تک پارتی(درخواستی)
درخواستی
#تک_پارتی
#جیمین
وقتی به خاطر کارش نمیتونه بهت اهمیت بده...
ویو یورا:
ساعت پنج بود جیمین مثل همیشه از رو تخت پاشد رفت دوش بیست مینی گرفت موهاشو سشوار نزد تا شاید ا/ت راحت بخوابه ولی نمیدونست ا/ت بیداره ولی خودشو زده به خواب از حموم در امد لباساشو با عجله پوشید رفت سمت ا/ت خواست اونو ببوسه که ا/ت با کشیدن پتو به سرش مانع کار جیمین شد
جیمین تعجب کرد و ناراحت شد درک میکرد الان ۱ ماهه که به خاطر کار ها حتا نتونسته عشقشو لمس کنه
جیمین:بیب خواهش میکنم پتو رو باز کن بذار حرف بزنیم
ا/ت:جیمین برو میخوام بخوابم(صدای بغض)
جیمین متوجه صدای بغض عشقش شد
جیمین:ا/ت پتو رو باز کن(جدی)
ا/ت:گفتم برو(داد)
جیمین خواست چیزی بگه که گوشیش زنگ خورد
با ناراحتی رفت سمت گوشیش باز کردو گذاشت رو گوشش
جیمین:باشه الان میام(صدای گرفته)
جیمین برای بار آخرین بار به ا/ت نگاه کرد و بغض کرد
جیمین:حق با توعه عشقم!(آروم)
و رفت بیرون
ویو ا/ت: با صدای بسته شدن در به اشکام اجازه دادم جاری بشن
شکممو لمس کردم بیبی کوچولومو حتا نمیتونم بهش بگم بار دارم!
اون ساعت ۵ میرفت ساعت ۱ شب میومد چجوری میتونستم بگم اخه!
پتو رو از سرم کشیدم و رفتم سمت میز و کشوی اول رو باز کردم و نامه طلاقو ازش برداشتم قطره اشکم رو ورق افتادم خودکارو برداشتم و امضا کردم اشکمو با دستم پاکیدم و رفتم پذیرای تلفنمو برداشتم و به داداشم که وکیله زنگ زدم
ولی برنداست هه حتما دیونه شدم دارم بهش تو این ساعت زنگ میزنم زود قطع کردم نشستم رو میز غذا خوری که خاطرات مثل فیلم از جلو چشام گذشت
ا/ت:ولی این بی انصافیه جیمین!
سرمو گذاشتم رو دستم که نمیدونم چیشد خوابم برد
با صدای باز شدن در چشمامو باز کردم به یاعت مچ دستم نگاه کردم ساعت ۱۰ صبح بود این ساعت امکان نداره جیمین بیاد بلند شدم رفتم از آشپزخونه بیرون که دیدم جیمین داره کتشو در میاره دوباره بغضم گرفت ولی اهمیتی ندادم!
جیمین:بیب میشه کمی حرف بزنیم بیا بشین رو مبل
رفت سمت مبل منم از رو اپن نامه طلاقو برداشتم و رفتم سمتش
نامه رو گذاشتم رو میز و گفتم:امضا کن
جیمین به نامه رو میز نگاه کرد و پرسید:این چیه؟
با استرس و بغض گفتم:نامه طلاق
جیمین زود از رو مبل بلند شد و گفت:چی؟
چی گفتی؟
ا/ت:نامه طلاققق نشنیدی؟
جیمین عصبانی شد ورقه رو برداشت و جلو چشمام پارش کرد
ا/ت:میرم یه نامه دیگه بیارم
میخواستم برم که دستمو گرفت
جیمین:ا/ت بیبی عشقم نفسم زندگیم برو چند ماه ازم فاصله بگیر بدار این یه ماه دردی که کشیدیو منم تحمل کنم!ولی خواهش میکنم ازم طلاق نگیر!(با گریه)
برگشتم سمتش از چشمام مثل آبشار اشک میومد چرا نمیتونم تحمل کنم!؟
جیمین نشست رو پاهاش و دستمو گرفتو شروع کرد به التماس کردن
جیمین:بهم یه فرصت دیگه بده بیب قول میدم اینبار ظهر باهم نهار بخوریم شب باهم شام بخوریم بریم بیرون و خوشگذرونی!
