دنیا سلطنت )
دنیا سلطنت )
پارت ۶۷
همه چشم های حسود شون را به شاهزاده و آلیس دوخته بودن ونوس و راکان رو تخت شون نشسته بودن و پادشاه و ملکه هم رو تخت پادشاهی نشسته بودن شاهزاده جونکوک هم همراه زا آلیس رفتن رو صندلی کنار ونوس و راکان نشستن آلیس نگاه اش افتاد سمته پادشاه و ملکه فرانسه
خنده ای کرد و پادشاه فرانسه خنده ای کردن و همچنین ملکه فرانسه خیلی خوشحال به آلیس نگاه میکرد ....
ونوس دست آلیس را گرفت و آلیس نگاه اش اوفتاد سمته ونوس
ونوس : بانوی من من چیکار کنم
آلیس: چی شده ؟
ونوس : هم خوشحال هستم هم ناراحت هستم
آلیس: چرا ناراحتی هستی دیگر اون زندگی هم درد ناک را نداری
ونوس : درسته ولی شاهزاده راکان عاشق دوشیزه لیدیا هست
آلیس: اینو منم میدونست ام ولی دیگر تو همسرش هستی
ونوس: از کجا معلوم که همش با اون شب ها را نگذره
آلیس: نه همچین کاری نمیکنه ولی اگر بکنه خودم میدونم که چیکار کنم اصلا خودم حلش میکنم
ونوس : درسته تو این شکی نیست
آلیس و ونوس خنده ای کردن با صدا بلند.. لیدیا که لیوان ش*راب را به سر کشید جشن بود و همه میرقصید آن و خوشحال بودن آلیس بود شد و جلو شاهزاده راکان و ونوس ایستاد دو باز دستی زد و نگاه راکان و ونوس سمته اش جلو شد راکان که عصبی نگاه اش کرد
راکان: دیگه چیه
آلیس: پاشید برید برقصید
راکان: دلم نمیخواد
آلیس: یا پا میشی یا همه میفهمن دختر داری
راکان: باشه
راکان بلند شد و دست ونوس را گرفت سمته صحنه رقص رفتن شاهزاده جونکوک دست آلیس را گرفت
جونکوک: ما هم بریم
آلیس: چرا که نه
با هم سمته صحنه رقص رفتن و شروع به رقصیدن کردن شاهزاده لب هایش را نزدیک گوشه آلیس کرد
جونکوک: خوب امشب رو هم در نظر گرفتی
آلیس: امممممم بزار فکر کنم نه
جونکوک: نه چیه باید رو بچه دار شدن تمرکز کنیم
آلیس: بگی نگی به ذهن ام رسیده بود
پارت ۶۷
همه چشم های حسود شون را به شاهزاده و آلیس دوخته بودن ونوس و راکان رو تخت شون نشسته بودن و پادشاه و ملکه هم رو تخت پادشاهی نشسته بودن شاهزاده جونکوک هم همراه زا آلیس رفتن رو صندلی کنار ونوس و راکان نشستن آلیس نگاه اش افتاد سمته پادشاه و ملکه فرانسه
خنده ای کرد و پادشاه فرانسه خنده ای کردن و همچنین ملکه فرانسه خیلی خوشحال به آلیس نگاه میکرد ....
ونوس دست آلیس را گرفت و آلیس نگاه اش اوفتاد سمته ونوس
ونوس : بانوی من من چیکار کنم
آلیس: چی شده ؟
ونوس : هم خوشحال هستم هم ناراحت هستم
آلیس: چرا ناراحتی هستی دیگر اون زندگی هم درد ناک را نداری
ونوس : درسته ولی شاهزاده راکان عاشق دوشیزه لیدیا هست
آلیس: اینو منم میدونست ام ولی دیگر تو همسرش هستی
ونوس: از کجا معلوم که همش با اون شب ها را نگذره
آلیس: نه همچین کاری نمیکنه ولی اگر بکنه خودم میدونم که چیکار کنم اصلا خودم حلش میکنم
ونوس : درسته تو این شکی نیست
آلیس و ونوس خنده ای کردن با صدا بلند.. لیدیا که لیوان ش*راب را به سر کشید جشن بود و همه میرقصید آن و خوشحال بودن آلیس بود شد و جلو شاهزاده راکان و ونوس ایستاد دو باز دستی زد و نگاه راکان و ونوس سمته اش جلو شد راکان که عصبی نگاه اش کرد
راکان: دیگه چیه
آلیس: پاشید برید برقصید
راکان: دلم نمیخواد
آلیس: یا پا میشی یا همه میفهمن دختر داری
راکان: باشه
راکان بلند شد و دست ونوس را گرفت سمته صحنه رقص رفتن شاهزاده جونکوک دست آلیس را گرفت
جونکوک: ما هم بریم
آلیس: چرا که نه
با هم سمته صحنه رقص رفتن و شروع به رقصیدن کردن شاهزاده لب هایش را نزدیک گوشه آلیس کرد
جونکوک: خوب امشب رو هم در نظر گرفتی
آلیس: امممممم بزار فکر کنم نه
جونکوک: نه چیه باید رو بچه دار شدن تمرکز کنیم
آلیس: بگی نگی به ذهن ام رسیده بود
۳.۲k
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.