مینی فیک از جونگکوک
#وقتی_دوستته_و_روت_غیرتیه
ویو راوی
داشت بارون میومد و ا/ت سریع کیفشو رو سرش گرفت تا خـ/ـیس نشه ، رفت سریع سوار ماشین جونگ کوک شد
جونگ کوک _
ا/ت +
_چه عجب اومدی
+خیلی وقته منتظری ؟(جونگ کوک ماشین رو استارت زد و ماشین رفت خیابون اصلی ، از اینجا به بعد تا جایی که میگم همه مکالمه شون تو ماشین در حال رانندگی هست)
_نه فقط سریع بریم رستوران گرسنمه
+خب من و برسون خونه بعد رو غذا کوفت کن
_قبلش کار مهمی باهات دارم
+باشه
گوشی ا/ت زنگ خورد و اخمای جونگ کوک با دیدن اسم جین رفت تو هم
_جواب بده
جونگ کوک آهنگ پخش کرد تا حواسش از مکالمه ا/ت پرت بشه
+آره آره (با خنده ) نه نگران نباش یادم نرفته ، آره میام.... خدافظ (داشت با تلفن صحبت میکرد)
_(آهنگ رو خاموش کرد)فردا خبریه ؟
+فقط یه قرار دوستانه با جین
_خوشم نمیاد با همه پسرا گرم بگیری و بری بیرون
+منم خوشم نمیاد تو کارام دخالت کنیم ، فکر نکنم رابطمون چیزی جز دوست عادی باشه که داری دخالت میکنی
_من با بقیه دوستای عادیت فرق دارم
+نه هیچ فرقی نداری ، چه پسر و چه دختر
_نه من مثل اونا نیستم
+اگر قرار چرت و پرت بگی بهتره من..+(ادامه)بهتره من و همینجا پیاده کنی
_خوشم نمیاد انقدر راحت با دوستای پسرت وقت بگذرونی (از این به بعد یکم تن صدای هردوشون زیاد میشه)
+به تو ربطی نداره
_خیلی هم ربط داره
+من و پیاده کن همین الان
_نمیشه زیر...
+پیاده ام کن
_باشه صداتو بالا نبر
جونگ کوک ماشین رو یه گوشه نگه داشت و ا/ت سریع رفت بیرون از ماشین
+بهتره بری یه دوست جدید پیدا کنی
_هعی وایسا(از ماشین پیاده شد و رفت سمت ا/ت و وقتی بهش رسید دستش رو گرفتم و نگهش داشت
+ولم کن اه
_فکر کردی میذارم تو این بارون تنها بری خونه ؟
+به تو ربطی نداره ، دیگه از این به بعد هیچکدوم از کارای من به تو ربطی نداره
_ا/ت نمیخواستم اینجوری بشه
+تمومش کن دیگه حوصله شنیدم مزخرفاتت رو ندارم
خواست از دستش بره بیرون که محکم بین دستاش نگهش داشت(یه جورایی بغلش کرد)
+اییش ، ولم کن
_هه نمیتونی در بری
+گفتم ولم کن
جونگ کوک یه دستش رو گذشت پشت گردن ا/ت و یه دست دیگرش رو روی صورت بارون خورده ی ا/ت و آروم لباشو بوسید ، ا/ت سریع ازش جدا شد
+عقلتو از دست دادی؟
_خب میدونی من از خیلی وقت پیش عقلمو به خاطر تو از دست دادم ، من دوست دارم ا/ت :)
پایان🍯
ویو راوی
داشت بارون میومد و ا/ت سریع کیفشو رو سرش گرفت تا خـ/ـیس نشه ، رفت سریع سوار ماشین جونگ کوک شد
جونگ کوک _
ا/ت +
_چه عجب اومدی
+خیلی وقته منتظری ؟(جونگ کوک ماشین رو استارت زد و ماشین رفت خیابون اصلی ، از اینجا به بعد تا جایی که میگم همه مکالمه شون تو ماشین در حال رانندگی هست)
_نه فقط سریع بریم رستوران گرسنمه
+خب من و برسون خونه بعد رو غذا کوفت کن
_قبلش کار مهمی باهات دارم
+باشه
گوشی ا/ت زنگ خورد و اخمای جونگ کوک با دیدن اسم جین رفت تو هم
_جواب بده
جونگ کوک آهنگ پخش کرد تا حواسش از مکالمه ا/ت پرت بشه
+آره آره (با خنده ) نه نگران نباش یادم نرفته ، آره میام.... خدافظ (داشت با تلفن صحبت میکرد)
_(آهنگ رو خاموش کرد)فردا خبریه ؟
+فقط یه قرار دوستانه با جین
_خوشم نمیاد با همه پسرا گرم بگیری و بری بیرون
+منم خوشم نمیاد تو کارام دخالت کنیم ، فکر نکنم رابطمون چیزی جز دوست عادی باشه که داری دخالت میکنی
_من با بقیه دوستای عادیت فرق دارم
+نه هیچ فرقی نداری ، چه پسر و چه دختر
_نه من مثل اونا نیستم
+اگر قرار چرت و پرت بگی بهتره من..+(ادامه)بهتره من و همینجا پیاده کنی
_خوشم نمیاد انقدر راحت با دوستای پسرت وقت بگذرونی (از این به بعد یکم تن صدای هردوشون زیاد میشه)
+به تو ربطی نداره
_خیلی هم ربط داره
+من و پیاده کن همین الان
_نمیشه زیر...
+پیاده ام کن
_باشه صداتو بالا نبر
جونگ کوک ماشین رو یه گوشه نگه داشت و ا/ت سریع رفت بیرون از ماشین
+بهتره بری یه دوست جدید پیدا کنی
_هعی وایسا(از ماشین پیاده شد و رفت سمت ا/ت و وقتی بهش رسید دستش رو گرفتم و نگهش داشت
+ولم کن اه
_فکر کردی میذارم تو این بارون تنها بری خونه ؟
+به تو ربطی نداره ، دیگه از این به بعد هیچکدوم از کارای من به تو ربطی نداره
_ا/ت نمیخواستم اینجوری بشه
+تمومش کن دیگه حوصله شنیدم مزخرفاتت رو ندارم
خواست از دستش بره بیرون که محکم بین دستاش نگهش داشت(یه جورایی بغلش کرد)
+اییش ، ولم کن
_هه نمیتونی در بری
+گفتم ولم کن
جونگ کوک یه دستش رو گذشت پشت گردن ا/ت و یه دست دیگرش رو روی صورت بارون خورده ی ا/ت و آروم لباشو بوسید ، ا/ت سریع ازش جدا شد
+عقلتو از دست دادی؟
_خب میدونی من از خیلی وقت پیش عقلمو به خاطر تو از دست دادم ، من دوست دارم ا/ت :)
پایان🍯
۵.۴k
۰۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.