5 Part
گفتن بله یا نه من برای کسی اهمیت نداشت. درهر صورت باید بله رو میگفتم. بعد از اون نوبت به اون رسید که همو ببوسیم. دستام رو توی هم قفل کردم و نگاهم رو به جمعیت دادم. دستام رو گرفت و جهت صورتم رو تغییر داد.
رز: ولی من بلد نیستم.
جین: فقط خودت رو بسپار دست من.
توری که روی صورتم بود رو داد بالا. باعث شد بتونم واضح ببینمش. شایعه ها کاملا درست میگفتن. زیبایی خیره کننده داشت. صورتش رو نزدیک اورد و شروع کرد به بوسیدن لبهام. چه عجیبه. ترکیب لذت و غم و بعد از من جدا شد. مطمینم صورت سرخم کاملا نشون میداد که چقدر خجالت کشیدم. سرم رو انداختم پایین.
...
جشن تموم شد. رفتم داخل یه اتاق جدید. خیلی بزرگ تر از اتاق های قبلی.
خدمتکار: این اتاق شما و شاهزاده هست. اگر مشکلی بود، به من بگید.
بعد از اون، دوش گرفتم و روی تخت دراز کشیدم. میتونستم ماه رو از اون فاصله به وضوح از پشت پنجره ببینم. جین وارد اتاق شد. بلند شدم و روی تخت نشستم. لباسش رو عوض کرد و کنارم نشست. میخواست نزدیکم بشه.
رز: ببخشید من آمادگیشو ندارم.
همون لحظه دستشو برد سمت موهام و برگی رو که داخل موهام بود رو دراورد. لپام سرخ سرخ شدن. من چه فکری میکردم ولی خوب شد چون واقعا نمیتونستم. هردومون روی تخت دراز کشیدیم. من پشتم رو بهش کردم و چشمام رو روی هم گذاشتم. کم کم داشت خوابم میبرد که احساس کردم داره طرف من میاد. ازش فاصله گرفتم ولی یه دفعه بغلم کرد و منو تو بغلش جا داد. شوکه شدم.
جین: انقدر چی؟ انقدر بهت نزدیک میتونم بشم؟
انقدر در کنارش ریز بودم که کاملا تو بغلش جا بشم. ضربان قلبم دوباره بالا رفت. مطمینم دیگه اونم فهمیده. خب وقتی انقدر نزدیک منه.
رز: باشه
آرامش بخش و گرم بود. جوری که میتونستم سرمای اتاق رو کاملا به فراموشی بسپرم.
جین: میدونستی خیلی نرمی؟
نمیدونستم تعجب کنم یا بخندم. فقط سرم رو به معنای نه تکون دادم و بعدش سعی کردم بخوابم.
از زبان جین:
دوست داشتم تا ابد و بیشتر تو بغلم باشه ولی حیف چیزای دوست داشتنی، دست نیافتنی اند.
...
خودتون بگید. اگه شرط نزارم لایکا رو بالا میبرید؟
چون دوست ندارم وقت رو الکی فقط به خاطر صبر کردن، تلف کنم.
♥️ نظراتتون رو بنویسید. مطمین باشید میخونمشون و با این هاست که من انرژی برای نوشتن ادامه فیک به دست میارم:)
#فیک_بی_تی_اس
فیک ماه کوچک من
رز: ولی من بلد نیستم.
جین: فقط خودت رو بسپار دست من.
توری که روی صورتم بود رو داد بالا. باعث شد بتونم واضح ببینمش. شایعه ها کاملا درست میگفتن. زیبایی خیره کننده داشت. صورتش رو نزدیک اورد و شروع کرد به بوسیدن لبهام. چه عجیبه. ترکیب لذت و غم و بعد از من جدا شد. مطمینم صورت سرخم کاملا نشون میداد که چقدر خجالت کشیدم. سرم رو انداختم پایین.
...
جشن تموم شد. رفتم داخل یه اتاق جدید. خیلی بزرگ تر از اتاق های قبلی.
خدمتکار: این اتاق شما و شاهزاده هست. اگر مشکلی بود، به من بگید.
بعد از اون، دوش گرفتم و روی تخت دراز کشیدم. میتونستم ماه رو از اون فاصله به وضوح از پشت پنجره ببینم. جین وارد اتاق شد. بلند شدم و روی تخت نشستم. لباسش رو عوض کرد و کنارم نشست. میخواست نزدیکم بشه.
رز: ببخشید من آمادگیشو ندارم.
همون لحظه دستشو برد سمت موهام و برگی رو که داخل موهام بود رو دراورد. لپام سرخ سرخ شدن. من چه فکری میکردم ولی خوب شد چون واقعا نمیتونستم. هردومون روی تخت دراز کشیدیم. من پشتم رو بهش کردم و چشمام رو روی هم گذاشتم. کم کم داشت خوابم میبرد که احساس کردم داره طرف من میاد. ازش فاصله گرفتم ولی یه دفعه بغلم کرد و منو تو بغلش جا داد. شوکه شدم.
جین: انقدر چی؟ انقدر بهت نزدیک میتونم بشم؟
انقدر در کنارش ریز بودم که کاملا تو بغلش جا بشم. ضربان قلبم دوباره بالا رفت. مطمینم دیگه اونم فهمیده. خب وقتی انقدر نزدیک منه.
رز: باشه
آرامش بخش و گرم بود. جوری که میتونستم سرمای اتاق رو کاملا به فراموشی بسپرم.
جین: میدونستی خیلی نرمی؟
نمیدونستم تعجب کنم یا بخندم. فقط سرم رو به معنای نه تکون دادم و بعدش سعی کردم بخوابم.
از زبان جین:
دوست داشتم تا ابد و بیشتر تو بغلم باشه ولی حیف چیزای دوست داشتنی، دست نیافتنی اند.
...
خودتون بگید. اگه شرط نزارم لایکا رو بالا میبرید؟
چون دوست ندارم وقت رو الکی فقط به خاطر صبر کردن، تلف کنم.
♥️ نظراتتون رو بنویسید. مطمین باشید میخونمشون و با این هاست که من انرژی برای نوشتن ادامه فیک به دست میارم:)
#فیک_بی_تی_اس
فیک ماه کوچک من
۱۵.۸k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.