رمان " مافیایِ عَوَضیِ مَن "
رمان " مافیایِ عَوَضیِ مَن "
♡ فصل اول ♡
پارت ¤ ⁴⁵ ¤
___________________________
اونوو : الانم نزار این یوپ دوباره برگرده پیش آماندا یه جوری خرش کن دیگه
جنا : هوففففف باشه ، آخه من چجوری خرش کنم وقتی آماندا رو دوست داره
به خدا آماندا پیش تو خوشبخت نمیشه
دوساله داری نقشه میریزی ولی هیچ و پوچ
به این عاشقی نمیگن اونوو
اونوو : چرا هیچ و پوچ ؟ ببین دارم به خوبی نقشه هامو عملی میکنم
جنا : مگه تو آماندا رو دوست نداری ؟
اونوو : چرا دارم کی گفته ندارم
جنا : به کار تو عاشقی نمیگن ، ببین چیکارش کردی ، اینا همش تقصیر توعه چرا نمیزاری زندگی شونو بکنن
اونوو : جنا تمومش کن ، گفتم که فقط کافیه یه اشتباه کوچیک دیگه ازت سر بزنه
جنا : باشه ، من دیگه برم این یوپ اومد
اونوو : اکی
این یوپ : چیکار میکردی
جنا : هیچی عزیزم ، بیا لباس هامونو در بیاریم ببینیم چیا خریدیم خیلی خوشگلن
این یوپ : باشه باز کن ببینم ( سرد )
جنا : عشقم چیزی شده ؟
این یوپ : نگران آماندام
جنا : وقتی اون به تو خیانت کرده برای چی دیگه نگرانشی ؟
این یوپ : کی گفته آماندا به من خیانت کرده ؟
جنا : مدرک دارم
این یوپ : خب مدرک هاتو نشونم بده ببینم
جنا : وایسا
جنا رفت و چند تا عکس فوتوشاپی از آماندا و اونوو آورد که درحال بوسیدن بودن
جنا : بیا اینم مدرک
این یوپ : عکس که مدرک نشد ، از کجا بدونم راست میگی ؟
جنا : وایسا تماس هاشونم دارم
ببین ، تو گوشیم دارم ، تو گوش کن
" مکالمه الکی اونوو و آماندا "
آماندا : الو عشقم سلام
اونوو : سلام عزیزم خوبی
آماندا : آره خوبم تو خوبی ؟ چه خبرا
اونوو : هیچی سلامتی ، امروز میتونی این یوپ رو بپیچونی بریم بیرون ؟
آماندا : باید ببینم ، ازش اجازه میگیرم با سوا بریم خرید شاید بزاره
اونوو : سوا ؟ سوا رو که قرار نیس با خودمون ببریم
آماندا : نه بهش میگم برو اینا رو بخر من میرم یه جایی
ماشین تو خیلی دورتر پارک کن نفهمه که اگر بفهمه منو میکشه
اونوو : چشم ، حالا ساعت چند
آماندا : حدودا ساعت ۵ اینا
اونوو : اکی
آماندا : اوه اوه اونوو ، این یوپ اومد من برم
اونوو : باشه گلم برو خدافظ
آماندا : مرسی خدافظ
" پایان مکالمه "
جنا : دیدی راست میگم
این یوپ : مگه من چی براش کم گذاشتم ، چرا این کارو باهام کرد
جنا : لیاقتت رو نداشته چاگی حالا بیخیالش
این یوپ : مرسی که بهم گفتی
جنا : خواهش میکنم ، حالا ببین چی برات خریدم
این یوپ : عه ایمو من چرا ندیدم
جنا : چون که یواشکی گرفتم که سوپرایز شی
این یوپ : مرسی
ویو " آماندا "
چشمام رو باز کردم
یعنی نمرده بودم ؟
چرا اینجوریه زندگی من
چرا هیچ چیزی موندگار نیس
_______________________________
♡ فصل اول ♡
پارت ¤ ⁴⁵ ¤
___________________________
اونوو : الانم نزار این یوپ دوباره برگرده پیش آماندا یه جوری خرش کن دیگه
جنا : هوففففف باشه ، آخه من چجوری خرش کنم وقتی آماندا رو دوست داره
به خدا آماندا پیش تو خوشبخت نمیشه
دوساله داری نقشه میریزی ولی هیچ و پوچ
به این عاشقی نمیگن اونوو
اونوو : چرا هیچ و پوچ ؟ ببین دارم به خوبی نقشه هامو عملی میکنم
جنا : مگه تو آماندا رو دوست نداری ؟
اونوو : چرا دارم کی گفته ندارم
جنا : به کار تو عاشقی نمیگن ، ببین چیکارش کردی ، اینا همش تقصیر توعه چرا نمیزاری زندگی شونو بکنن
اونوو : جنا تمومش کن ، گفتم که فقط کافیه یه اشتباه کوچیک دیگه ازت سر بزنه
جنا : باشه ، من دیگه برم این یوپ اومد
اونوو : اکی
این یوپ : چیکار میکردی
جنا : هیچی عزیزم ، بیا لباس هامونو در بیاریم ببینیم چیا خریدیم خیلی خوشگلن
این یوپ : باشه باز کن ببینم ( سرد )
جنا : عشقم چیزی شده ؟
این یوپ : نگران آماندام
جنا : وقتی اون به تو خیانت کرده برای چی دیگه نگرانشی ؟
این یوپ : کی گفته آماندا به من خیانت کرده ؟
جنا : مدرک دارم
این یوپ : خب مدرک هاتو نشونم بده ببینم
جنا : وایسا
جنا رفت و چند تا عکس فوتوشاپی از آماندا و اونوو آورد که درحال بوسیدن بودن
جنا : بیا اینم مدرک
این یوپ : عکس که مدرک نشد ، از کجا بدونم راست میگی ؟
جنا : وایسا تماس هاشونم دارم
ببین ، تو گوشیم دارم ، تو گوش کن
" مکالمه الکی اونوو و آماندا "
آماندا : الو عشقم سلام
اونوو : سلام عزیزم خوبی
آماندا : آره خوبم تو خوبی ؟ چه خبرا
اونوو : هیچی سلامتی ، امروز میتونی این یوپ رو بپیچونی بریم بیرون ؟
آماندا : باید ببینم ، ازش اجازه میگیرم با سوا بریم خرید شاید بزاره
اونوو : سوا ؟ سوا رو که قرار نیس با خودمون ببریم
آماندا : نه بهش میگم برو اینا رو بخر من میرم یه جایی
ماشین تو خیلی دورتر پارک کن نفهمه که اگر بفهمه منو میکشه
اونوو : چشم ، حالا ساعت چند
آماندا : حدودا ساعت ۵ اینا
اونوو : اکی
آماندا : اوه اوه اونوو ، این یوپ اومد من برم
اونوو : باشه گلم برو خدافظ
آماندا : مرسی خدافظ
" پایان مکالمه "
جنا : دیدی راست میگم
این یوپ : مگه من چی براش کم گذاشتم ، چرا این کارو باهام کرد
جنا : لیاقتت رو نداشته چاگی حالا بیخیالش
این یوپ : مرسی که بهم گفتی
جنا : خواهش میکنم ، حالا ببین چی برات خریدم
این یوپ : عه ایمو من چرا ندیدم
جنا : چون که یواشکی گرفتم که سوپرایز شی
این یوپ : مرسی
ویو " آماندا "
چشمام رو باز کردم
یعنی نمرده بودم ؟
چرا اینجوریه زندگی من
چرا هیچ چیزی موندگار نیس
_______________________________
۲.۲k
۰۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.