Part

Part۶۰

خلاصه رفتیم دم دره خونه اون یکی داداشام و در زدیم همین که درو باز کردن منو دیدن دوتاش ن انقدر سفت بغلم کردن که واقعا بدون اغراق داشتم خفه میشدم و گفتم

ات :داداشیا دارم خفه میشم.(بغص)
......:ببخشید
ات : خب بنظرتون منه ۱۴ ساله نباید بدونم اسم داداشام چیه
ته:نامجون و سوکجین(ها ها ها ها شخصیت جدید)
ات:خیلی خوشحالم که الان خوانواده دارم امید وارم مامان و بابا هم پیدا کنیم(گریه)
نامجون:خواهر کوچولو گریه نکن ما مشخصاتی ازش پیدا کردیم
سوکجین :خب حالا بیاین تو

رفتیم تو و نشستیم و من نشستم وسط نامجون و سوکجین

سوکجین:خب ما سر نخ پیدا کردیم
نامجون:توی خیابان وَلی زندگی میکنن (خیابان ولی یکی از خیابان های آمریکاست که فقط ایرانیا در آنجا ساکن میشن)
ات:چیییییی ولییییییییییی یعنی قشنگ بیخ گوشمون بوده
ته:واوووو واقعا آره
ات:پس از همین الان بریم بگردیم
ته اوکی

پرش زمانی به ۳ ماه بعد........................................................................

ات ویو
من و ارین نشسته بودیم روی سبزه های پارک و همه داشتن باز میگشتن دیگه همه امیدمون از دست داده بودیم

ارین:ات بهش فکر کردی
ات:به چی
ارین:درخواستم
ات:امممممم نمیدونم
آرین:یعنی حتی یکمم بهش فکر نکردی
ات:نچ
ارین:پس میشه فکر کنی.
ات:باشه
ارین :دفعه قبل هم گفتی باشه ولی.......
ات:آرین من الان اصلا تو وضعیت خوبی نیستم بزار مامان و بابامو پیدا کنیم بهت جواب میدم
آرین باشه

گوشیم زنگ خورد ته بود گفت بریم پیششون.

ات :پیدا نکردید
ته:نچ
ات:یک لحضه
فهمیدم فهیمدم(داد)
ته:چیو
ات:مامان اینا شاید تو خیابان ولی نیستن شاید تو کوچه ولین
اریا:ما تاحالا اونجادرو نگشتیم
ات:پس بزن بریم(ذوق)

رفتیم همه درارو زدیم سوکجین یک درو زد که یک زن و مرد اومدن بیرون وقتی مارو دیدن گریه میکردن

اره خلاصه حوصله ندارم اینا گریه و زاری کردن و پدر و مادرشونو ّبغل کردن انقدر گریه کردن که نگو خلاصه مامان اینا همون تو آمریکا می‌مونن و همه برگشتن خونه

پرش زمانی به برشت به کره ..................................................
دیدگاه ها (۱۰)

Part۶۱ات ویورسیدیم کره من یک راست رفتم خوابیدم چون شب بود هو...

Part۶۲کوک:کوچولو اینجا سرده بیا بریم تو ماشینات ویوکتش رو ان...

Part۵۹پرش زمانی به فرودگاه.....................................

Part۵۸ ته:هوفففف باشهرفتم بیرون آرین ویوبابا اومد بیرون من ر...

#تناسخ_یک_مافیاPart:11 ات: وایییی خیلی نگرانم یعنی ر.ا کجا ر...

هنرمن کوچولوی من

جیمین فیک زندگی پارت ۸۱#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط