(پایان ما)
«پارت پنجم»
امروز صبح جنا مدرسه نمیاد زیرا سرماخوردگی خفیفی گرفته است.
من تنهایی به راه می افتم و به پل که میرسم رز رو میبینم که در فکر فرو رفته .
+سلام رز .
_ اوه . ببخشید ندیدمت سلام.
+به چی فکر میکنی؟مسائل ریاضی ؟
_هه نه بابا . ولش کن چیز مهمی نیست .
به راه ادامه میدهیم و وقتی به در مدرسه میرسیم.
جیغ میزنم.
دوچرخه قرمز جلوی در مدرسه به میلهای زنجیر خورده.
_هییییی. آروم باش چی شده.؟
به حرف او اهمیتی نمیدهم و سریع پیش سرایدار مدرسه میرم
+سلام آقای نیکسون . صبح بخیر .
با صدایی لرزان و دستانی چروکیده به سمتم میآید
_سلام دخترم صبح بخیر.
+ببخشید آقای نیکسون. امروز دانش آموز جدیدی داریم؟
_ بله که داریم اون یه پسره با سویشرت مشکی...
از او تشکر میکنم و به سمت دفتر میروم.
+سلام خانم جونس. دانش آموز جدید برای چه کلاسی هست؟
_سلام آملیا اون تو کلاس خودتونه!
امروز صبح جنا مدرسه نمیاد زیرا سرماخوردگی خفیفی گرفته است.
من تنهایی به راه می افتم و به پل که میرسم رز رو میبینم که در فکر فرو رفته .
+سلام رز .
_ اوه . ببخشید ندیدمت سلام.
+به چی فکر میکنی؟مسائل ریاضی ؟
_هه نه بابا . ولش کن چیز مهمی نیست .
به راه ادامه میدهیم و وقتی به در مدرسه میرسیم.
جیغ میزنم.
دوچرخه قرمز جلوی در مدرسه به میلهای زنجیر خورده.
_هییییی. آروم باش چی شده.؟
به حرف او اهمیتی نمیدهم و سریع پیش سرایدار مدرسه میرم
+سلام آقای نیکسون . صبح بخیر .
با صدایی لرزان و دستانی چروکیده به سمتم میآید
_سلام دخترم صبح بخیر.
+ببخشید آقای نیکسون. امروز دانش آموز جدیدی داریم؟
_ بله که داریم اون یه پسره با سویشرت مشکی...
از او تشکر میکنم و به سمت دفتر میروم.
+سلام خانم جونس. دانش آموز جدید برای چه کلاسی هست؟
_سلام آملیا اون تو کلاس خودتونه!
۹۶۶
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.