19 Part
درحال شونه کردن موهام بودم. جین اومد داخل اتاق.
رز: چیشده؟ چرا انقدر پریشونی؟
جین: وسایلت رو جمع کن. همین الان.
شونه رو روی میز گذاشتم و سمتش برگشتم.
رز: هان؟ برای چی؟
جین: وقتی برای توضیح دادن بهت ندارم. سریع باش.
بلند شدم.
رز: من وسیله ی خاصی ندارم.
جین: باشه پس آماده شو.
رز: نمیخوای بهم بگی؟
جین: پدرم توی جنگ شکست خورد. سرباز های دشمن دارن به قصر نزدیک میشن. باید زودتر فرار کنیم.
رز: واقعا؟؟؟؟!! ولی صبر کن این صدا برای چیه؟
رفت جلوی پنجره.
جین: خودشونن. تو فرار کن. منم خودم رو میرسونم بهت.
رز: چی میگی؟ معلومه که تنهایی فرار نمیکنم.
اومد سمتم و دستم رو محکم گرفت.
جین: همین الان برو. وقت لجبازی نیست.
رز: من بدون تو جایی نمیرم.
جین: انقدر ساده لوح نباش ( داد )
رز: من فقط دیگه توان از دست دادن تورو ندارم. خواهش میکنم بزار بمونم.
جین: لجباز. حیف که وقت ندارم.
دستم رو ول کرد و مشغول جمع کردن ادامه وسایل شد. سرباز ها قصد داشتن در اصلی قصر رو بشکنن و وارد بشن.
جین: بریم سریع باش.
تا به حال اونقدر سریع ندویده بودم. پشت بوته ها قایم شده بودیم.
جین: ببین اون در رو میبینی، این تنها در مخفی این قصره. ما باید خودمون رو بدون اینکه بفهمن، برسونیم اونجا.
رز: ولی خیلی خطرناکه.
جین: چاره ای نداریم. من اول میرم. اگه اوکی بود، به تو هم میگم بیای. اگه یه وقت من گیر افتادم، اصلا اصلا بلند نمیشی. همونجا میمونی و بعدا توی یه موقعیت خوب فرار میکنی باشه؟
رز: اصلا چنین حرفی نزن. ما از اینجا با موفقیت میایم بیرون.
...
لایک
♥️
رز: چیشده؟ چرا انقدر پریشونی؟
جین: وسایلت رو جمع کن. همین الان.
شونه رو روی میز گذاشتم و سمتش برگشتم.
رز: هان؟ برای چی؟
جین: وقتی برای توضیح دادن بهت ندارم. سریع باش.
بلند شدم.
رز: من وسیله ی خاصی ندارم.
جین: باشه پس آماده شو.
رز: نمیخوای بهم بگی؟
جین: پدرم توی جنگ شکست خورد. سرباز های دشمن دارن به قصر نزدیک میشن. باید زودتر فرار کنیم.
رز: واقعا؟؟؟؟!! ولی صبر کن این صدا برای چیه؟
رفت جلوی پنجره.
جین: خودشونن. تو فرار کن. منم خودم رو میرسونم بهت.
رز: چی میگی؟ معلومه که تنهایی فرار نمیکنم.
اومد سمتم و دستم رو محکم گرفت.
جین: همین الان برو. وقت لجبازی نیست.
رز: من بدون تو جایی نمیرم.
جین: انقدر ساده لوح نباش ( داد )
رز: من فقط دیگه توان از دست دادن تورو ندارم. خواهش میکنم بزار بمونم.
جین: لجباز. حیف که وقت ندارم.
دستم رو ول کرد و مشغول جمع کردن ادامه وسایل شد. سرباز ها قصد داشتن در اصلی قصر رو بشکنن و وارد بشن.
جین: بریم سریع باش.
تا به حال اونقدر سریع ندویده بودم. پشت بوته ها قایم شده بودیم.
جین: ببین اون در رو میبینی، این تنها در مخفی این قصره. ما باید خودمون رو بدون اینکه بفهمن، برسونیم اونجا.
رز: ولی خیلی خطرناکه.
جین: چاره ای نداریم. من اول میرم. اگه اوکی بود، به تو هم میگم بیای. اگه یه وقت من گیر افتادم، اصلا اصلا بلند نمیشی. همونجا میمونی و بعدا توی یه موقعیت خوب فرار میکنی باشه؟
رز: اصلا چنین حرفی نزن. ما از اینجا با موفقیت میایم بیرون.
...
لایک
♥️
۱۵.۰k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.