عمارت کیم
ᴋɪᴍ'ꜱ ᴍᴀɴꜱɪᴏɴ
ᴘᴀʀᴛ 23
ویو ات
داشتم با جونگکوک صحبت میکردم پسر بامزه و باحالی بود ولی خب شخصیتش با تهیونگ فرق میکرد! گرم صحبت بودیم که صدایی شنیدم
+به به جناب جونگکوک شما کجا اینجا کجا!؟(خنده)
ویو تهیونگ
داشتم با عجله به طرف قصر شرقی که ات توش اقامت داشت میرفتم که یهوو صدای آشنایی که رفت باغ شرقی اومد! رفتم جلو تر که با صحنه ای که دیدم چشمهام ۴ تا شد! اون جونگکوکه!؟ خودشه! بعد دوسال! ات رو به روش بود و شدت باهاش صحبت میکرد انگار کلی صمیمی شده بودن! خنده ام گرفت رفتم سمتشون و گفتم
ویو ات
تعجب کردم تهیونگ!؟ مگه الان نباید پیش جیمین باشه برگشتم با تعجب بهش نگاه کردم
&تهیونگگگگگگ(ذوق سگییییی)
+هه هه (اینم ذوق سگییییی)
_(ایشون هم جررر خوردن از خنده😂🤲)
&(پریدن در بغل تهیونگ )
+(پریدن تو بغل جونگکوک)
_(دوباره جررر خوردن از خنده😂🗿💔)
+به میخندی کیوتچه(خنده)
_(از خنده پخش زمین شده)وای دلمممم .... خیلی خوب بود
_یهووو دوتاتون مثل این نی نی کوچولو ها که خیلی وقته مامانشون رو ندیدن پریدید بغل هم
+عهههههههه پس نظرت راجب یه قلقلک چیه!؟ (خنده شیطانی)
_نه نه نههههههههههههههههههههههه(الفرار )
+وایسا بیبینم کوچولو(دنبال ات)
&هعیییییی گوزگار فقط من این وسط سینگل موندم(آه تنهایی)
ویو ات
همین جوری میدوییدم کا یهوو دوتا دست دور کمرم حلقه شد جیغ زدم پریدم رو هوا از رو هوا گرفتم و برآید استایل بغلم کرد
_آه تو بردی (نفس نفس و خنده)
+خب خب ببینم اینجا یه جوجه کوچولو شکار کردم(لبخند پیروز مندانه)
+خب خانم کیم فک نمیکنی این لباست مناسب بیرون نیست!؟ اونم این وقت شب!(بم و نزدیک شدن به صورت ات)
_هاا(تعجب ترسیده)
+شما فقط هق داری این لباس هارو برای من بپوشی فهمیدی بیبی!؟(بم و هات )
_باشه(تو شوکه)
+خب حالا بریم شما رو بزاریم تو اتاقتون!
تهیونگ شروع که به راه رفتن منم برای اینکه از بغلش نیوفتم دست هامو دور گردنش حلقه کردم وقتی رسیدم دم در اتاقم پرسید
+ خدتمکارت که تو نیست؟
_نه
درو باز کرد و پشت سرش بست و با کلید قفلش کرد که باعث شد بیشتر بترسم
_ته..تهیونگ(ترسیده)
+هیشششش شما ساکت باش خانم کوچولو!
آروم گذاشتم رو تخت و کفش هامو در آورد بعد اومد روم خیمه زد
+خب الان با این جوجه کوچولو که با این لباس اومده بیرون چیکار کنیم!؟(بم)
آروم لب هاشو گذاشت رو لب هام شروع کرد به مک زدنشون بعد با دستهاش شنلم رو درآوردد شروع کرد به بوسیدن گردنم و ترقوه هام بعد ۳۰ مین از کارش دست کشید سرشو فرو برد تو گردنم بغلم کرد
+امممممم کوچولوی خوش مزه! (بم)
بعد چشم هاشو بست منم بغلش کردم شروع کردم به نوازش موهاش که آروم آروم خوابم برد.....
