فیک(why you)پارت(32)
ویو ا/ت تو باغ عمارت*
رسید به یه صندلی (از اونا که تو پارکا میزارن)با حالت افتادن نشست رو صندلی*
ا/ت:.....خدایا.....لطفا بهم یه صبر ایوبی چیزی بده....بخدا با این وضعیت راهیه قبرستون میشم
چند مین بعد سعی کردم حداقل واسه چند ثانیه همه چیزو فراموش کنم پس...چشامو بستم و نفس عمیقی کشیدم
بوی گل رز ....با هوای خنگ با هم مخلوط شده بود و یه حس دیوانه کننده ای بهم دست داد.....اوج لذت.......
سعی کردم ریلکس باشم و تو حالم زندگی کنم که یهو
تهیونگ:ا/ت حالت خوبه؟؟؟
ا/ت:ای بر خرمگس معرکه لعنت*
تهیونگ:ا/ت؟؟؟اومد کنارش نشست*
ا/ت:آروم پاشو باز کرد و با پوکر فیسی جواب داد*
ا/ت:بله ته؟؟کاری داشتی باهام ؟؟؟
تهیونگ:نه ولی....حالت خوبه؟؟؟
اون از دیشب که از اتاقت سروصدای عجیب غریب میومد این از الانت که مثله منگولا نشستی اینجا
ا/ت:ته یه سوال
ته:جانم عزیزم ۱۰ سوال بپرس
ا/ت:احساس نمیکنی زیاد حرف میزنی؟؟؟
ته:•_•.......بغض*
ا/ت:آ...چیزه ته ....ببخشید....واقعا ببخشید
ته:اشک از چشماش اومد پایین*
ا/ت:هییی داری گریه میکنی؟؟بغلش کرد*
ا/ت:ته.....ببخشید.....من ....من یکمی....هوفف
تهیونگ:نه....چیزی نیست ....تقصیر منه .....نباید اینقدر مزاحمت بشم
ا/ت:هییییی این حرفو نزن ......دیگه گریه نکن باشه؟
تهیونگ:باشه ولی.........
ا/ت:چی؟؟؟
تهیونگ:محکم ا/ت بغل کرد*
ا/ت:تعجب*
تهیونگ:میشه یکمی بوت کنم؟پوزخند*
ا/ت:بی حرکت مونده بود*
تهیونگ:سرشو تو گردن ا/ت فرو برد و نفسای عمیقی کشید
ا/ت واقعا از موقعیتش هنگکرده بود....نمیدونست چیکار کنه
ا/ت:الان....چی شد؟؟یعنی ........تهههههههههههههههههههههههههه*
بله تهیونگ خان یه موشت جانانه مهمون ا/ت شد
ویو داخل عمارت*
نامجون:واو.....ا/ت واقعا تو بقیه فرق داری
ا/ت:از چه لحاظ؟؟؟؟
نامجون:از این لحاظ اشاره به تهیونگ که ولو شده بود روی مبل بزرگ ۵ نفره و سرشو گرفته بود ناله میکرد *
جیهوپ:باشگاهی چیزی میرفتی؟؟؟
ا/ت:نه بابا بالاخره که باید در هر شرایط دفاع کنم از خودم همین
تهیونگ:آره به قیمت ناکار کردن کله نازنینم
ا/ت:نمیخواستی کرم بریزی عزیزم
تهیونگ:آیششش از خداتم باشه عجوزه بیریخت
ا/ت:هه من بیریختم؟؟؟مثله اینکه خودتو تاحالا تو آیینه نگاه نکردی مستر کیم؟؟؟
تهیونگ:البته که دیدم واسه منو میشه تحمل کرد ولی واسه تورو اصلا نوچ نوچ
ا/ت:ولی باید به عرضت برسونم که چه کسایی واسه همین قیافه بیریخت میمیرن
شوگا:واقعا چونتون خسته نشد اینقدر فک زدین چونه من بجای شما درد گرفت
😁💓
رسید به یه صندلی (از اونا که تو پارکا میزارن)با حالت افتادن نشست رو صندلی*
ا/ت:.....خدایا.....لطفا بهم یه صبر ایوبی چیزی بده....بخدا با این وضعیت راهیه قبرستون میشم
چند مین بعد سعی کردم حداقل واسه چند ثانیه همه چیزو فراموش کنم پس...چشامو بستم و نفس عمیقی کشیدم
بوی گل رز ....با هوای خنگ با هم مخلوط شده بود و یه حس دیوانه کننده ای بهم دست داد.....اوج لذت.......
