عشق تو کتابا
پارت۲۰
که در باز شد تهیونگ اومد تو دستمو گرفت و کشید
@کجا
-ساعتو ندیدی اره چرا باید زنم اینجا باشه؟
@زنت ؟چندبار باید تو روز برات توضیح بدم تو زن نداری خدمتکار داری که الان خدمتکارت صاحب داره اونم منممم جا افتاد یا نیم ساعت دیگه هم باید یاداوری کنم؟
تهیونگ عصبی بود اونم خیلی این کوک تا امشب اون مشتو نخوره ول کن نیست رفتم وسطشون وایستادم تهیونگ از چهرش معلوم بود یه جرقه برای اتیش گرفتن میخواست تا بره کوک بزنه
-حتی اگه خدمتکارمم باشه بازم صاحبش منم منن میفهمی دیگه خودت گفتی من خدمتکار دارم صاحب خدمتکارم میشم من نه تو تو فقط یه هو..س بازی که دوروز دیگه اسمشم یادت نمیاد
کوک عصبی داشت بهش نگاه میکرد این داره خیلی تو نقشش فرو میره پوزخندی زد
@پس یعنی بحثت پوله چقدر میخوای که خدمتکارتو بهم بفروشی
ناراحت؟باحرفش اتیش گرفتم من هندونم ؟حق نداره اینجوری حرف بزنه
- مطمئن باش تو از عهده پرداختش بر نمیایی
@ بر میام
- حتی اگه بخوام بفروشمم به تو نمیفروشم مطمئن باش
@حتی اگه پول زیادی بدم
با این حرفش یکی محکم زدم تو گوشش که خودم دستم درد گرفت با تنفر به کوک نگاه کردم
ازت متنفرم
رفتم بیرون و وارد اتاق شدم روی تخت دراز کشیدم و تو خودم جمع شدمو و پتو رو روی سرم کشیدم اشکام تمومی نداشت احساس بدی داشتم همه باهام بد برخورد میکردن حتی کسی که فکر میکردم میخواد کمکم کنه بعد نیم ساعت صدای در اتاق اومد هق هق کردنوو متوقف کردم و وانمود به خواب بودن کردم بعد بیست دقیقه تخت بالا پایین شد با احساس اینکه اونم روی تخت خوابه بلند شدم نشستم پشت من خوابیده بود و با تکون تخت برگشت سمتم
چرا اینجا میخوابی
-کجا بخوابم
کاناپه اونجاست
-نه بابا خوب بود گفتی چرا من بخوابم تو برو اونجا بخواب
باشه
اومدم بلند شم که بلند شد نشست
-تو فعلا اشکاتو پاک کن بعد بخواب
از کارش تعجب کردم تهیونگ و مهربونی عجبااا دراز کشیدم و بعد چند دقیقه خوابم برد صبح با صدای یکی که هی مزاحم خوابم میشد چشمام کم کم باز کردم
-بلند شو هی بلند شو
بلند شدم نشستم
بلهه
چشمام و میمالیدم که با حرف تهیونگ میخ شدم سرجام
-بابات اومده
چییی
با دادم صورتشو جمع کرد
چیکار داره ؟
-از من میپرسی ؟
خوب نگفت ؟
-گفت اومده از تو خبر بگیره
عجیبه اون تو خونه هم که بودیم کاری جز عمرونهی نداشت بلند شدم و لباس منظمی پوشیدم رفتم بیرون اتاق که دیدم تهیونگ به دیوار روبه رو اتاق تکیه کرده
...
که در باز شد تهیونگ اومد تو دستمو گرفت و کشید
@کجا
-ساعتو ندیدی اره چرا باید زنم اینجا باشه؟
@زنت ؟چندبار باید تو روز برات توضیح بدم تو زن نداری خدمتکار داری که الان خدمتکارت صاحب داره اونم منممم جا افتاد یا نیم ساعت دیگه هم باید یاداوری کنم؟
تهیونگ عصبی بود اونم خیلی این کوک تا امشب اون مشتو نخوره ول کن نیست رفتم وسطشون وایستادم تهیونگ از چهرش معلوم بود یه جرقه برای اتیش گرفتن میخواست تا بره کوک بزنه
-حتی اگه خدمتکارمم باشه بازم صاحبش منم منن میفهمی دیگه خودت گفتی من خدمتکار دارم صاحب خدمتکارم میشم من نه تو تو فقط یه هو..س بازی که دوروز دیگه اسمشم یادت نمیاد
کوک عصبی داشت بهش نگاه میکرد این داره خیلی تو نقشش فرو میره پوزخندی زد
@پس یعنی بحثت پوله چقدر میخوای که خدمتکارتو بهم بفروشی
ناراحت؟باحرفش اتیش گرفتم من هندونم ؟حق نداره اینجوری حرف بزنه
- مطمئن باش تو از عهده پرداختش بر نمیایی
@ بر میام
- حتی اگه بخوام بفروشمم به تو نمیفروشم مطمئن باش
@حتی اگه پول زیادی بدم
با این حرفش یکی محکم زدم تو گوشش که خودم دستم درد گرفت با تنفر به کوک نگاه کردم
ازت متنفرم
رفتم بیرون و وارد اتاق شدم روی تخت دراز کشیدم و تو خودم جمع شدمو و پتو رو روی سرم کشیدم اشکام تمومی نداشت احساس بدی داشتم همه باهام بد برخورد میکردن حتی کسی که فکر میکردم میخواد کمکم کنه بعد نیم ساعت صدای در اتاق اومد هق هق کردنوو متوقف کردم و وانمود به خواب بودن کردم بعد بیست دقیقه تخت بالا پایین شد با احساس اینکه اونم روی تخت خوابه بلند شدم نشستم پشت من خوابیده بود و با تکون تخت برگشت سمتم
چرا اینجا میخوابی
-کجا بخوابم
کاناپه اونجاست
-نه بابا خوب بود گفتی چرا من بخوابم تو برو اونجا بخواب
باشه
اومدم بلند شم که بلند شد نشست
-تو فعلا اشکاتو پاک کن بعد بخواب
از کارش تعجب کردم تهیونگ و مهربونی عجبااا دراز کشیدم و بعد چند دقیقه خوابم برد صبح با صدای یکی که هی مزاحم خوابم میشد چشمام کم کم باز کردم
-بلند شو هی بلند شو
بلند شدم نشستم
بلهه
چشمام و میمالیدم که با حرف تهیونگ میخ شدم سرجام
-بابات اومده
چییی
با دادم صورتشو جمع کرد
چیکار داره ؟
-از من میپرسی ؟
خوب نگفت ؟
-گفت اومده از تو خبر بگیره
عجیبه اون تو خونه هم که بودیم کاری جز عمرونهی نداشت بلند شدم و لباس منظمی پوشیدم رفتم بیرون اتاق که دیدم تهیونگ به دیوار روبه رو اتاق تکیه کرده
...
۱.۳k
۰۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.