خوبیم داشتا!
تهیونگ: پدرسوخته وایسا ببینم..
تهیونگ دنبال کوک میدوید همینجوری که کل عمارتو دنبال هم میدویدن به هم فحش میدادن به پذیرایی رسیدن کوک افتاد رو کاناپه تهیونگم از فرصت استفاده کرد و روی شکم کوک نشست و موهای کوک رو میکشید کوک هم داد و بیداد می کرد همون لحظه صدای جیغی بلند شد هردو به سمت صدا برگشتن که دیدن رزیه و دستاشو جلوچشماش گرفته..
رزی: خاک تو سرتون گی هم بودین.. خب اتاق دارید چرا اینجا؟!
تهیونگ سریع از رو کوک بلند شد
تهیونگ: چی داری میگی داشتیم دعوا میکردیم.*نگاه تعجبی*
رزی: اره جون عمت ..
کوک: خب برا چی اومدی؟؛
رزی: گوشیمو یادم رفته ببرم
تهیونگ: بفرما برو ورش دار..
رزی چشم غره ای رفت وگوشیش ک کنار میز بودرو برداشت و از عمارت خاج شد..
.............................................................
عمارت لیسا۲شب/
جنی: لیسا
لیسا:ها!؟
جنی: من خوابم میاد میرم بخوابم.. فعلا
لیسا: هوم دیروقته منم میرم.. شب خوش
جنی: همچنین..
جنی ویو: به سمت اتاقم رفتم همین که درو واکردم خواب از سرم پرید عجب آدمیم!
گوشیمو برداشتم باهاش ورمیرفتم به ساعت نگاه کردم دیدم ساعت ۳ونیم عجب زود گذشت گوشیمو گذاشم رو میز میخواستم بخوابم که صدای جیغ میومد ترسیدم نکنه تهیونگ اینان!
لیسا ویو: جنی رفت تو اتاقش منم حال نداشتم برم بالا همونجا رو کاناپه خوابیدم از خواب پریدم چشام تار میدید دیدم دونفر جلوم وایساده بودن از ترس شروع کردم ب جیغ کشیدن
لیسا: دزد جن .. دزد جنی جنی*داد*
پارت:9
.............................................................
عمارت کیم/
رزی: تهیونگ تهیونگ*داد*
ته: ها چیه دسشویی بودم
رزی : نقشمونو فهمیدن..
تهیونگ: چی ..!
رزی: انگار قبل اینکه جنی بیاد خونه رو چک کرده و فهمیده ما دوربینارو هک کردیم
تهیونگ : کوک چی حالش خوب ؟.
رزی: خب...
همین که رزی اومد جواب سوال ته رو بده کوک با سروصدا وارد اتاق شد..
کوک: تهیونگ..رزی*داد*
تهیونگ: برگه ها؟!
کوک: ایناهاش اوردمش!
رزی: جدی باورتون شده این برگه ها واقعین؟!
کوک: برگه امروز صبح چی .. شاید اون؟!
رزی: بیخیال.. فقط داریم خودمون رو خسته میکنیم.. جنی به همین سادگیا گیر نمیوفته
تهیونگ: یه مدت بیخیال میشیم بعدش بوم ! هم جنی هم شرکت و هم شغل مخفیشو میگیرم !
کوک: مانوبانم عجب چیزیه ها!
رزی: هیز بدخت.. خب من میرم
رزی رفت کیفشو برداشت و از کنار کوک رد شد یه نگایی بهش انداخت ایشی زیرلب گفت...
کوکم روبه تهیونگ کرد و ابرویی بالا انداخت و به در اشاره کرد
کوک: این چش بود؟!
تهیونگ: هیچی عزیزم اصلنم توهیز نیستی*نگاه ترسناک*
کوک: ن که شما خیلی پاکی..
تهیونگ: چرت و پرت نگو ۳تا بلیط جور کن برمیگردیم پاریس..
کوک: میریم ؟! ولی ژاپن دخترای خوبیم داشتا!
تهیونگ: پدرسوخته وایسا ببینم..
تهیونگ دنبال کوک میدوید همینجوری که کل عمارتو دنبال هم میدویدن به هم فحش میدادن به پذیرایی رسیدن کوک افتاد رو کاناپه تهیونگم از فرصت استفاده کرد و روی شکم کوک نشست و موهای کوک رو میکشید کوک هم داد و بیداد می کرد همون لحظه صدای جیغی بلند شد هردو به سمت صدا برگشتن که دیدن رزیه و دستاشو جلوچشماش گرفته..
رزی: خاک تو سرتون گی هم بودین.. خب اتاق دارید چرا اینجا؟!
تهیونگ سریع از رو کوک بلند شد
تهیونگ: چی داری میگی داشتیم دعوا میکردیم.*نگاه تعجبی*
رزی: اره جون عمت ..
کوک: خب برا چی اومدی؟؛
رزی: گوشیمو یادم رفته ببرم
تهیونگ: بفرما برو ورش دار..
رزی چشم غره ای رفت وگوشیش ک کنار میز بودرو برداشت و از عمارت خاج شد..
.............................................................
عمارت لیسا۲شب/
جنی: لیسا
لیسا:ها!؟
جنی: من خوابم میاد میرم بخوابم.. فعلا
لیسا: هوم دیروقته منم میرم.. شب خوش
جنی: همچنین..
جنی ویو: به سمت اتاقم رفتم همین که درو واکردم خواب از سرم پرید عجب آدمیم!
گوشیمو برداشتم باهاش ورمیرفتم به ساعت نگاه کردم دیدم ساعت ۳ونیم عجب زود گذشت گوشیمو گذاشم رو میز میخواستم بخوابم که صدای جیغ میومد ترسیدم نکنه تهیونگ اینان!
لیسا ویو: جنی رفت تو اتاقش منم حال نداشتم برم بالا همونجا رو کاناپه خوابیدم از خواب پریدم چشام تار میدید دیدم دونفر جلوم وایساده بودن از ترس شروع کردم ب جیغ کشیدن
لیسا: دزد جن .. دزد جنی جنی*داد*
۴.۰k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.