ا/ت:جیمین...
جیمین پاشد امد جلو دستاشو قاب صورتم کرد و گفت:ا/ت خواهش میکمم یه شانس دیگه بده(با اشک)
دستامو بردم جلو صورتش اشکاشو پاک کردم و گفتم:باشه بهت یه شانس دیگه میدم موچی شیرین من!
از خوشحالی منو از کمرم گرفت و بلندم کردو چرخوند
ا/ت:جی...جیمین
جیمین زود ا/ت رو گداشت رو زمین و گفت:چاگی معذرت میخوام حالت خوبه؟؟
ا/ت:اگه این کوچولو بذاره اره حالم خوبه!
جیمین چند لحظه ای به چشام خیره شد تا بلخره فهمید موضوع از چی قراره با شوق به چشام خیره شد و گفت:دارم بابا میشم؟!
ا/ت:ارهههههه
جیمین دوباره بلندم کرد و منو چرخوند
ا/ت:جیمینننننن
جیمین زود منو گذاشت زمین دستامو گرفت محکم بوسه بارونشون زد که خندید و گفتم:بسههع جیمیننن داری خجالتم میدی
جیمین دستمو ول کرد از کمرم محکم گرفت و نزدیکم شدو شروع کرد به عمیق بوسیدن لبم منم دستامو دور گردنش قفل زدم و همراهش شدم که بعد از چند دقیقه ای ازم جدا شد
جیمین:عاشقتم پارک ا/ت..
ا/ت:منم عاشقتم پارک جیمین
(درخواستی داشتین پیام سنجاق شده رو چک کنید)
#تک_پارتی
#جیمین
وقتی به خاطر کارش نمیتونه بهت اهمیت بده...
ویو یورا:
ساعت پنج بود جیمین مثل همیشه از رو تخت پاشد رفت دوش بیست مینی گرفت موهاشو سشوار نزد تا شاید ا/ت راحت بخوابه ولی نمیدونست ا/ت بیداره ولی خودشو زده به خواب از حموم در امد لباساشو با عجله پوشید رفت سمت ا/ت خواست اونو ببوسه که ا/ت با کشیدن پتو به سرش مانع کار جیمین شد
جیمین تعجب کرد و ناراحت شد درک میکرد الان ۱ ماهه که به خاطر کار ها حتا نتونسته عشقشو لمس کنه
جیمین:بیب خواهش میکنم پتو رو باز کن بذار حرف بزنیم
ا/ت:جیمین برو میخوام بخوابم(صدای بغض)
جیمین متوجه صدای بغض عشقش شد
جیمین:ا/ت پتو رو باز کن(جدی)
ا/ت:گفتم برو(داد)
جیمین خواست چیزی بگه که گوشیش زنگ خورد
با ناراحتی رفت سمت گوشیش باز کردو گذاشت رو گوشش
جیمین:باشه الان میام(صدای گرفته)
جیمین برای بار آخرین بار به ا/ت نگاه کرد و بغض کرد
جیمین:حق با توعه عشقم!(آروم)
و رفت بیرون
ویو ا/ت: با صدای بسته شدن در به اشکام اجازه دادم جاری بشن
شکممو لمس کردم بیبی کوچولومو حتا نمیتونم بهش بگم بار دارم!
اون ساعت ۵ میرفت ساعت ۱ شب میومد چجوری میتونستم بگم اخه!
