𝑀𝓎 𝒸𝒽𝒶𝓇𝓂𝒾𝓃𝑔 𝒹𝒶𝒹 『בבی جـذاب مـن』 p.t:²⁰
ویو ا.ت:
رو تختم دراز کشیده بودم و تقریبا یک ساعت از رفتن جونگکوک گذشته بود که صدای ماشینش رو شنیدم بعدم سریع دوییدم جلو پنجره که دیدم از ماشین پیاده شد و با قدمای کراشش وارد عمارت شد منم سریع از پله ها پایین رفتم و بغلش کردم و ازش آویزون شدم😂
+اووو چته ا.ت اجازه بده وارد بشم (خنده)
_خب دلم واست تنگ شد ایششش (کیوت)
+میخورمتا ا.ت
ولش کردم و روبه روش وایسادم
_راستی جونگکوک من به یونا زنگ زدم و باهم حرف زدیم
+تو نمیخای یاد بگیری به من بگی ددی؟
_ببخشید ددی
+آفرین...خب حالا چی گفت...پیش تهیونگ بود؟
_چیزی راجب اینکه کجاست بهم نگفت ولی من خیلی دلم واسش تنگ شده
+منم چندروزه تهیونگ رو ندیدم چون دیگه نمیرم بار
_واقعا؟...یعنی دیگه نمیری بار؟
+معلومه که نه وقتی تو هستی چرا من باید وقتمو تو بار بگذرونم؟
_میسی...حالا میشه برم پیش یونا؟...اجازه میدی؟
+اصلا حتی فکرشم نکن که بزارم بری
_خب چرا؟
+گفتم که نمیشه...ولی اگه بخای میتونم بزارم بباد اینجا
_واییی مرسی
+به تهیونگ هم میگم بیاد که امشب کلا خوش بگذرونیم
_آخ جوووننن پس من برم به یونا بگم
سریع گوشیم رو برداشتم و شماره یونا رو گرفتم اونم بعد چندتا بوق جواب داد
~الو سلام
_سلام یونا خوبییی
~آره خوبم ا.ت چیزی شده؟..آخه خیلی هول شدی
_خب آره...راستش نه یعنی اینکه...خب میتونی با تهیونگ بیایید عمارت جونگکوک
~راستش الان پیش تهیونگم بزار بهش بگم ببینم
یونا به تهیونگ گفت و به نظر میومد تهیونگ هم قبول کرده
~تهیونگ اجازه داد وایی آخ جون میتونیم یه شب خوب چهارتایی داشته باشیم
_پس بیایید دیگه من برم تدارکات رو ببینم (خنده)
~باشه برو (خنده)
_بای
~بای
رفتم تا دوش بگیرم که جونگکوک اومد تو اتاق
+میخای بری حموم؟
_آره
+پس بیا باهم بریم
_چ...چی ولی آخه
+برو ببینم
_ب...باشه
رفتیم حموم و جونگکوک وان رو پر از آب کرد و توش دراز کشید بعدم منو کشوند سمت خودش و رو خودش خوابوند منم سرم رو گزاشتم رو سینش و اونم سرم رو ناز کرد
ب*د*ن*م رو شست و موهام رو شامپو زد بعدم خودش رو شست و اومدیم بیرون نگاهی به ساعت کردم ساعت ⁸ بود رفتم و از تو کشو یکی از لباسام رو درآوردم و پوشیدم (لباسش رو میزارم) بعدم موهام رو شونه کردم و سشوار کشیدم یه کمی هم آرایش کردم که تهیونگ و یونا رسیدن...
○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○
رو تختم دراز کشیده بودم و تقریبا یک ساعت از رفتن جونگکوک گذشته بود که صدای ماشینش رو شنیدم بعدم سریع دوییدم جلو پنجره که دیدم از ماشین پیاده شد و با قدمای کراشش وارد عمارت شد منم سریع از پله ها پایین رفتم و بغلش کردم و ازش آویزون شدم😂
+اووو چته ا.ت اجازه بده وارد بشم (خنده)
_خب دلم واست تنگ شد ایششش (کیوت)
+میخورمتا ا.ت
ولش کردم و روبه روش وایسادم
_راستی جونگکوک من به یونا زنگ زدم و باهم حرف زدیم
+تو نمیخای یاد بگیری به من بگی ددی؟
_ببخشید ددی
+آفرین...خب حالا چی گفت...پیش تهیونگ بود؟
_چیزی راجب اینکه کجاست بهم نگفت ولی من خیلی دلم واسش تنگ شده
+منم چندروزه تهیونگ رو ندیدم چون دیگه نمیرم بار
_واقعا؟...یعنی دیگه نمیری بار؟
+معلومه که نه وقتی تو هستی چرا من باید وقتمو تو بار بگذرونم؟
_میسی...حالا میشه برم پیش یونا؟...اجازه میدی؟
+اصلا حتی فکرشم نکن که بزارم بری
_خب چرا؟
+گفتم که نمیشه...ولی اگه بخای میتونم بزارم بباد اینجا
_واییی مرسی
+به تهیونگ هم میگم بیاد که امشب کلا خوش بگذرونیم
_آخ جوووننن پس من برم به یونا بگم
سریع گوشیم رو برداشتم و شماره یونا رو گرفتم اونم بعد چندتا بوق جواب داد
~الو سلام
_سلام یونا خوبییی
~آره خوبم ا.ت چیزی شده؟..آخه خیلی هول شدی
_خب آره...راستش نه یعنی اینکه...خب میتونی با تهیونگ بیایید عمارت جونگکوک
~راستش الان پیش تهیونگم بزار بهش بگم ببینم
یونا به تهیونگ گفت و به نظر میومد تهیونگ هم قبول کرده
~تهیونگ اجازه داد وایی آخ جون میتونیم یه شب خوب چهارتایی داشته باشیم
_پس بیایید دیگه من برم تدارکات رو ببینم (خنده)
~باشه برو (خنده)
_بای
~بای
رفتم تا دوش بگیرم که جونگکوک اومد تو اتاق
+میخای بری حموم؟
_آره
+پس بیا باهم بریم
_چ...چی ولی آخه
+برو ببینم
_ب...باشه
رفتیم حموم و جونگکوک وان رو پر از آب کرد و توش دراز کشید بعدم منو کشوند سمت خودش و رو خودش خوابوند منم سرم رو گزاشتم رو سینش و اونم سرم رو ناز کرد
ب*د*ن*م رو شست و موهام رو شامپو زد بعدم خودش رو شست و اومدیم بیرون نگاهی به ساعت کردم ساعت ⁸ بود رفتم و از تو کشو یکی از لباسام رو درآوردم و پوشیدم (لباسش رو میزارم) بعدم موهام رو شونه کردم و سشوار کشیدم یه کمی هم آرایش کردم که تهیونگ و یونا رسیدن...
○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○
۱۴.۶k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.