Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part11
رفتم تو اتاق در اتاقم قفل کردم رفتم رو تخت چشم هامو بستم کم کم داشت چشم هام گرم میشد ک با صدای زمزمه یکی از خواب پاشدم هرچی برق رو زدم روشن نشد یادم امد برق هارو قطع میکنن بعد بلند شدم چراغ قهوه رو روشن کردم کسی نبود دوباره گرفتم خوابیدم ک باز دوباره صدای زمزمه امد گوش هامو تیز کردم ک بیبینم ازکجاست دیدم از تو کمد به سمت کمد رفتم و در کمد باز کردم چیزی نبود
یک نفس عمیقی کشیدم و در کمد بستم رومو کردم ک برم به سمت تخت با چیز هایی ک دیدم کپ کردم و زبونم بند امد
کلی دختر زن دیدم ک اتیش گرفته بود یا گردن هاشو زده شده بود و فقط یک جمله میگفتن
برو برو برو برو برو برو برو فرار کن فرار کن فرار کن فرارکن
چشم هامو بستم و به سمت در رفتم و قفل در باز کردم و رفتم طرف اتاق میکائل و محکم به در میزدم ک میکائل در وا کرد پریدم تو بغلش
میکائل: چته؟
(میکائل)
داشتم نقاشی بدن شیرینمیکشیدم ک دیدم یکی محکم میزنه به در اتاقم در وا کردم ک شیرین پرید تو بغلم رنگش پریده بود و گریه میکرد
شیرین:جن دیدم(باگریه)
میکائل: چی دیدی؟
شیرین:من میترسم(باگریه)
رو مبل نشست براش اب بردم یکم ک اروم شد
شیرین:چند تا زن دختر دیدم ک میگفتن برم فرار کنم
میکائل: توهم زدی وقتی پیش یک روانی باشی توهم میزنی
شیرین:نمدونم
دیدم همنجور ک نشست چشم هاش بسته شد و همنجور ک نشسته بود خوابید
میکائل: خوابیدی؟ شیرین هویی دختر
نه واقعا خوابیده بود
امدم بغلش کنم ک یادم نبود قبلا نامزد رو یکجوری بغل میکردم میبردم رو تخت ولی یادم نبود رفتم سراغ نقاشی هام و یک نقاشی از خودم و نامزدم کشیده بودم ک براید استایل بغلش کرده بودم نگاه کردم و یاد گرفتم و
و شیرین همنجور بغل کردم و بردم گذاشتمروتخت و پتو رو روش انداختم بهش نگاه کردم خیلی جالب خوابیده بود
من چون شبا نمخوابیدم رفتم سراغ نقاشی بدن شیرین
Part11
رفتم تو اتاق در اتاقم قفل کردم رفتم رو تخت چشم هامو بستم کم کم داشت چشم هام گرم میشد ک با صدای زمزمه یکی از خواب پاشدم هرچی برق رو زدم روشن نشد یادم امد برق هارو قطع میکنن بعد بلند شدم چراغ قهوه رو روشن کردم کسی نبود دوباره گرفتم خوابیدم ک باز دوباره صدای زمزمه امد گوش هامو تیز کردم ک بیبینم ازکجاست دیدم از تو کمد به سمت کمد رفتم و در کمد باز کردم چیزی نبود
یک نفس عمیقی کشیدم و در کمد بستم رومو کردم ک برم به سمت تخت با چیز هایی ک دیدم کپ کردم و زبونم بند امد
کلی دختر زن دیدم ک اتیش گرفته بود یا گردن هاشو زده شده بود و فقط یک جمله میگفتن
برو برو برو برو برو برو برو فرار کن فرار کن فرار کن فرارکن
چشم هامو بستم و به سمت در رفتم و قفل در باز کردم و رفتم طرف اتاق میکائل و محکم به در میزدم ک میکائل در وا کرد پریدم تو بغلش
میکائل: چته؟
(میکائل)
داشتم نقاشی بدن شیرینمیکشیدم ک دیدم یکی محکم میزنه به در اتاقم در وا کردم ک شیرین پرید تو بغلم رنگش پریده بود و گریه میکرد
شیرین:جن دیدم(باگریه)
میکائل: چی دیدی؟
شیرین:من میترسم(باگریه)
رو مبل نشست براش اب بردم یکم ک اروم شد
شیرین:چند تا زن دختر دیدم ک میگفتن برم فرار کنم
میکائل: توهم زدی وقتی پیش یک روانی باشی توهم میزنی
شیرین:نمدونم
دیدم همنجور ک نشست چشم هاش بسته شد و همنجور ک نشسته بود خوابید
میکائل: خوابیدی؟ شیرین هویی دختر
نه واقعا خوابیده بود
امدم بغلش کنم ک یادم نبود قبلا نامزد رو یکجوری بغل میکردم میبردم رو تخت ولی یادم نبود رفتم سراغ نقاشی هام و یک نقاشی از خودم و نامزدم کشیده بودم ک براید استایل بغلش کرده بودم نگاه کردم و یاد گرفتم و
و شیرین همنجور بغل کردم و بردم گذاشتمروتخت و پتو رو روش انداختم بهش نگاه کردم خیلی جالب خوابیده بود
من چون شبا نمخوابیدم رفتم سراغ نقاشی بدن شیرین
۹.۰k
۱۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.