رمان عشق سیاه و سفید///part;88~
نونا لبخندی به لبش اومدو ا/ت به این فکر میکرد که کیونگم چقد دوسش داشت... واونم همینطور کیونگو خیلی دوست داشت و الانم حتی دوسش داره ولی.... یه عشق یه طرفه با کلی دردو رنجو بغض....
چند مین بعد
از زبون ا/ت
خیلی خسته شدم از صبح تا الان دارم کار میکنم و هیچ استراحت نکردم... سینو و نونا هم همین الان رفتن بخوابن و منم بهشون گفتم اب بخورم بعد میخوابم... همیشه باید بهشون اطلاع بدم چون نگرانم میشن و منم اینو نمیخوام... کیونگم از غروب رفته بیرون و حتی شام هم خونه نبود همه خواب بودن... و جونگ سو هم از اون جایی که میدونم سرویس بود.... خواستم از اشپزخونه برم بیرون تا اینکه صدای قفل در میاد که یکی بازش میکنه با کلید... اون کی میتونه باشه با صداهای یه دختر از صداهاشون انگاری دو نفر بودن... خواستم از اشپزخونه نرم بیرون بپامشون... در یکم دیگه باز شد
ن.. نه ینی بازم ا... اون دختره.... با ک.. کیونگ؟!
تا جایی که میدونم اسمش لیساست! باهم وارد خونه شدم دختره بلند بلند میخندید معلوم بود دوتلشون تا خِر خـِره پر بودنو مست کرده بودن...بغض قبلیم که هیچ اینم روش اضافه شد.... چرا کیونگ انقدر عذابم میده؟! من چیکارش کردم... سنگینی دلم بیشتر شد...
مکالمه بین لیسا و کیونگ
کیونگ:شیش.... بیبی گرل.... اروم تر... صدامونو میشنونا...
چ... چی؟! بهش گفت بیبی گرل؟!این حرفی بود که هیچ وقت بهم نزده بود... ولی الان به لیسا میگه بیبی گرل...
لیسا: باشه... ددی!!
کیونگ دستشو میبره از پشت رو کمر لیسا و بعد پاینتر که باسنشو لمس میکنه و میگه
کیونگ: بیبی گرل قراره امشب بهم حال بدی...
لیسا:با کمال میل.... تو فقط بخوا ددی...
همونجوری باهم رفتن بالا... تا اینکه به اتاق رسیدن
دیگه از ا/ت نگم براتون افتاد زمین... دستشو گذاشت رو قلبش... انگاری اصن نمیزد... دوباره پاشد ا/ت دختر قوی بود از اشپزخونه خارج شدو از پله ها رفت بالا... میخواست بره اتاقش... تا اینکه میبینه در اتاق کیونگ بازه و صدای لیسا و کیونگ میاد... ا/ت هم وایستاد ببینه چیکار میکنن...
مکالمه...
کیونگ تمام لباسای لیسا رو دراورد که هیچی تنش نبود و لخت بود و لباسای خودشم دراورد... لیسارو پرت کرد رو تخت و نشست رو لیسا...کیونگ دستاشو برد تو بالا تنه ی لیسا و لمس کرد تا پایین کل بدنشو...
لیسا: اوفف ددی... حتی لمستم حال میده...
کیونگ: قرار بیشتر حال کنی بیبی گرل.... زیر همه که خوابیدی باید زیر منم بخوابی....
وبله کیونگ کاری باید بکنه رو میکنه....
لیسا: عاححح ددی محکمتر...
کیونگ: حیف هرکاری کنم بچه دار نمیشی... وگرنه الان برام سه قلو میزاییدی
لیسا: ددی تو با من حال کن....
کیونگ: خودت خواستی...
کیونگ همونجوری که در حال انجام کارشه خودشو میخوابونه رو لیسا و محکم لباشو میزاره رو لباشو وحشیانه ازش لب میگیره....
خلاصه تمام
چند مین بعد
از زبون ا/ت
خیلی خسته شدم از صبح تا الان دارم کار میکنم و هیچ استراحت نکردم... سینو و نونا هم همین الان رفتن بخوابن و منم بهشون گفتم اب بخورم بعد میخوابم... همیشه باید بهشون اطلاع بدم چون نگرانم میشن و منم اینو نمیخوام... کیونگم از غروب رفته بیرون و حتی شام هم خونه نبود همه خواب بودن... و جونگ سو هم از اون جایی که میدونم سرویس بود.... خواستم از اشپزخونه برم بیرون تا اینکه صدای قفل در میاد که یکی بازش میکنه با کلید... اون کی میتونه باشه با صداهای یه دختر از صداهاشون انگاری دو نفر بودن... خواستم از اشپزخونه نرم بیرون بپامشون... در یکم دیگه باز شد
ن.. نه ینی بازم ا... اون دختره.... با ک.. کیونگ؟!
تا جایی که میدونم اسمش لیساست! باهم وارد خونه شدم دختره بلند بلند میخندید معلوم بود دوتلشون تا خِر خـِره پر بودنو مست کرده بودن...بغض قبلیم که هیچ اینم روش اضافه شد.... چرا کیونگ انقدر عذابم میده؟! من چیکارش کردم... سنگینی دلم بیشتر شد...
مکالمه بین لیسا و کیونگ
کیونگ:شیش.... بیبی گرل.... اروم تر... صدامونو میشنونا...
چ... چی؟! بهش گفت بیبی گرل؟!این حرفی بود که هیچ وقت بهم نزده بود... ولی الان به لیسا میگه بیبی گرل...
لیسا: باشه... ددی!!
کیونگ دستشو میبره از پشت رو کمر لیسا و بعد پاینتر که باسنشو لمس میکنه و میگه
کیونگ: بیبی گرل قراره امشب بهم حال بدی...
لیسا:با کمال میل.... تو فقط بخوا ددی...
همونجوری باهم رفتن بالا... تا اینکه به اتاق رسیدن
دیگه از ا/ت نگم براتون افتاد زمین... دستشو گذاشت رو قلبش... انگاری اصن نمیزد... دوباره پاشد ا/ت دختر قوی بود از اشپزخونه خارج شدو از پله ها رفت بالا... میخواست بره اتاقش... تا اینکه میبینه در اتاق کیونگ بازه و صدای لیسا و کیونگ میاد... ا/ت هم وایستاد ببینه چیکار میکنن...
مکالمه...
کیونگ تمام لباسای لیسا رو دراورد که هیچی تنش نبود و لخت بود و لباسای خودشم دراورد... لیسارو پرت کرد رو تخت و نشست رو لیسا...کیونگ دستاشو برد تو بالا تنه ی لیسا و لمس کرد تا پایین کل بدنشو...
لیسا: اوفف ددی... حتی لمستم حال میده...
کیونگ: قرار بیشتر حال کنی بیبی گرل.... زیر همه که خوابیدی باید زیر منم بخوابی....
وبله کیونگ کاری باید بکنه رو میکنه....
لیسا: عاححح ددی محکمتر...
کیونگ: حیف هرکاری کنم بچه دار نمیشی... وگرنه الان برام سه قلو میزاییدی
لیسا: ددی تو با من حال کن....
کیونگ: خودت خواستی...
کیونگ همونجوری که در حال انجام کارشه خودشو میخوابونه رو لیسا و محکم لباشو میزاره رو لباشو وحشیانه ازش لب میگیره....
خلاصه تمام
۹.۶k
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.