Fan Fiction Seven Only Part.15
~••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••~
《ویو مینهو》
بعد از اینکه همه چیز رو برای رئیس تعریف کردم دوباره رفتم به عمارت اون پسرا پیش آقای مین، چون گفته بود که از این به بعد قراره پیش ما بمونی، قوانین¹رو هم بهم گفت.
باز رفتم به عمارت شون آقای مین اومد جلوم و اتاقم رو نشونم داد و حتی یک خدمتکار رو هم صدا زد که کمکم کنه وسایلم و جا به جا کنم، چقدر رفتار آقای مین نرمه، با بقیه فرق داره، چرا همه چیز اینا رمز آلوده؟!
《فردا صبح》
ویو مینهو
پاشدم و از آجوما پرسیدم سرویس کجاس و کار های لازم رو کردم اومدم برم تو اتاق که آقای مین رو نزدیک در اتاقم دیدم
یونگی: آه مینهو اینجایی؟
مینهو: بله قربان، کاری داشتین؟
یونگی: نه، فقط میخواستم بهت بگم بیای صبحانه
مینهو: خب چرا به آجوما نگفتین بهم بگه؟
یونگی: آخه خودم باید بهت نشون بدم
مینهو: چی رو؟!
یونگی: بیا
دنبال آقای مین رفتم که جلوی دو تا در نسبتا بزرگ وایستاد
یونگی: اینا سالن غذا خوری هستن، سمت چپ مال کارکنان و آشپزا و کلا هرکسی، و سمت راستی اعضای باندمون، تو اینجا تو سالن کارکنان میتونی هرجا که خواستی بشینی و از غذات لذت ببری، و اگر هم کاری داشتی بزار تایم صبحانه تموم بشه بیا به من بگو یا در بزن، لطفا بدونه در زدم وارد نشو!
مینهو: چشم قربان، بابت غذا هم ممنونم
یونگی: از آشپز ها تشکر کن
تعظیم کردم و اونم برام تعظیم کرد، چرا اینقدر نرمه؟! اصلا مثل مافیا های دیگه نیستن!
.
.
.
《گلدن موچی صحبت میکنه》
بخاطر تاخیر معذرت میخوام:(
موچی تون خواب بود😴
این پارت رو هم دیشب نوشتم، حتما میگین چطوری ؟چون من دیشب خودم گفتم که خوابم میاد و رفتم خوابیدم، درواقع من چون شب گشنم شد ساعت ۲ نصفه شب پاشدم یه چیزی خوردم و بعد از اون خوابم پرید و نتونستم بخوابم، پس گفتم بیکار نشینم و یه پارت بنویسم👌😌
بلخره شکمم یه جا به درد خوردا🌚😂
《ویو مینهو》
بعد از اینکه همه چیز رو برای رئیس تعریف کردم دوباره رفتم به عمارت اون پسرا پیش آقای مین، چون گفته بود که از این به بعد قراره پیش ما بمونی، قوانین¹رو هم بهم گفت.
باز رفتم به عمارت شون آقای مین اومد جلوم و اتاقم رو نشونم داد و حتی یک خدمتکار رو هم صدا زد که کمکم کنه وسایلم و جا به جا کنم، چقدر رفتار آقای مین نرمه، با بقیه فرق داره، چرا همه چیز اینا رمز آلوده؟!
《فردا صبح》
ویو مینهو
پاشدم و از آجوما پرسیدم سرویس کجاس و کار های لازم رو کردم اومدم برم تو اتاق که آقای مین رو نزدیک در اتاقم دیدم
یونگی: آه مینهو اینجایی؟
مینهو: بله قربان، کاری داشتین؟
یونگی: نه، فقط میخواستم بهت بگم بیای صبحانه
مینهو: خب چرا به آجوما نگفتین بهم بگه؟
یونگی: آخه خودم باید بهت نشون بدم
مینهو: چی رو؟!
یونگی: بیا
دنبال آقای مین رفتم که جلوی دو تا در نسبتا بزرگ وایستاد
یونگی: اینا سالن غذا خوری هستن، سمت چپ مال کارکنان و آشپزا و کلا هرکسی، و سمت راستی اعضای باندمون، تو اینجا تو سالن کارکنان میتونی هرجا که خواستی بشینی و از غذات لذت ببری، و اگر هم کاری داشتی بزار تایم صبحانه تموم بشه بیا به من بگو یا در بزن، لطفا بدونه در زدم وارد نشو!
مینهو: چشم قربان، بابت غذا هم ممنونم
یونگی: از آشپز ها تشکر کن
تعظیم کردم و اونم برام تعظیم کرد، چرا اینقدر نرمه؟! اصلا مثل مافیا های دیگه نیستن!
.
.
.
《گلدن موچی صحبت میکنه》
بخاطر تاخیر معذرت میخوام:(
موچی تون خواب بود😴
این پارت رو هم دیشب نوشتم، حتما میگین چطوری ؟چون من دیشب خودم گفتم که خوابم میاد و رفتم خوابیدم، درواقع من چون شب گشنم شد ساعت ۲ نصفه شب پاشدم یه چیزی خوردم و بعد از اون خوابم پرید و نتونستم بخوابم، پس گفتم بیکار نشینم و یه پارت بنویسم👌😌
بلخره شکمم یه جا به درد خوردا🌚😂
۱.۹k
۰۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.