دانشگاه بی قانون
⛓️🔗دانشگاه بی قانون🔗⛓️
⛓️🔗 پارت ۱۸🔗⛓️
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
هنوز که هنوزه جای گازش نرفته فقط دوس دارم ی بار دیگه فقط ی بار دیگه پیشم باشه داشتم فکر میکردم که گوشیم زنگ خورد برداشتم دیدم جک بود سریع جواب دادم گفت جک: ردشو زدیم رئیس کوک: خوبه پیداش کنید برام بیاریدش تو مخفی گاه منتظرم بعد قطع کردم شروع کردم به رانندگی رسیدم به مخفی گاه نشستم رو صندلیم بچه ها یوجین رو به زحمت گرفته بودن کلی بادیگارد با خودش داشت ولی باز گرفتنش رفتم سمتش به بچه ها گفتم برن بیرون وقتی رفتن گرفتم انقدر زد.مش که دیگه نتونه حتی صحبت کنه صندلی رو پرت کردم اونور دیوار شکسته گفتم کوک: چرا این کارو کردی هااا(با داد و عصبانیت ) یوجین: اون اگه با من نباشه حق نداره با تو باشه کوک: چی یوجین: اون باید مال من باشه کوک: نمیشه مال نو باشه چون مال منه توهم حق نداری از این به بعد نزدیکش بشی فهمیدی یا از این به بعد هرکی بخواد اذیتش کنه خودم می.کش.مش و یوجین رو با ت.یر زدم گفتم ببرنش تو خیابون بندازن شاید کسی پیداش کرد ببرتش دکتر نشستم رو صندلی کوک: ( درحال تند تند نفس کشیدن ) آخه چرا یوری چرااا( با داد) بلند شدم رفتم بیمارستان از دکتر پرسیدم حال یوری چطوره و گفت حالش خوب شده ولی فعلا بی هوشه کوک: میتونم ببینمش دکتر : ارع رفتم تو اتاق دیدم یجی و تهیونگ هم اونجان گفتم میشه برین بیرون تهیونگ: یجی بلند شو ببرمت خونه یجی: ب..باشه یجی و تهیونگ رفتن خونه منم نشستم رو صندلی رو بروی یوری به صورتش خیره شدم دستمو بردم سمت صورتش موهاشو ناز کردم گفتم کوک: یوری میدونم خیلی اذیتت کردم ولی من ....فقط بلندشو دلم نمیاد توی احمق کوچولو رو تو اینجا ببینم یهو...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ♥️✨️
⛓️🔗 پارت ۱۸🔗⛓️
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
هنوز که هنوزه جای گازش نرفته فقط دوس دارم ی بار دیگه فقط ی بار دیگه پیشم باشه داشتم فکر میکردم که گوشیم زنگ خورد برداشتم دیدم جک بود سریع جواب دادم گفت جک: ردشو زدیم رئیس کوک: خوبه پیداش کنید برام بیاریدش تو مخفی گاه منتظرم بعد قطع کردم شروع کردم به رانندگی رسیدم به مخفی گاه نشستم رو صندلیم بچه ها یوجین رو به زحمت گرفته بودن کلی بادیگارد با خودش داشت ولی باز گرفتنش رفتم سمتش به بچه ها گفتم برن بیرون وقتی رفتن گرفتم انقدر زد.مش که دیگه نتونه حتی صحبت کنه صندلی رو پرت کردم اونور دیوار شکسته گفتم کوک: چرا این کارو کردی هااا(با داد و عصبانیت ) یوجین: اون اگه با من نباشه حق نداره با تو باشه کوک: چی یوجین: اون باید مال من باشه کوک: نمیشه مال نو باشه چون مال منه توهم حق نداری از این به بعد نزدیکش بشی فهمیدی یا از این به بعد هرکی بخواد اذیتش کنه خودم می.کش.مش و یوجین رو با ت.یر زدم گفتم ببرنش تو خیابون بندازن شاید کسی پیداش کرد ببرتش دکتر نشستم رو صندلی کوک: ( درحال تند تند نفس کشیدن ) آخه چرا یوری چرااا( با داد) بلند شدم رفتم بیمارستان از دکتر پرسیدم حال یوری چطوره و گفت حالش خوب شده ولی فعلا بی هوشه کوک: میتونم ببینمش دکتر : ارع رفتم تو اتاق دیدم یجی و تهیونگ هم اونجان گفتم میشه برین بیرون تهیونگ: یجی بلند شو ببرمت خونه یجی: ب..باشه یجی و تهیونگ رفتن خونه منم نشستم رو صندلی رو بروی یوری به صورتش خیره شدم دستمو بردم سمت صورتش موهاشو ناز کردم گفتم کوک: یوری میدونم خیلی اذیتت کردم ولی من ....فقط بلندشو دلم نمیاد توی احمق کوچولو رو تو اینجا ببینم یهو...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ♥️✨️
۱۸.۶k
۰۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.