THE SPY🖤🌘
THE SPY🖤🌘
PART|7
جیسو:اااااا...(جییییییغ)
جیسو درحالی که شوکه شده بود و ترسیده بود رفت سمت جیمین و تکونش داد
جونگکوک هم مثل جیسو شوکه بود اما عصبانیتی که از اومدن پلیس داشت جلوی شوکه بودنش رو گرفت
رفت سمت جیسو و دستش کشید،از روی زمین بلندش کرد و رفت سمت ماشین و درش و باز کرد
جیسو دستش و کشید و دوباره رفت سمت جیمین
جونگکوک:جیسو بیا بریم..الان پلیس میرسه(با حرص و داد)
جیسو درحالی که داشت گریه میکرد گفت
جیسو:نه...اون جون منم نجات داد نمیتونم همینجوری اینجا ولش کنم(با گریه)
جونگکوک که دید جیسو کوتاه نمیاد کلافه و عصبی رفت سمت جیمین و بغلش کرد و گذاشتش توی ماشین و برگشت سمت جیسو و دستشو دوباره گرفت گذاشتش توی ماشین
جونگکوک:بیا خیالت راحت شد؟بشین بریم(باحرص)
....................------------------------....................
از اونور توی ون همه از اتفاقی که افتاده بود توی شک بودن و نمیتونستن حتی حرف بزنن
جین:الان چه اتفاقی افتاد؟
درحالی که چشماش چهارتا شده بود و دهنش باز مونده بود
نامجون:رفت؟
چان:فک کنم آره
بکهیون:اون...اون آسیب دید؟
و درحالی که چشماش از اشک پر شده بود به نامجون نگاه کرد
نامجون:فک..ر...فکر نکنم که آسیب خیلی جدی دیده باشه
جین:اگه آسیب دیده باشه خودم میکشمش(درحالی که صداش از بغض میلرزید)
نامجون رفت و دستشو گذاشت رو شونهاش و فشار داد
و چان هم رفت و بکهیون و بغل کرد.
نامجون آروم زیر لب گفت
نامجون: اتفاقی براش نیافتاده،اون قویتر از این حرفاست.
خوشحال میشم نظرات قشنگتون رو دربارهی فیک بدونم.🥹🫶🏻
حمایت؟🩵
PART|7
جیسو:اااااا...(جییییییغ)
جیسو درحالی که شوکه شده بود و ترسیده بود رفت سمت جیمین و تکونش داد
جونگکوک هم مثل جیسو شوکه بود اما عصبانیتی که از اومدن پلیس داشت جلوی شوکه بودنش رو گرفت
رفت سمت جیسو و دستش کشید،از روی زمین بلندش کرد و رفت سمت ماشین و درش و باز کرد
جیسو دستش و کشید و دوباره رفت سمت جیمین
جونگکوک:جیسو بیا بریم..الان پلیس میرسه(با حرص و داد)
جیسو درحالی که داشت گریه میکرد گفت
جیسو:نه...اون جون منم نجات داد نمیتونم همینجوری اینجا ولش کنم(با گریه)
جونگکوک که دید جیسو کوتاه نمیاد کلافه و عصبی رفت سمت جیمین و بغلش کرد و گذاشتش توی ماشین و برگشت سمت جیسو و دستشو دوباره گرفت گذاشتش توی ماشین
جونگکوک:بیا خیالت راحت شد؟بشین بریم(باحرص)
....................------------------------....................
از اونور توی ون همه از اتفاقی که افتاده بود توی شک بودن و نمیتونستن حتی حرف بزنن
جین:الان چه اتفاقی افتاد؟
درحالی که چشماش چهارتا شده بود و دهنش باز مونده بود
نامجون:رفت؟
چان:فک کنم آره
بکهیون:اون...اون آسیب دید؟
و درحالی که چشماش از اشک پر شده بود به نامجون نگاه کرد
نامجون:فک..ر...فکر نکنم که آسیب خیلی جدی دیده باشه
جین:اگه آسیب دیده باشه خودم میکشمش(درحالی که صداش از بغض میلرزید)
نامجون رفت و دستشو گذاشت رو شونهاش و فشار داد
و چان هم رفت و بکهیون و بغل کرد.
نامجون آروم زیر لب گفت
نامجون: اتفاقی براش نیافتاده،اون قویتر از این حرفاست.
خوشحال میشم نظرات قشنگتون رو دربارهی فیک بدونم.🥹🫶🏻
حمایت؟🩵
۱.۸k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.