بلاتكليفي عجب درديست...
بلاتكليفي عجب درديست...
زن و مرد هم ندارد
كسي كه چشمانش عشق دارد
و پايِ دلِمان با هر شرايطي ايستاده را
به بهانه هاي واهي مي رنجانيم
سازِ نخواستن را بلند مي زنيم
عكسهاي پُر از نمايشِ
شادي و بي تفاوتي در شبكه هاي اجتماعي منتشر ميكنيم
و تا مي توانيم به آدمهاي عاشقِ اطرافمان مي فهمانيم كه
عشق در اين روزگار تمام شده!
آزاد باش و رها !
كه نكند با عشقِ كسي پايبند شويم
و بمانيم
از سيلِ عظيمِ آدمهاي مشتاقِ خودمان!
امّا بهر شيوه اي دوست هم نداريم
آدمِ عاشقِ كنارمان را از دست بدهيم
بهر شيوه اي!!
خودمان با خودمان لج داريم
شايد ترس!
شايد غرور!
بلاتكليف نباشيم
مغرور نباشيم
رسمِ با پا پس زدن با دست پيش كشيدن ديگر خريدار ندارد!
زن و مرد هم ندارد
كسي كه چشمانش عشق دارد
و پايِ دلِمان با هر شرايطي ايستاده را
به بهانه هاي واهي مي رنجانيم
سازِ نخواستن را بلند مي زنيم
عكسهاي پُر از نمايشِ
شادي و بي تفاوتي در شبكه هاي اجتماعي منتشر ميكنيم
و تا مي توانيم به آدمهاي عاشقِ اطرافمان مي فهمانيم كه
عشق در اين روزگار تمام شده!
آزاد باش و رها !
كه نكند با عشقِ كسي پايبند شويم
و بمانيم
از سيلِ عظيمِ آدمهاي مشتاقِ خودمان!
امّا بهر شيوه اي دوست هم نداريم
آدمِ عاشقِ كنارمان را از دست بدهيم
بهر شيوه اي!!
خودمان با خودمان لج داريم
شايد ترس!
شايد غرور!
بلاتكليف نباشيم
مغرور نباشيم
رسمِ با پا پس زدن با دست پيش كشيدن ديگر خريدار ندارد!
۴.۴k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