فیک 《 bad boy 》
فیک 《 bad boy 》
P*9*
بعد از چند مین چشاشو باز کرد و دید صورت جونگکوک نزدیک صورتشه جوری که نفسای داغش به صورت ا/ت میخورد بعدشششش....
جونگکوک رف لامپو خاموش کرد و رف خابید
ات هنو تو شُک بود و با صدای جونگکوک از جا پرید
جونگکوک: هعی دست و پا چلفتی بگیر بکپ
ا/ت: ب... ا.... ش
......(پرش زمانی به فردا صبح)......
جونگکوک: هوی بلند شو نیم ساعت از کلاس گذشته
ا/ت: اووم میخام بخابمم(با حالت خابالود)
جونگکوک: پاشو ببینم
ا/ت: تو برو من میام
جونگکوک: یادت رفته؟
ا/ت: چیو؟؟
جونگکوک: معلم گف لحظه ی ورودتون حتما باید با هم اتاقیتون باشه
ا/ت: هاییییش باش الان اماده میشم تو بیرون منتظرم باش...
سریع رفتم حاضر شدم در عرض دو دقیقه آماده شدم....
ا/ت: خو دیگ بریم
جونگکوک: امم ب.. اشهه(مثل اینکه محو ا/ت شده✓)
راه افتادیم سمت مدرسه وقتی رسیدیم رفتم سر میزم نشستم که معلم اومد درس داد
توی کل این مدت نگاه های سنگینی رو روی خودم حس می کردم
تصمیم گرفتم برگردم ببینم کی داره نگام میکنه
برگشتم و با صورت جونگکوک مواجه شدم
+هاا چیهه ادم به این خوشگلی ندیده بودییی؟
_ه....ها .... چ..چیه؟ ... اها چیزه ادم دیده بودم حیون ندیده بودم اینقدر خوشگل باشه
+لامصبم روی حیوونمم قشنگ بوده نمدونستم؟؟
_اره بدجور
+نکنه عاشق روی حیوونم شدی؟؟
_ودف!! اصلاااا
+اوک میبینیم✓
_میبینیم✓
......
پسره ی شاپانزه (ودف!!) اومده ب من میگه روی حیوونت قشنگه ایششش باز خوبه حداقل جوابشو دادم..... داشتم تو فکرو خیال خودم میگشتم دیدم جونگکوک داره با شیرموز میاد سمتم،،،،
خماری بددردیه میدونم✓
#سناریو
#اسمات
#فیک
#تک_پارتی
#بی_تی_اس
P*9*
بعد از چند مین چشاشو باز کرد و دید صورت جونگکوک نزدیک صورتشه جوری که نفسای داغش به صورت ا/ت میخورد بعدشششش....
جونگکوک رف لامپو خاموش کرد و رف خابید
ات هنو تو شُک بود و با صدای جونگکوک از جا پرید
جونگکوک: هعی دست و پا چلفتی بگیر بکپ
ا/ت: ب... ا.... ش
......(پرش زمانی به فردا صبح)......
جونگکوک: هوی بلند شو نیم ساعت از کلاس گذشته
ا/ت: اووم میخام بخابمم(با حالت خابالود)
جونگکوک: پاشو ببینم
ا/ت: تو برو من میام
جونگکوک: یادت رفته؟
ا/ت: چیو؟؟
جونگکوک: معلم گف لحظه ی ورودتون حتما باید با هم اتاقیتون باشه
ا/ت: هاییییش باش الان اماده میشم تو بیرون منتظرم باش...
سریع رفتم حاضر شدم در عرض دو دقیقه آماده شدم....
ا/ت: خو دیگ بریم
جونگکوک: امم ب.. اشهه(مثل اینکه محو ا/ت شده✓)
راه افتادیم سمت مدرسه وقتی رسیدیم رفتم سر میزم نشستم که معلم اومد درس داد
توی کل این مدت نگاه های سنگینی رو روی خودم حس می کردم
تصمیم گرفتم برگردم ببینم کی داره نگام میکنه
برگشتم و با صورت جونگکوک مواجه شدم
+هاا چیهه ادم به این خوشگلی ندیده بودییی؟
_ه....ها .... چ..چیه؟ ... اها چیزه ادم دیده بودم حیون ندیده بودم اینقدر خوشگل باشه
+لامصبم روی حیوونمم قشنگ بوده نمدونستم؟؟
_اره بدجور
+نکنه عاشق روی حیوونم شدی؟؟
_ودف!! اصلاااا
+اوک میبینیم✓
_میبینیم✓
......
پسره ی شاپانزه (ودف!!) اومده ب من میگه روی حیوونت قشنگه ایششش باز خوبه حداقل جوابشو دادم..... داشتم تو فکرو خیال خودم میگشتم دیدم جونگکوک داره با شیرموز میاد سمتم،،،،
خماری بددردیه میدونم✓
#سناریو
#اسمات
#فیک
#تک_پارتی
#بی_تی_اس
۱۳.۰k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.