خون آشامی که عاشقش شدم پارت ششم
ویو تهیونگ:
بعد از رفتن دخترا من و ا/ت موندیم تو فکرم که واقعیت بهش بگم یا نه چون هویت اصلیم فهمیده پس مجبورم بگم که بهم نگام کرد
& تهیونگ تو واقعا خون آشامی؟
#اره من واقعا خون آشام
& و اون گرگینه که تو باهاش حرف می زدی کی بود؟
#اسمش چانگ هو بود
& چرا انقدر باهاش درگیری؟
#راستش داستان داره به وقتش می فهمی بهتره الان استراحت کنی
&تهیونگ خیلی ممنونم بابت اینکه من و دوستام نجات دادی و کمک مون کردی که از اون محدوده خارج بشیم
# خواهش می کنم وظیفه ام بود
بعدش از اتاق رفتم
روز بعد
ویو ا/ت:
بعد اون روز از بیمارستان مرخص شدم رفتم خونه خیلی خسته بودم روی تخت دراز کشیدم تو فکر بودم یعنی قضیه زندگی تهیونگ چیه؟ و نمی دونم چرا بعضی اوقات وقتی به چشماش نگاه می کنم قلب یه جوری می شه انگار لحظه می خواد نزدیکش بشه
( نویسنده:چیزی نشده داری عاشق می شی ) بعد از کلی فکر بالاخره خوابم برد
خب دوستان اینم از این پارت فردا شب سعی می کنم بیشتر پارت بزارم
بعد از رفتن دخترا من و ا/ت موندیم تو فکرم که واقعیت بهش بگم یا نه چون هویت اصلیم فهمیده پس مجبورم بگم که بهم نگام کرد
& تهیونگ تو واقعا خون آشامی؟
#اره من واقعا خون آشام
& و اون گرگینه که تو باهاش حرف می زدی کی بود؟
#اسمش چانگ هو بود
& چرا انقدر باهاش درگیری؟
#راستش داستان داره به وقتش می فهمی بهتره الان استراحت کنی
&تهیونگ خیلی ممنونم بابت اینکه من و دوستام نجات دادی و کمک مون کردی که از اون محدوده خارج بشیم
# خواهش می کنم وظیفه ام بود
بعدش از اتاق رفتم
روز بعد
ویو ا/ت:
بعد اون روز از بیمارستان مرخص شدم رفتم خونه خیلی خسته بودم روی تخت دراز کشیدم تو فکر بودم یعنی قضیه زندگی تهیونگ چیه؟ و نمی دونم چرا بعضی اوقات وقتی به چشماش نگاه می کنم قلب یه جوری می شه انگار لحظه می خواد نزدیکش بشه
( نویسنده:چیزی نشده داری عاشق می شی ) بعد از کلی فکر بالاخره خوابم برد
خب دوستان اینم از این پارت فردا شب سعی می کنم بیشتر پارت بزارم
۴۸.۹k
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.