خب خب حمایت یادتون نره اگه حمایت کنید قول میدم تو هفته تعداد پارت های بیشتری بزارم 🍪🤎
اسلاید ۲ شنل ات
اسلاید ۳کفش ات
خودم کفش هاشو دوست ندارم😐😐
ᴘᴀʀᴛ 23
ویو ات
داشتم با جونگکوک صحبت میکردم پسر بامزه و باحالی بود ولی خب شخصیتش با تهیونگ فرق میکرد! گرم صحبت بودیم که صدایی شنیدم
+به به جناب جونگکوک شما کجا اینجا کجا!؟(خنده)
ویو تهیونگ
داشتم با عجله به طرف قصر شرقی که ات توش اقامت داشت میرفتم که یهوو صدای آشنایی که رفت باغ شرقی اومد! رفتم جلو تر که با صحنه ای که دیدم چشمهام ۴ تا شد! اون جونگکوکه!؟ خودشه! بعد دوسال! ات رو به روش بود و شدت باهاش صحبت میکرد انگار کلی صمیمی شده بودن! خنده ام گرفت رفتم سمتشون و گفتم
ویو ات
تعجب کردم تهیونگ!؟ مگه الان نباید پیش جیمین باشه برگشتم با تعجب بهش نگاه کردم
&تهیونگگگگگگ(ذوق سگییییی)
+هه هه (اینم ذوق سگییییی)
_(ایشون هم جررر خوردن از خنده😂🤲)
&(پریدن در بغل تهیونگ )
+(پریدن تو بغل جونگکوک)
_(دوباره جررر خوردن از خنده😂🗿💔)
+به میخندی کیوتچه(خنده)
_(از خنده پخش زمین شده)وای دلمممم .... خیلی خوب بود
_یهووو دوتاتون مثل این نی نی کوچولو ها که خیلی وقته مامانشون رو ندیدن پریدید بغل هم
+عهههههههه پس نظرت راجب یه قلقلک چیه!؟ (خنده شیطانی)
_نه نه نههههههههههههههههههههههه(الفرار )
+وایسا بیبینم کوچولو(دنبال ات)
&هعیییییی گوزگار فقط من این وسط سینگل موندم(آه تنهایی)
ویو ات
همین جوری میدوییدم کا یهوو دوتا دست دور کمرم حلقه شد جیغ زدم پریدم رو هوا از رو هوا گرفتم و برآید استایل بغلم کرد
_آه تو بردی (نفس نفس و خنده)
+خب خب ببینم اینجا یه جوجه کوچولو شکار کردم(لبخند پیروز مندانه)
+خب خانم کیم فک نمیکنی این لباست مناسب بیرون نیست!؟ اونم این وقت شب!(بم و نزدیک شدن به صورت ات)
_هاا(تعجب ترسیده)
+شما فقط هق داری این لباس هارو برای من بپوشی فهمیدی بیبی!؟(بم و هات )
_باشه(تو شوکه)
+خب حالا بریم شما رو بزاریم تو اتاقتون!
تهیونگ شروع که به راه رفتن منم برای اینکه از بغلش نیوفتم دست هامو دور گردنش حلقه کردم وقتی رسیدم دم در اتاقم پرسید
+ خدتمکارت که تو نیست؟
_نه
درو باز کرد و پشت سرش بست و با کلید قفلش کرد که باعث شد بیشتر بترسم
_ته..تهیونگ(ترسیده)
+هیشششش شما ساکت باش خانم کوچولو!
آروم گذاشتم رو تخت و کفش هامو در آورد بعد اومد روم خیمه زد
+خب الان با این جوجه کوچولو که با این لباس اومده بیرون چیکار کنیم!؟(بم)
آروم لب هاشو گذاشت رو لب هام شروع کرد به مک زدنشون بعد با دستهاش شنلم رو درآوردد شروع کرد به بوسیدن گردنم و ترقوه هام بعد ۳۰ مین از کارش دست کشید سرشو فرو برد تو گردنم بغلم کرد
+امممممم کوچولوی خوش مزه! (بم)
بعد چشم هاشو بست منم بغلش کردم شروع کردم به نوازش موهاش که آروم آروم خوابم برد.....
خب خب حمایت یادتون نره اگه حمایت کنید قول میدم تو هفته تعداد پارت های بیشتری بزارم 🍪🤎
اسلاید ۲ شنل ات
اسلاید ۳کفش ات
خودم کفش هاشو دوست ندارم😐😐
۱.۰k
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.