painful love part 10
+کجا؟
به حرفش اهمیتی ندادم و رفتم پایین
مینهو:لیزا میشه غذای منو سوجینو آماده کنی
&میری پیشش
مینهو:اوهوم
سوهو:منم میام
مینهو:هی تو اینجا میمونی
انگار از حرفم تعجب کردن
مینهو:نه...یعنی اون فعلا به تنهایی نیاز داره
سوهو:پس چرا تو میری
مینهو:آخه حالش زیاد خوب نیس میترسم چیزیش بشه میرم بهش شتم میدم
سوهو:میتونی بری
مینهو:آه سوهو خیلی پرو شدیا
سوهو:یه کاری نکنا بهشون بگ
مینهو:سسووههوو
سوهو:اوک اوک برو
سینی رو از لیزا گرفتم و رفتم بالا در اتاقو زدم
+گفتم که نمیخوام
مینهو:لیدی نمیخوای که لاغر بشی
+چه ربطی داره
مینهو:نخوری منم نمیخورما
+اوففف باش
نشستم پیشش بلند سد و رو تخت نشست غذاشو دادم داشت میخورد که موهاشو دادم پشت گوشش تعجب کرد
#سوجین
داشتم غذامو میخوردم که با دستاش موهامو پشت گوشم داد بهش نگاه کردم
مینهو:چیزی شده
سرمو به دو طرف تکون دادم
مینهو:میخوای من بدم
+نه میتونم بخورم
به حرفم گوش نکرد و قاشق و از دستم گرفت و خودش بهم غذا میداد دیکه از خجالت لپام گل انداخته بود
مینهو:وقتی خجالت میکشی خوشگل میشی
واییییی چرا هی سعی میکنه بیشتر قرمز بشم
+سیر شدم بستمه
مینهو:باش....مطمئنی حالت خوبه؟
+اوهوم
مینهو:چیزی احتیاج داشتی بگو
+ممنونم
مینهو:شب بخیر
+شب بخیر
درو باز کرد که یهو سوهو با کله اومد تو
مینهو:هی تو پشت در چیکار میکردی
سوهو:میخواستم ببینم چیکار میکنین
مینهو:عاااااا تو خیلی
+بیا بقلم
مینهو:من؟
+مینهو؟من با سوهوعم
مینهو:عام معذرت میخوام
سوهو:نوچ نوچ نوچ
مینهو:دارم برات
مینهو رفت و سوهو اومد رو تخت کنارم پتو رو روش کشیدم و سرشو رو شکمم گذاشت
سوهو:خاله
+جانم
سوهو:شما با عمو دعوا کردین؟
تازه به یادش چند دیقه پیش افتادم
+نه
سوهو:من که پایین بودم صداتونو با عمو میشنیدم از همدیگه جداشدین؟
دیگه نتونستم اشکامو کنترل کنم و یکی یکی میریختن
سوهو متوجه اشکام شد و محکمتر بهم چسبید
سوهو:معذرت میخوام
+نه نه اشکال نداره...آرع ازهم جدا شدیم....دیکه میخوام زندکی عادی داشته باشم زندکی بی دردسری
[اما نمیدونی که پشت این زندگی بیدردسر چه دردسرهایی داره]
انقدر سرشو نوازش کردم که خوابش برد
منم به یه نقطه نامعلوم خیره بودم که صدای در اومد مین سو بود
&اومدم سوهو رو ببرم
+نه بزار امروزو پیشم بمونه
&اوهوم اذیت نمیشی؟
+نه راحتم
مین سو خواست بره ولی سرجاش وایستاد برگشتم طرفم
&نمیخواستم بحثو باز کنم ولی حتمی چیزی شده که خواسته ازت جداشه
+شب بخیر
&شب بخیر
نمیخواستم درموردش حرف بزنم وقای بیرون رفت منم خوابیدم
(صبح)
چشمامو باز کردم ساعت چنده واییییییییییی من که دیرم شده ساعت ۱۱ بود الان دیکه کلاس ها تعطیل میشه رفتم پایین ولی مینهوعم خونه بود
+مینهو دیر کردیم کلاس تموم شد
مینهو:عوض صبح بخیرته؟
+عام معذرت میخوام صب بخیر...چرا بیدارم نکردی؟.
