Dream : تک پارتی غمگین جیهوپ
جیهوپ ویو:
چشمامو باز کردم
روبه روم فرشته ای رو دیدم که کل دنیامه
لبخندی زدم و روی لبای خوشگله رنگ خونش بوسه ای زدم
ا/ت ویو:
با حس یه چیز نرم روی لبام چشماتو باز کردی و با جیهوپ رو ب رو شدی....
تنها مردی که قلبت اسیر عشقشه:)
جیهوپ:صبح بخیر بیبی من
ا/ت : صبح بخیر ددی
از روی تخت پاشدی.....
جیهوپ با دیدن دستهای از موهای ا/ت که روی بالشت ریخته بود یاد این میوفته که دلیل زندگیش سرطان داره ، ناخودآگاه سرشو پایین میندازه و همراه با لبخند تلخش قطره اشکی از چشماش جاری میشه....
نگاهی به جی هوپ میندازی ، چهره ناراحتش رو میبینی و نگاهشو دنبال میکنی و میبینی خیره شده به موهایی ک روی بالشت ریخته
آهی میکشی و حولتو برمیداری و میری حمام
وان رو پر از اب میکنی و داخلش میشینی
گرمای آب بهت یه حس ارامش خوبیو ترزیق میکنه
چشماتو میبندی و به اتفاقات اخیر فکر میکنی
به اینکه تو و جیهوپ چقد خوشحال بودین وقتی بچه دار شدین
به اینکه جیهوپ کلی ذوق داشت
ولی ....
اون روزی که سر میز خون بالا آوردی و بعد از رفتن به بیمارستان فهمیدی که من سرطان خون داری:)
نمیفهمم چرا صورتم خیسه ولی حتما باز اشکام بی اختیار سرازیز شدن...
حمامت رو که کردی حوله رو برداشتی و اومدم بیرون...
نگاه به دور و بر میندازی ، جیهوپ نبود ، اگه بود الان کلی نگاهت میکرد:)
لباساتو پوشیدی و نگاهی ب موهات توی اینه انداختی
موهای پرپشتت با رنگ خورشید الان کمتر شدن
سشوارو برمیداری و مشغول سشوار زدن موهات میشی
جیهوپ به داخل اتاق میاد و نگاهی به ا/ت میکنه و از پشت بغلش میکنه
جبهوپ: من خیلی دوست دارم
ا/ت لبخندی میزنه و چال لپش نمایان میشه
جیهوپ : نگاهی ب چال لپش میکنم ، قسم میخورم اون لحظه جز قشنگ ترین لحظه عمرمه:)
ا/ت : منم دوست دارم
جیهوپ جدی میشه و درباره موضوعی که میخای هر چی سریع تر باهاش حرف بزنی شروع میکنه...
جیهوپ : من تصمیمو گرفتم من تورو میخام ، ما دوبارع میتونیم بچه دار شیم
ا/ت:باز بحث همیشگی جیهوپ تو متوجه نیستی این بچه باید سالم بمونه ، من سرنوشتم مرگه...
جیهوپ عربده میکشه
جیهوپ : لعنتی اینو نگو من بدون تو داغون میشم :))))
ب موهایی ک روی بالشت بود اشاره میکنه
من هر روز با دیدن اینکه زنم داره جون میده و هیچ گوهی نمیخورم درد میکشم ، اگه اون بچرو سقط نکنی میمیری لعنتی میمیری میفهمیییی (با داد و گریه)
بغض میکنی و میگی : جیهوپ من اخرش میمیرم ، بزار این بچه سالم بمونه ، دخترمون احساسات داره اون فقط یه هفته دیگه بدنیا میاد چطور میتونی اینو بگی...
جیهوپ : من نمیدونم تو بچه رو سقط میکنی و بعدشم عمل میکنی ، من با دکتر هماهنگ کردم
بعد از زدن این حرف درو محکم بست و رفت بیرون...
ا/ت : متاسفم جیهوپ متاسفم....:)
هشت سال بعد
جیهوپ:به یونا نگاه میکنم ، مشغول بازی کردنه اون دقیقا شبیه ا/ت منه!!
درد عمیقی ب قلبم رجوع میکنه...
ا/ت بچه رو سقط نکرد ولی به جاش خودش رفت...
قلب مهربونش رو با هیچ کلمه ای نمیشه توجیح کرد
یونا : بابا بابا این مامانه؟؟
به عکس داخل قاب نگا میکنم ، خودشه نفسمه:)
یونارو تو بغلم میکشم و میگم
جیهوپ : اره عزیزم اون مامانه...
یونا: بابا مامان کجاست؟
جیهوپ:اون تو اسموناس..
یونا:چرا اسمون؟؟
جیهوپ: چون فرشته ها جاشون توی اسمونه
یونا:اون میتونه مارو ببینه؟
جیهوپ:اره عزیزم
یونا:,یعنی اون همیشه باماست؟
جیهوپ:همینجوره دختر قشنگم مامانت همیشه از ما محافظت میکنه و همراه با ماست...
یونا لبخندی میزنه و چال لپش که دقیقا مث ا/ت هست نمایان میشه ، جیهوپ دخترکش که تنها چیزیه که از ا/ت داره رو بیشتر تو اغوشش میکشه و سرشو میبوسع:)
چشماشو میبنده ولی برای لحظه ای ا/ت رو تو خیالش میبینه....