سعی کردم ریلکس باشم و تو حالم زندگی کنم که یهو
تهیونگ:ا/ت حالت خوبه؟؟؟
ا/ت:ای بر خرمگس معرکه لعنت*
تهیونگ:ا/ت؟؟؟اومد کنارش نشست*
ا/ت:آروم پاشو باز کرد و با پوکر فیسی جواب داد*
ا/ت:بله ته؟؟کاری داشتی باهام ؟؟؟
تهیونگ:نه ولی....حالت خوبه؟؟؟
اون از دیشب که از اتاقت سروصدای عجیب غریب میومد این از الانت که مثله منگولا نشستی اینجا
ا/ت:ته یه سوال
ته:جانم عزیزم ۱۰ سوال بپرس
ا/ت:احساس نمیکنی زیاد حرف میزنی؟؟؟
ته:•_•.......بغض*
ا/ت:آ...چیزه ته ....ببخشید....واقعا ببخشید
ته:اشک از چشماش اومد پایین*
ا/ت:هییی داری گریه میکنی؟؟بغلش کرد*
ا/ت:ته.....ببخشید.....من ....من یکمی....هوفف
تهیونگ:نه....چیزی نیست ....تقصیر منه .....نباید اینقدر مزاحمت بشم
ا/ت:هییییی این حرفو نزن ......دیگه گریه نکن باشه؟
تهیونگ:باشه ولی.........
ا/ت:چی؟؟؟
تهیونگ:محکم ا/ت بغل کرد*
ا/ت:تعجب*
تهیونگ:میشه یکمی بوت کنم؟پوزخند*
ا/ت:بی حرکت مونده بود*
تهیونگ:سرشو تو گردن ا/ت فرو برد و نفسای عمیقی کشید
ا/ت واقعا از موقعیتش هنگکرده بود....نمیدونست چیکار کنه
ا/ت:الان....چی شد؟؟یعنی ........تهههههههههههههههههههههههههه*
بله تهیونگ خان یه موشت جانانه مهمون ا/ت شد
ویو داخل عمارت*
نامجون:واو.....ا/ت واقعا تو بقیه فرق داری
ا/ت:از چه لحاظ؟؟؟؟
نامجون:از این لحاظ اشاره به تهیونگ که ولو شده بود روی مبل بزرگ ۵ نفره و سرشو گرفته بود ناله میکرد *
جیهوپ:باشگاهی چیزی میرفتی؟؟؟
ا/ت:نه بابا بالاخره که باید در هر شرایط دفاع کنم از خودم همین
تهیونگ:آره به قیمت ناکار کردن کله نازنینم
ا/ت:نمیخواستی کرم بریزی عزیزم
تهیونگ:آیششش از خداتم باشه عجوزه بیریخت
ا/ت:هه من بیریختم؟؟؟مثله اینکه خودتو تاحالا تو آیینه نگاه نکردی مستر کیم؟؟؟
تهیونگ:البته که دیدم واسه منو میشه تحمل کرد ولی واسه تورو اصلا نوچ نوچ
ا/ت:ولی باید به عرضت برسونم که چه کسایی واسه همین قیافه بیریخت میمیرن
شوگا:واقعا چونتون خسته نشد اینقدر فک زدین چونه من بجای شما درد گرفت
😁💓
۱۱.۵k
۰۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.