مدرسه پر دردسر📚🌑
مدرسه پر دردسر📚🌑
کوک:مثل خر فرار میکردم آخه چه خبره این گولاخ کیههه ااااخخخ ننه ماتهممممم
بالام رو نگاه کردم چاله بود افتادم توش دندم درد گرف ااااخخخخ ننه ا/ت خدا لعنتت کمه تو از کجا اومدی روح و ارواح کیه من ازت نمیگذرم داشتم ب غر زدنم ادامه میدادم ک دستی جلوی دهنم رو گرف
ا/ت: خفه میشی یا خفت کنم او درضمن یادت نره ک هنوز اون ایرپاد ها توی گوشمون هستن و من همه رو شنیدم بدون مقدمه دستش رو گرفتم دویدم سمت حیاط ک به چند نفر برخورد کردیم با لباس های رزم بودن
اوووه بازم چیزای خسته کننده آستین رو دادم بالا و حمله ور شدن سمتم ی مشت زدم توی صورت یکی ی چرخشی زدم ک خورد با پشتش با پا زدم به کمرش ک خوردن زمین یک دیگه اومد سمتم با دست زدم توی دل پام رو زدم زیر پام بعدی ک بعدی
کوک: عاااام خب بگم برگام ریخ دروغ نگفتم اون محشر بود بینظیر بود چه قدرت دستی
هنوزم میخوای نگاه کنی وقت نداریم بدو بریم
کوک:پشتش دوییدم ک رفتیم بیرون انقدر سریع میدویید ولی من پام درد گرفت ا/تتتتتت وایسا خسته شدمممم
ای بابا این کیه به پست ما خورده خب بیا راه میریم شب شده بود جنگل تاریک تاریک ی لحظه صدایی شنیدم ک دستم رو جلوی کوک گرفتم و انگشتم رو به صورت ساعت جلوی بینیم گرفتم
کوک:چیه باز چی شده (آروم)
هیسسس ساکت(آروم)
صداش بلند تر شد خش خش درخت ها ک یک دفعه کل درخت های دورمون آتیش گرف واسه اولین بار ترسیدم آتیش من با آتیش متولد شدم چون موقعی ک به دنیا اومدم بیمارستان آتیش گرف هیچ وقت ازش نمیترسیدم ولی این بار فرق داشت شاید چون کسی باهام بود خودم رو آروم کردم ک چیزی پشتم فرو رف
سِونتا:تو کی هستی و اینجا چیکار میکنی؟
ای بابا یکی دیگه
سونتا: گفتم کی هستی؟؟
اسمم ا/ت هست اینم کوک سوال دیگه
سونتا: اینجا چیکار دارید؟
مگه بازجویی میکنی
سونتا: برگرد سمتم
هووف چت حرفم موند توی دهنم این همون دختریه ک آرزو دیدنش رو داشتم حتی هزار بار بخاطر اون توی چنگ ارواح افتادم
پارت یازده🌑📚
کوک:مثل خر فرار میکردم آخه چه خبره این گولاخ کیههه ااااخخخ ننه ماتهممممم
بالام رو نگاه کردم چاله بود افتادم توش دندم درد گرف ااااخخخخ ننه ا/ت خدا لعنتت کمه تو از کجا اومدی روح و ارواح کیه من ازت نمیگذرم داشتم ب غر زدنم ادامه میدادم ک دستی جلوی دهنم رو گرف
ا/ت: خفه میشی یا خفت کنم او درضمن یادت نره ک هنوز اون ایرپاد ها توی گوشمون هستن و من همه رو شنیدم بدون مقدمه دستش رو گرفتم دویدم سمت حیاط ک به چند نفر برخورد کردیم با لباس های رزم بودن
اوووه بازم چیزای خسته کننده آستین رو دادم بالا و حمله ور شدن سمتم ی مشت زدم توی صورت یکی ی چرخشی زدم ک خورد با پشتش با پا زدم به کمرش ک خوردن زمین یک دیگه اومد سمتم با دست زدم توی دل پام رو زدم زیر پام بعدی ک بعدی
کوک: عاااام خب بگم برگام ریخ دروغ نگفتم اون محشر بود بینظیر بود چه قدرت دستی
هنوزم میخوای نگاه کنی وقت نداریم بدو بریم
کوک:پشتش دوییدم ک رفتیم بیرون انقدر سریع میدویید ولی من پام درد گرفت ا/تتتتتت وایسا خسته شدمممم
ای بابا این کیه به پست ما خورده خب بیا راه میریم شب شده بود جنگل تاریک تاریک ی لحظه صدایی شنیدم ک دستم رو جلوی کوک گرفتم و انگشتم رو به صورت ساعت جلوی بینیم گرفتم
کوک:چیه باز چی شده (آروم)
هیسسس ساکت(آروم)
صداش بلند تر شد خش خش درخت ها ک یک دفعه کل درخت های دورمون آتیش گرف واسه اولین بار ترسیدم آتیش من با آتیش متولد شدم چون موقعی ک به دنیا اومدم بیمارستان آتیش گرف هیچ وقت ازش نمیترسیدم ولی این بار فرق داشت شاید چون کسی باهام بود خودم رو آروم کردم ک چیزی پشتم فرو رف
سِونتا:تو کی هستی و اینجا چیکار میکنی؟
ای بابا یکی دیگه
سونتا: گفتم کی هستی؟؟
اسمم ا/ت هست اینم کوک سوال دیگه
سونتا: اینجا چیکار دارید؟
مگه بازجویی میکنی
سونتا: برگرد سمتم
هووف چت حرفم موند توی دهنم این همون دختریه ک آرزو دیدنش رو داشتم حتی هزار بار بخاطر اون توی چنگ ارواح افتادم
پارت یازده🌑📚
۱۷.۹k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.