The End
چشمامو باز کردم
روبه روم فرشته ای رو دیدم که کل دنیامه
لبخندی زدم و روی لبای خوشگله رنگ خونش بوسه ای زدم
ا/ت ویو:
با حس یه چیز نرم روی لبام چشماتو باز کردی و با جیهوپ رو ب رو شدی....
تنها مردی که قلبت اسیر عشقشه:)
جیهوپ:صبح بخیر بیبی من
ا/ت : صبح بخیر ددی
از روی تخت پاشدی.....
جیهوپ با دیدن دستهای از موهای ا/ت که روی بالشت ریخته بود یاد این میوفته که دلیل زندگیش سرطان داره ، ناخودآگاه سرشو پایین میندازه و همراه با لبخند تلخش قطره اشکی از چشماش جاری میشه....
نگاهی به جی هوپ میندازی ، چهره ناراحتش رو میبینی و نگاهشو دنبال میکنی و میبینی خیره شده به موهایی ک روی بالشت ریخته
آهی میکشی و حولتو برمیداری و میری حمام
وان رو پر از اب میکنی و داخلش میشینی
گرمای آب بهت یه حس ارامش خوبیو ترزیق میکنه
چشماتو میبندی و به اتفاقات اخیر فکر میکنی
به اینکه تو و جیهوپ چقد خوشحال بودین وقتی بچه دار شدین
به اینکه جیهوپ کلی ذوق داشت
ولی ....
اون روزی که سر میز خون بالا آوردی و بعد از رفتن به بیمارستان فهمیدی که من سرطان خون داری:)
نمیفهمم چرا صورتم خیسه ولی حتما باز اشکام بی اختیار سرازیز شدن...
حمامت رو که کردی حوله رو برداشتی و اومدم بیرون...
نگاه به دور و بر میندازی ، جیهوپ نبود ، اگه بود الان کلی نگاهت میکرد:)
لباساتو پوشیدی و نگاهی ب موهات توی اینه انداختی
موهای پرپشتت با رنگ خورشید الان کمتر شدن
سشوارو برمیداری و مشغول سشوار زدن موهات میشی
جیهوپ به داخل اتاق میاد و نگاهی به ا/ت میکنه و از پشت بغلش میکنه
جبهوپ: من خیلی دوست دارم
ا/ت لبخندی میزنه و چال لپش نمایان میشه
جیهوپ : نگاهی ب چال لپش میکنم ، قسم میخورم اون لحظه جز قشنگ ترین لحظه عمرمه:)
ا/ت : منم دوست دارم
جیهوپ جدی میشه و درباره موضوعی که میخای هر چی سریع تر باهاش حرف بزنی شروع میکنه...
جیهوپ : من تصمیمو گرفتم من تورو میخام ، ما دوبارع میتونیم بچه دار شیم
ا/ت:باز بحث همیشگی جیهوپ تو متوجه نیستی این بچه باید سالم بمونه ، من سرنوشتم مرگه...
جیهوپ عربده میکشه
جیهوپ : لعنتی اینو نگو من بدون تو داغون میشم :))))
ب موهایی ک روی بالشت بود اشاره میکنه
من هر روز با دیدن اینکه زنم داره جون میده و هیچ گوهی نمیخورم درد میکشم ، اگه اون بچرو سقط نکنی میمیری لعنتی میمیری میفهمیییی (با داد و گریه)
بغض میکنی و میگی : جیهوپ من اخرش میمیرم ، بزار این بچه سالم بمونه ، دخترمون احساسات داره اون فقط یه هفته دیگه بدنیا میاد چطور میتونی اینو بگی...
جیهوپ : من نمیدونم تو بچه رو سقط میکنی و بعدشم عمل میکنی ، من با دکتر هماهنگ کردم
بعد از زدن این حرف درو محکم بست و رفت بیرون...
ا/ت : متاسفم جیهوپ متاسفم....:)
هشت سال بعد
جیهوپ:به یونا نگاه میکنم ، مشغول بازی کردنه اون دقیقا شبیه ا/ت منه!!
درد عمیقی ب قلبم رجوع میکنه...
ا/ت بچه رو سقط نکرد ولی به جاش خودش رفت...
قلب مهربونش رو با هیچ کلمه ای نمیشه توجیح کرد
یونا : بابا بابا این مامانه؟؟
به عکس داخل قاب نگا میکنم ، خودشه نفسمه:)
یونارو تو بغلم میکشم و میگم
جیهوپ : اره عزیزم اون مامانه...
یونا: بابا مامان کجاست؟
جیهوپ:اون تو اسموناس..
یونا:چرا اسمون؟؟
جیهوپ: چون فرشته ها جاشون توی اسمونه
یونا:اون میتونه مارو ببینه؟
جیهوپ:اره عزیزم
یونا:,یعنی اون همیشه باماست؟
جیهوپ:همینجوره دختر قشنگم مامانت همیشه از ما محافظت میکنه و همراه با ماست...
یونا لبخندی میزنه و چال لپش که دقیقا مث ا/ت هست نمایان میشه ، جیهوپ دخترکش که تنها چیزیه که از ا/ت داره رو بیشتر تو اغوشش میکشه و سرشو میبوسع:)
چشماشو میبنده ولی برای لحظه ای ا/ت رو تو خیالش میبینه....
The End
۸۰.۹k
۲۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.