حکم دل کردم....ولیکن اول بازی برید
حکم دل کردم....ولیکن اول بازی برید
دل بدستش داده بودم پس چرا دل میبرید!؟!
نوبتی دیگر گذشت و نوبت من باز شد
شک و تردید صدور حکم آغاز شد
چشم در چشم حریف و دیگری بر دست یار
بر زمین انداختم سرباز دل را بیقرار
اشتباهی کردم،آس دل دستش نبود
هیچ خالی مثل خال هندوی مستش نبود
شاه داشت اما حریفم بی بی دل را ربود
برگ های بی ثمر از دست من افتاده بود
بعد از آن بازی نگشتم من دگر گرد قمار
نه گذر کردم از آن کوچه،نه آن شهرو دیار
دل بدستش داده بودم پس چرا دل میبرید!؟!
نوبتی دیگر گذشت و نوبت من باز شد
شک و تردید صدور حکم آغاز شد
چشم در چشم حریف و دیگری بر دست یار
بر زمین انداختم سرباز دل را بیقرار
اشتباهی کردم،آس دل دستش نبود
هیچ خالی مثل خال هندوی مستش نبود
شاه داشت اما حریفم بی بی دل را ربود
برگ های بی ثمر از دست من افتاده بود
بعد از آن بازی نگشتم من دگر گرد قمار
نه گذر کردم از آن کوچه،نه آن شهرو دیار
۱.۱k
۲۴ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.