پتو رو از سرم کشیدم و رفتم سمت میز و کشوی اول رو باز کردم و نامه طلاقو ازش برداشتم قطره اشکم رو ورق افتادم خودکارو برداشتم و امضا کردم اشکمو با دستم پاکیدم و رفتم پذیرای تلفنمو برداشتم و به داداشم که وکیله زنگ زدم
ولی برنداست هه حتما دیونه شدم دارم بهش تو این ساعت زنگ میزنم زود قطع کردم نشستم رو میز غذا خوری که خاطرات مثل فیلم از جلو چشام گذشت
ا/ت:ولی این بی انصافیه جیمین!
سرمو گذاشتم رو دستم که نمیدونم چیشد خوابم برد
با صدای باز شدن در چشمامو باز کردم به یاعت مچ دستم نگاه کردم ساعت ۱۰ صبح بود این ساعت امکان نداره جیمین بیاد بلند شدم رفتم از آشپزخونه بیرون که دیدم جیمین داره کتشو در میاره دوباره بغضم گرفت ولی اهمیتی ندادم!
جیمین:بیب میشه کمی حرف بزنیم بیا بشین رو مبل
رفت سمت مبل منم از رو اپن نامه طلاقو برداشتم و رفتم سمتش
نامه رو گذاشتم رو میز و گفتم:امضا کن
جیمین به نامه رو میز نگاه کرد و پرسید:این چیه؟
با استرس و بغض گفتم:نامه طلاق
جیمین زود از رو مبل بلند شد و گفت:چی؟
چی گفتی؟
ا/ت:نامه طلاققق نشنیدی؟
جیمین عصبانی شد ورقه رو برداشت و جلو چشمام پارش کرد
ا/ت:میرم یه نامه دیگه بیارم
میخواستم برم که دستمو گرفت
جیمین:ا/ت بیبی عشقم نفسم زندگیم برو چند ماه ازم فاصله بگیر بدار این یه ماه دردی که کشیدیو منم تحمل کنم!ولی خواهش میکنم ازم طلاق نگیر!(با گریه)
برگشتم سمتش از چشمام مثل آبشار اشک میومد چرا نمیتونم تحمل کنم!؟
جیمین نشست رو پاهاش و دستمو گرفتو شروع کرد به التماس کردن
جیمین:بهم یه فرصت دیگه بده بیب قول میدم اینبار ظهر باهم نهار بخوریم شب باهم شام بخوریم بریم بیرون و خوشگذرونی!
ا/ت:جیمین...
جیمین پاشد امد جلو دستاشو قاب صورتم کرد و گفت:ا/ت خواهش میکمم یه شانس دیگه بده(با اشک)
دستامو بردم جلو صورتش اشکاشو پاک کردم و گفتم:باشه بهت یه شانس دیگه میدم موچی شیرین من!
از خوشحالی منو از کمرم گرفت و بلندم کردو چرخوند
ا/ت:جی...جیمین
جیمین زود ا/ت رو گداشت رو زمین و گفت:چاگی معذرت میخوام حالت خوبه؟؟
ا/ت:اگه این کوچولو بذاره اره حالم خوبه!
جیمین چند لحظه ای به چشام خیره شد تا بلخره فهمید موضوع از چی قراره با شوق به چشام خیره شد و گفت:دارم بابا میشم؟!
ا/ت:ارهههههه
جیمین دوباره بلندم کرد و منو چرخوند
ا/ت:جیمینننننن
جیمین زود منو گذاشت زمین دستامو گرفت محکم بوسه بارونشون زد که خندید و گفتم:بسههع جیمیننن داری خجالتم میدی
جیمین دستمو ول کرد از کمرم محکم گرفت و نزدیکم شدو شروع کرد به عمیق بوسیدن لبم منم دستامو دور گردنش قفل زدم و همراهش شدم که بعد از چند دقیقه ای ازم جدا شد
جیمین:عاشقتم پارک ا/ت..
ا/ت:منم عاشقتم پارک جیمین
(درخواستی داشتین پیام سنجاق شده رو چک کنید)
۱۴.۷k
۱۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.