پارت ۹

ا.ت از اتاق رفت بیرون رفت اونور قلبشو گرفت بیشتر از هر روز دیگه ای میزد خوب طبیعیه فکر اینجاشو نمیکرد لبخندی رو لباش اومد و با انرژی به کارش ادامه داد برا پاداشاه دارو برد موقع داروهاشون بود داشتم برمیگشتم که یکی جلوم ظاهر شد جیمین بود جیمین:سلام خوشگله من:سلام جیمین:مثل اینکه شیرین میای بیا بریم اتاق من من:ببخشید آقا ولی من باید به کارم برسم جیمین:از دستوراتم سرپیچی میکنی دختر مادر نزاییده کسی بخواد بهم بگه نه اومد نزدیکم چسبوندم به دیوار من:آقا لطفا بزارید من برم تا اومد گردنمو لیس بزنه انگار یه چیزی دورش حلقه شد و به عقب پرتاب شد دیدم جونگ کوکه کوک:برادر بزرگ تو حق نداری به ا.ت دست بزنی باهم سر ا.ت دعوا میکردن هردو ا.ت رو میخواستن ولی جیمین ا.ت رو بزور میخواست جونگ کوک مانع این میشد چون جونگ کوک گفته بود ا.ت فقط مال اونه ا.ت:شماها برادرید کوک:ناتنی هستیم ولی اون ازم بزرگتره جیمین:پس باید به انتخاب برادرش احترام بزاره کوک با صدایه بم و تو گلویی که رگ گردنش از عصبانیت بیرون زده بود و چشماش قرمز تر شده بود گفت کوک:دستت به ا.ت بخوره برادریمونو کنار میزارمو همینجا دفنت میکنم ا.ت فریادی زد و گفت ا.ت:بس کنید دیگه اون بیرون بودم بهتر از اینجاست بدم میاد یکی بخاطر من جون یکی دیگه رو بگیره بجایه من برید یه دختر خوشگل تر پیدا کنید با اون حال کنید مثل بچه هایه دو ساله که سر اسباب بازی باهم دعوا میکنن شدید جداقل برادرید من خانواده ندارم ولی شماها خانوادتونو نگه دارید ا.ت از اونجا دور شد جونگ کوک آروم گرفته بود و پشت سر ا.ت راه افتاد ا.ت:دنبال من نیا کوک بازو ا.ت رو گرفت کشیدش سمت خودش کوک:یادته بهت گفتم تو فقط مال منی پس تو رو با هیچ دختری عوض نمیکنم انقدری عاشقت شدم که کسه دیگه ای به چشمم نمیاد انقدر عاشقت شدم که حاضرم بخاطرت دنیارو زیر و رو کنم ولی تو کنار من باشی ا.ت چشاش اشکی شد ا.ت:تو اگه منو میخوای اول باید خودتو کنترل کنی بعدشم من چیزی ندارم که عاشقمی کوک:انقدر خودتو کم نبین تو بی نظیری مهربونی ا.ت هرچیم باشی تو فقط ا.ت خودمی همین کوکی از اونجا رفت با رفتن کوک ا.ت گریش شدت گرفت حالش بد شده بود دلش میخواست بمیره ولی از یه طرف جونگ کوک میخواستش
دوتا پارت واستون گذاشتم شرط ها
۲۰ لایک
۲۰ کامنت