مینهو:امروز پنجشنبه هست
+وایییی چقدر گیج شدم من....جسی کجاس
مینهو:سه تایی رفتن بیرون گفتن تا شب نمیان
+اوهوم
مینهو:بیا صبحونه بخوریم بعد برنامه بچینیم که چیکار کنیم
+موافقم
به حرفش اهمیتی ندادم و رفتم پایین
مینهو:لیزا میشه غذای منو سوجینو آماده کنی
&میری پیشش
مینهو:اوهوم
سوهو:منم میام
مینهو:هی تو اینجا میمونی
انگار از حرفم تعجب کردن
مینهو:نه...یعنی اون فعلا به تنهایی نیاز داره
سوهو:پس چرا تو میری
مینهو:آخه حالش زیاد خوب نیس میترسم چیزیش بشه میرم بهش شتم میدم
سوهو:میتونی بری
مینهو:آه سوهو خیلی پرو شدیا
سوهو:یه کاری نکنا بهشون بگ
مینهو:سسووههوو
سوهو:اوک اوک برو
سینی رو از لیزا گرفتم و رفتم بالا در اتاقو زدم
+گفتم که نمیخوام
مینهو:لیدی نمیخوای که لاغر بشی
+چه ربطی داره
مینهو:نخوری منم نمیخورما
+اوففف باش
نشستم پیشش بلند سد و رو تخت نشست غذاشو دادم داشت میخورد که موهاشو دادم پشت گوشش تعجب کرد
#سوجین
داشتم غذامو میخوردم که با دستاش موهامو پشت گوشم داد بهش نگاه کردم
مینهو:چیزی شده
سرمو به دو طرف تکون دادم
مینهو:میخوای من بدم
+نه میتونم بخورم
به حرفم گوش نکرد و قاشق و از دستم گرفت و خودش بهم غذا میداد دیکه از خجالت لپام گل انداخته بود
مینهو:وقتی خجالت میکشی خوشگل میشی
واییییی چرا هی سعی میکنه بیشتر قرمز بشم
+سیر شدم بستمه
مینهو:باش....مطمئنی حالت خوبه؟
+اوهوم
مینهو:چیزی احتیاج داشتی بگو
+ممنونم
مینهو:شب بخیر
+شب بخیر
درو باز کرد که یهو سوهو با کله اومد تو
مینهو:هی تو پشت در چیکار میکردی
سوهو:میخواستم ببینم چیکار میکنین
مینهو:عاااااا تو خیلی
+بیا بقلم
مینهو:من؟
+مینهو؟من با سوهوعم
مینهو:عام معذرت میخوام
سوهو:نوچ نوچ نوچ
مینهو:دارم برات
مینهو رفت و سوهو اومد رو تخت کنارم پتو رو روش کشیدم و سرشو رو شکمم گذاشت
سوهو:خاله
+جانم
سوهو:شما با عمو دعوا کردین؟
تازه به یادش چند دیقه پیش افتادم
+نه
سوهو:من که پایین بودم صداتونو با عمو میشنیدم از همدیگه جداشدین؟
دیگه نتونستم اشکامو کنترل کنم و یکی یکی میریختن
سوهو متوجه اشکام شد و محکمتر بهم چسبید
سوهو:معذرت میخوام
+نه نه اشکال نداره...آرع ازهم جدا شدیم....دیکه میخوام زندکی عادی داشته باشم زندکی بی دردسری
[اما نمیدونی که پشت این زندگی بیدردسر چه دردسرهایی داره]
انقدر سرشو نوازش کردم که خوابش برد
منم به یه نقطه نامعلوم خیره بودم که صدای در اومد مین سو بود
&اومدم سوهو رو ببرم
+نه بزار امروزو پیشم بمونه
&اوهوم اذیت نمیشی؟
+نه راحتم
مین سو خواست بره ولی سرجاش وایستاد برگشتم طرفم
&نمیخواستم بحثو باز کنم ولی حتمی چیزی شده که خواسته ازت جداشه
+شب بخیر
&شب بخیر
نمیخواستم درموردش حرف بزنم وقای بیرون رفت منم خوابیدم
(صبح)
چشمامو باز کردم ساعت چنده واییییییییییی من که دیرم شده ساعت ۱۱ بود الان دیکه کلاس ها تعطیل میشه رفتم پایین ولی مینهوعم خونه بود
+مینهو دیر کردیم کلاس تموم شد
مینهو:عوض صبح بخیرته؟
+عام معذرت میخوام صب بخیر...چرا بیدارم نکردی؟.
مینهو:امروز پنجشنبه هست
+وایییی چقدر گیج شدم من....جسی کجاس
مینهو:سه تایی رفتن بیرون گفتن تا شب نمیان
+اوهوم
مینهو:بیا صبحونه بخوریم بعد برنامه بچینیم که چیکار کنیم
+موافقم
۵.۵k
۱۶ بهمن ۱۴۰۰