ارم عاشقش میشم♡
ارم عاشقش میشم♡
پارت هشتم
*فلش بک به یه سال بعد *(بچه ها ببخشید انقد سریع رفتم جلو)
ویو نویسنده
خب بعد از اینکه کوک و جیمین از آیدل بودن دست کشیدن
طی اتفاقاتی( تو داستان میفهمید چرا) تبدیل به مافیا شدن
راستی لیا و جیمین وهمینطور ات و کوک با هم ازدواج کردن و تو این یه سال کوک و جیمین به قوی ترین و بزرگ ترین گروه مافیایی کره تبدیل شدن
و الان دشمن خونی کوک و جیمین ویکی هست (بله همون دوس پسر سابق ات) حتما براتون سوال شده ات چطور با این مو ضوع که کوک مافیا شده کنار اومده.... عشق... بله عشق قدرتی داره که میتونه تورو وادار به هرکاری کنه
وات دیوانه وار کوک رو دوست داره
ویو ات
کوک بهم میگه بخاطر ویکی از خونه بیرون نرم ولی من خسته شدن پس تصمیم گرفتم امشب برم بار همون باری که همیشه با کوک میرفتم یه جورایی میشه گفت بیشتر مافیا ها میرن اونجا یه لباس خشگل پوشیدم (عکسشو براتون میزارم) راستی کوک گفته تا دیر وقت نمیاد
پس با خیال راحت رفتم
*فلش بک به توی بار*(اها راستی ات با لیا و هانادوست جدیدش که اونم زن سوک جون همکار ودوسته کوکه قرار داشت)
ات: سلام بچه ها دلم براتون تنگ شده بود*ذوق*
هانا ولیا: سلام ماهم همینطور*خوشحال*
ویو نویسنده
بعد از اینکه با بچه ها چند دور مشروب خوردیم من خیلی مست شدم بچه ها رفتن یه دور دیگه سفارش بدن من تنها موندم که یهو یه پسره که اونم مست اومدو خودشو به من میمالید من بلند شدم رفتم سمت دستشویی که همون پسره اومد و منو کوبید به دیوار میخواست منو ببوسه منم مقاومت میکردم که یهو پسره پرت شد یکی شروع کرد به زدن پسره اون کی بود؟ اوه اون کوک بود بدبخت شدم
کوک منو میکشه
ویو کوک
داشتم با جیمین و سوک جون راجب نقشه ی جدید ویکی حرف میزدم که یهو جیمین گفت: هی کوک اونا ات و لیا نیستن عه سوک جون زن توهم هست
کوک: دختره لجباز بهش گفتم نره بیرون پاشوده اومده بار
سوک جون: اها هانا گفته بود میخواد بره بیرون ولی نگفته بود باکی میره
ویو کوک
با خودم گفتم بیخیال بزار الان حال کنه
که دیدم یه پسره به ات نزدیک شد ات بلند شد رفت پسره هم دنبالش رفت منم بلند شدم رفتم سمتشون دیدم تو راهرو پسره میخواست ات و ببوسه اتم مقاومت میکرد
دیگه خون جلو چشامو گرفته بود رفتم پسره رو پرت کردم رو زمینو تا میخورد زدمش در اخر هم یه گوله حرومش کردم و رفتم سمت ات خیلی عصبی بودم براید استایل بغلش کردم و بردمش خونه فرار کرد و رفت سمت اتاق منم رفتم دنبالش و.......
_______________________________
خب بچه ها پارت بعد اسماته و تو کامنتا میزارم که یه عده بی جنبه گزارش نکنن
پارت هشتم
*فلش بک به یه سال بعد *(بچه ها ببخشید انقد سریع رفتم جلو)
ویو نویسنده
خب بعد از اینکه کوک و جیمین از آیدل بودن دست کشیدن
طی اتفاقاتی( تو داستان میفهمید چرا) تبدیل به مافیا شدن
راستی لیا و جیمین وهمینطور ات و کوک با هم ازدواج کردن و تو این یه سال کوک و جیمین به قوی ترین و بزرگ ترین گروه مافیایی کره تبدیل شدن
و الان دشمن خونی کوک و جیمین ویکی هست (بله همون دوس پسر سابق ات) حتما براتون سوال شده ات چطور با این مو ضوع که کوک مافیا شده کنار اومده.... عشق... بله عشق قدرتی داره که میتونه تورو وادار به هرکاری کنه
وات دیوانه وار کوک رو دوست داره
ویو ات
کوک بهم میگه بخاطر ویکی از خونه بیرون نرم ولی من خسته شدن پس تصمیم گرفتم امشب برم بار همون باری که همیشه با کوک میرفتم یه جورایی میشه گفت بیشتر مافیا ها میرن اونجا یه لباس خشگل پوشیدم (عکسشو براتون میزارم) راستی کوک گفته تا دیر وقت نمیاد
پس با خیال راحت رفتم
*فلش بک به توی بار*(اها راستی ات با لیا و هانادوست جدیدش که اونم زن سوک جون همکار ودوسته کوکه قرار داشت)
ات: سلام بچه ها دلم براتون تنگ شده بود*ذوق*
هانا ولیا: سلام ماهم همینطور*خوشحال*
ویو نویسنده
بعد از اینکه با بچه ها چند دور مشروب خوردیم من خیلی مست شدم بچه ها رفتن یه دور دیگه سفارش بدن من تنها موندم که یهو یه پسره که اونم مست اومدو خودشو به من میمالید من بلند شدم رفتم سمت دستشویی که همون پسره اومد و منو کوبید به دیوار میخواست منو ببوسه منم مقاومت میکردم که یهو پسره پرت شد یکی شروع کرد به زدن پسره اون کی بود؟ اوه اون کوک بود بدبخت شدم
کوک منو میکشه
ویو کوک
داشتم با جیمین و سوک جون راجب نقشه ی جدید ویکی حرف میزدم که یهو جیمین گفت: هی کوک اونا ات و لیا نیستن عه سوک جون زن توهم هست
کوک: دختره لجباز بهش گفتم نره بیرون پاشوده اومده بار
سوک جون: اها هانا گفته بود میخواد بره بیرون ولی نگفته بود باکی میره
ویو کوک
با خودم گفتم بیخیال بزار الان حال کنه
که دیدم یه پسره به ات نزدیک شد ات بلند شد رفت پسره هم دنبالش رفت منم بلند شدم رفتم سمتشون دیدم تو راهرو پسره میخواست ات و ببوسه اتم مقاومت میکرد
دیگه خون جلو چشامو گرفته بود رفتم پسره رو پرت کردم رو زمینو تا میخورد زدمش در اخر هم یه گوله حرومش کردم و رفتم سمت ات خیلی عصبی بودم براید استایل بغلش کردم و بردمش خونه فرار کرد و رفت سمت اتاق منم رفتم دنبالش و.......
_______________________________
خب بچه ها پارت بعد اسماته و تو کامنتا میزارم که یه عده بی جنبه گزارش نکنن
۶.۱k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.