پارت ۶۵(برادر خونده)
از زبان جونگ کوک: _چرا اینقدر دیر بهم گفتی مامان چرا مامان با گریه گفت:چون نمی خواستم نگران شی فکر میکردم پیداش میشه _با شنیدن هر حرفش بغضم تو گلوم توان حرف زدنو ازم میگرفت چرا اخه اون کجا رفته مامان:جونگ کوکااا حالت خوبه _من خوبم مامان:سورا حالش خوبه مطمئنم اون پیداش میشه ، نگران نباش _سه چهار روزه پیداش نیست چطوری میگی حالش خوبه مامان با گریه به حرفاش ادامه میداد : مامان:نمی خوام نگران بشی من خودم حالم از تو بدتره فک کردی جایی رو سر نزدیم همه ی بیمارستانا رو سر زدیم پیش پلیس رفتیم ولی خبری ازش نیست _من باید برم تماسو سریعدقطع کردم گریه هام ادامه هیچکاری رو نداد من باید برگردم باید برم پیداش کنم چرا یهویی غیبش زد ینی اون منو نادیده گرفته از اتاق زدم بیرون نیاز به ارامش داشتم باید میرفتم بیرون کلاه هودیمو رو سرم کشیدمو از هتل زدم بیرون همه جا تاریک بود نمی دونم کجا اومدم فقد میدونم مستقیم به راهم ادامه دادم وحالا به اینجا رسیدم صفحه گوشیمو روشن کردم میخواستم اینبارم دوباره تلاشمو بکنم کاش جوابمو بده پشت سرهم صدای بوق تماسو میشنیدم تنها چیزی که بود همین صداهای عصبی بود من باید برگردم باید به منیجرمون بگم من نمی تونم تحمل کنم اینجوری ممکنه اتفاقی واسش بیوفته ولی اگه قبول نکنه چی
از زبان سورا: نفس عمیقی کشیدمو گفتم _باشه قبول میکنم دیگه نمیرم تو اون خونه ولی توام باید بهم قول بدی اینکه به اونا کاری نداشته باشی و باید بزاری من تنها زندگی کنم سانگ جو با خنده چندشش گفت:افرین با شرط اولت موافقم ولی اون شرط دومت به درد من نمی خوره _چرا نکنه توقع داری نوکریتو هم بکنم تو فقد گفتی به اونا صدمه نمی زنی اگه من اونجا نباشم دیگه چی سانگ جو:درسته من به اونا کار ندارم تا وقتی که تو ازشون دور باشی ولی باید جلو چشمم باشی با خشم گفتم:تو دیوونه ای چطور می تونی همچین کسی باشی تو برای چی اصن میخوای منو از اونا دور کنی سانگ جو با فریاد گفت:اروم باش دختره احمق تو عمو داری اونم من چرا باید پیش اون زنه و پسرش زندگی کنی چرا نمی فهمی تو خانواده داری پوزخند زدمو با طعنه گفتم:از کی تا حالا تو خانواده ای من محسوب میشی یا نکنه توقع داری پیش قاتل خانواده ام زندگی کنم
سانگ جو :اره من قاتل خانواده اتم ولی این چیزیه که من گفتمو باید انجامش بدی در غیر این صورت خود دانی _ من قبول کردم از اونا دور بمونم ولی توام باید بزاری من تنها زندگی کنم سانگ جو با حالت عصبی گفت:باشه قبوله ولی من از دور به همه کارات نظاره دارم به رفتارات به اومدن و رفتنت و یا حتی نزدیک شدنت به اونا تو باید اون زندگیتو فراموش کنی و اینو بدونی من حالا سرپرست تو هستم تودلم تا تونستم بهش فحش دادم لنتی تو مایه ازار منی من اگه اینو قبول کردم فقد واسه نجات جونگ کوک و مامانه میدونم اونقدر پست هستی که اونارو هم به سادگی کنار بزنی درست مثله بابام که برادر ناتنی و دوستت بود ولی من مجبورم این زندگی رو تحمل کنم من واسه در امان موندن جونگ کوک هرکاری میکنم فقد نمی خوام اسیبی بهش برسه ************* از زبان سانی: تنها بودم واسه اینکه حوصلم سر نره اومده بودم بیرون وقتی درست به دور ورم نگاه کردم رسیده بودم به یه پارک این پارک منو یاد سورا میندازه نفس عمیقی کشیدمو گفتم پس تو کجایی دختر چرا یهو غیبت زد الان دو هفتس نیستی چرا دلم واست تنگ شده نامرد اخه چرا باید تو این وضع گم بشی همه جارو گشتیم ولی خبری از تو نیست انگار اب شدی رفتی تو زمین
از زبان سورا: نفس عمیقی کشیدمو گفتم _باشه قبول میکنم دیگه نمیرم تو اون خونه ولی توام باید بهم قول بدی اینکه به اونا کاری نداشته باشی و باید بزاری من تنها زندگی کنم سانگ جو با خنده چندشش گفت:افرین با شرط اولت موافقم ولی اون شرط دومت به درد من نمی خوره _چرا نکنه توقع داری نوکریتو هم بکنم تو فقد گفتی به اونا صدمه نمی زنی اگه من اونجا نباشم دیگه چی سانگ جو:درسته من به اونا کار ندارم تا وقتی که تو ازشون دور باشی ولی باید جلو چشمم باشی با خشم گفتم:تو دیوونه ای چطور می تونی همچین کسی باشی تو برای چی اصن میخوای منو از اونا دور کنی سانگ جو با فریاد گفت:اروم باش دختره احمق تو عمو داری اونم من چرا باید پیش اون زنه و پسرش زندگی کنی چرا نمی فهمی تو خانواده داری پوزخند زدمو با طعنه گفتم:از کی تا حالا تو خانواده ای من محسوب میشی یا نکنه توقع داری پیش قاتل خانواده ام زندگی کنم
سانگ جو :اره من قاتل خانواده اتم ولی این چیزیه که من گفتمو باید انجامش بدی در غیر این صورت خود دانی _ من قبول کردم از اونا دور بمونم ولی توام باید بزاری من تنها زندگی کنم سانگ جو با حالت عصبی گفت:باشه قبوله ولی من از دور به همه کارات نظاره دارم به رفتارات به اومدن و رفتنت و یا حتی نزدیک شدنت به اونا تو باید اون زندگیتو فراموش کنی و اینو بدونی من حالا سرپرست تو هستم تودلم تا تونستم بهش فحش دادم لنتی تو مایه ازار منی من اگه اینو قبول کردم فقد واسه نجات جونگ کوک و مامانه میدونم اونقدر پست هستی که اونارو هم به سادگی کنار بزنی درست مثله بابام که برادر ناتنی و دوستت بود ولی من مجبورم این زندگی رو تحمل کنم من واسه در امان موندن جونگ کوک هرکاری میکنم فقد نمی خوام اسیبی بهش برسه ************* از زبان سانی: تنها بودم واسه اینکه حوصلم سر نره اومده بودم بیرون وقتی درست به دور ورم نگاه کردم رسیده بودم به یه پارک این پارک منو یاد سورا میندازه نفس عمیقی کشیدمو گفتم پس تو کجایی دختر چرا یهو غیبت زد الان دو هفتس نیستی چرا دلم واست تنگ شده نامرد اخه چرا باید تو این وضع گم بشی همه جارو گشتیم ولی خبری از تو نیست انگار اب شدی رفتی تو زمین
۱۱۱.۲k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.