🖇فراز و نشیب 🖇
:
ارسلان: از پشتش بیرون کشیدم و توپ رو بیرو آوردم و دیانا زو وایسوندم و خودمو سیخ کردم که دیانا نشست رو مردونگیم و تا تهش رفت
دیانا: احححح ارسلان... ییییی
ارسلان: تحمل کن تموم میشه
دیانا: ارسلان کمر میزد من جیق
ارسلان: دیانا رسما جر خورده بود و از درد حرف هم نمیتونست بزنه .... دیانا خودتو بالا پایین کن
دیانا': پاهام خشک بود و نمیتونستم ... ارسلان نمیتونم
.
ارسلان: خودمو بالا پایین کردم که دیانا زجه زد و افتاد روی من ..
دیانا: ارسلان
ارسلان: خوابیدم روش و تلمبه زدم
دیانا: ارسلان ول کنم نبود و داشتم از درد میمردم
ارسلان: دیانا رو بغل کردم و بردم توی اتاق خواب
دیانا: تموم شد ؟
ارسلان : نه اوردمت اینجا که خسته نشی
دیانا: واردم کرد که از درد رو تختی رو چنگ زدم و دستمو زیر دلم گذاشتم
ارسلان: دیانا بیحال بیحال بود و صورتش از درد مچاله شده بود .. گیره سینه هاشو کندم و انداختم رو میز و مشغول خوردن سینش شدم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@
دیانا: بعد یه ساعت درد لب زدم : بنفش
ارسلان: باشه آخرشه خودتو سفت بگیر
دیانا: ارسلان یواش
ارسلان: داشتیم ارضا میشدیم تند و پی در پی تلمبه زدم که دیانا با جیق ارضا شد و ولش کردم و کنارش دراز کشیدم
دیانا: ارسلان بین پاهام میسوزه
ارسلان: دستمو زیر دلش مالش دادم و گفتم: آخه جر خوردی
دیانا: ارسلان یه چی بگم ؟
ارسلان: جانم بگو
دیانا: ارسلان اصلا واست لذت داشت ؟
ارسلان: آره بهترین ساعت های اوجم بود
دیانا: برا من که جز درد هیچی نداشت
ارسلان: اخ دیانا چقد همچیت خوشمزه بود به به
دیانا: ارسلان ساعت چنده ؟
ارسلان: از پشتش بیرون کشیدم و توپ رو بیرو آوردم و دیانا زو وایسوندم و خودمو سیخ کردم که دیانا نشست رو مردونگیم و تا تهش رفت
دیانا: احححح ارسلان... ییییی
ارسلان: تحمل کن تموم میشه
دیانا: ارسلان کمر میزد من جیق
ارسلان: دیانا رسما جر خورده بود و از درد حرف هم نمیتونست بزنه .... دیانا خودتو بالا پایین کن
دیانا': پاهام خشک بود و نمیتونستم ... ارسلان نمیتونم
.
ارسلان: خودمو بالا پایین کردم که دیانا زجه زد و افتاد روی من ..
دیانا: ارسلان
ارسلان: خوابیدم روش و تلمبه زدم
دیانا: ارسلان ول کنم نبود و داشتم از درد میمردم
ارسلان: دیانا رو بغل کردم و بردم توی اتاق خواب
دیانا: تموم شد ؟
ارسلان : نه اوردمت اینجا که خسته نشی
دیانا: واردم کرد که از درد رو تختی رو چنگ زدم و دستمو زیر دلم گذاشتم
ارسلان: دیانا بیحال بیحال بود و صورتش از درد مچاله شده بود .. گیره سینه هاشو کندم و انداختم رو میز و مشغول خوردن سینش شدم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@
دیانا: بعد یه ساعت درد لب زدم : بنفش
ارسلان: باشه آخرشه خودتو سفت بگیر
دیانا: ارسلان یواش
ارسلان: داشتیم ارضا میشدیم تند و پی در پی تلمبه زدم که دیانا با جیق ارضا شد و ولش کردم و کنارش دراز کشیدم
دیانا: ارسلان بین پاهام میسوزه
ارسلان: دستمو زیر دلش مالش دادم و گفتم: آخه جر خوردی
دیانا: ارسلان یه چی بگم ؟
ارسلان: جانم بگو
دیانا: ارسلان اصلا واست لذت داشت ؟
ارسلان: آره بهترین ساعت های اوجم بود
دیانا: برا من که جز درد هیچی نداشت
ارسلان: اخ دیانا چقد همچیت خوشمزه بود به به
دیانا: ارسلان ساعت چنده ؟
۳۷.۴k
۰۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.