bad girl p: 140
*
حوصله شرکتو نداشتم واسه همین نرفتم و همینجوری تو خونه نشسته بودم و داشتم با گوشیم ور میرفتم
که بلاخره ی مدل موی خیلی خیلی باحال پیدا کردم از همون مدلایی که دوس داشتم
هانا: موهامو همین مدل کوتاه میکنم
یاد کوک افتادم که همش میگف دس به موهات نزن بزار بلند باشه ولی دیگه این مهم نبود چون دیگه کوکی نیس که واسم خط و نشون بکشه که موهامو کوتاه نکنم حتی دلم واسه گیر دادناشم تنگ شده
عح اینا رو ول کن دختر باید برم آرایشگاه
ارایشگر: چه مدلی میخواین؟
عکس مدل موی مورد نظرمو نشونش دادم
ارایشگر: رنگشونم همین رنگی کنم؟
هانا: ارع
ارایشگر: چشم
تا قیچی رو نزدیک موهام کرد
هانا: صب کن
آییش انگار ی چیزی نمیزاش کوتاشون کنم بیخیال شدم و گفتم
هانا: الان شروع کن
4ساعت طول کشید تا موهامو درس کنه
هانا: تموم شد؟(کلافه)
ارایشگر: ی لحظه لطفا
بعد چن دقیقه گف
•ا تمومه•
سرمو بلند کردم تو آینه ی نگاه به خودم انداختم
درس فک میکردم موی کوتا و سبز رنگ واقعا بهم میومد(اسلاید 1)
ارایشگر: چقد بهتون میاد
هانا: هوم مرسی
ارایشگر: خوشگل بودین با این مدل مو خوشگل ترم شدین
هانا: ممنونم
قدای زنگ گوشیم میومد
گوشیم داخل جیب کتم بود که روی صندلی بود پاشدم رفتم گوشیو از جیب کتم دراووردم و جوابشو دادم
هانا: باز چیه؟
یوهان: منم خوبم تو خوبی
هانا: قبله اینکه صداتو بشنوم عالی بودم
یوهان: نگا ادم با برادر خودش اینجوری حرف میزنه
هانا: خواهر برادری خوبیش به همیناشه مثلا همیشه ی مزاحم تو زندگیته
یوهان: راس میگی مزاحمی خیلیم مزاحمی
هانا: فاقد اهمیت
یوهان: خو....... آیش خواستم یچیزی بگم نزاشتی
هانا: بگو
یوهان: مافیاها جلسه تشکیل دادن ضروریه حتما باید بیای
هانا: ساعت چند
یوهان: نیم ساعت دیگه باید بیای
هانا: باز کی گند زده
یوهان: چمیدونم فقط خبر دادن که جلسه داریم و خیلی ضروریه
هانا: باشه
یوهان: کجایی؟
هانا: خدافظ
یوهان: میگ
نزاشتم حرفشو کامل کنه قط کردم
هانا: چقد زر میزنه این بشر(زیر لب)
*
برگشتم خونه لباس پوشیدم(اسلاید2)و تفنگمو هم برداشتم و از خونه اومدم بیرون راننده در ماشینو برام بازکرد
نشستم داخل ماشین گوشیمو از جیبم دراووردم
الان دیگه نمیتونم مث قبلا بدون بادیگارد جایی برم هرجا بخوام برم باید کلی بادیگارد با خودم ببرم البتع قبلا کوک خودش مث بادیگارد شخصیم بود هرحا میرفتم دنبالم بود
نمیدونم چرا جواب هر سوالی به کوک ختم میشه
رانندع: رئیس رسیدیم
از ماشین پیاده شدم که همزمان با من بادیگاردا از ماشینای دیگه پیاده شدن
انگار ایندفعه تو هتل قرار گذاشتن ولی هتل امنیت نداره اینا مثلا با تجربه ان بعد نگا جایی که واسه بحث هایی که پلیسا دارن واسه پیدا کردنشون جون میدن انتخاب کردن
سری از تاسف تکون دادم
و سمت هتل قدم برداشتم بادیگاردا همشون پشتم بودن
وقتی به اتاق مورد نظر داخل هتل رسیدم اسلحم و گوشیمو تحویل دادم و اون دو نفریکه دم در بودن چک کردن ک چیزه دیگه ای با خودم نداشته باشن بعد اینکه مطمئن شدن درو برام باز کردن و رفتم داخل اتاق
البته این اتاق جز ی میز و چن تا صندلی ولی ی چیزاییم تو این اتاق بود که مشکوکم میکرد مثلا چن تا اباژورو گلدون های گل که هرکدوم گوشه ای از فضای اتاقو اشغال کرده بودن یا تابلو های بزرگ روی دیوار
با صدای در توجهشون سمتم جلب شد
یوهان و هیونجین و بقیه اکیپ خودمون(غیر سوجین، سوآ، انتونی،شوگا و ووجین،سوک یون،مینهو چون اونا تو جلسه نبودن) جوری زل زده بودن بهم ک ی لحظه گفتم مگه اینا ادم ندیدن چشونه
همه: سلام
هانا: سلام
حوصله شرکتو نداشتم واسه همین نرفتم و همینجوری تو خونه نشسته بودم و داشتم با گوشیم ور میرفتم
که بلاخره ی مدل موی خیلی خیلی باحال پیدا کردم از همون مدلایی که دوس داشتم
هانا: موهامو همین مدل کوتاه میکنم
یاد کوک افتادم که همش میگف دس به موهات نزن بزار بلند باشه ولی دیگه این مهم نبود چون دیگه کوکی نیس که واسم خط و نشون بکشه که موهامو کوتاه نکنم حتی دلم واسه گیر دادناشم تنگ شده
عح اینا رو ول کن دختر باید برم آرایشگاه
ارایشگر: چه مدلی میخواین؟
عکس مدل موی مورد نظرمو نشونش دادم
ارایشگر: رنگشونم همین رنگی کنم؟
هانا: ارع
ارایشگر: چشم
تا قیچی رو نزدیک موهام کرد
هانا: صب کن
آییش انگار ی چیزی نمیزاش کوتاشون کنم بیخیال شدم و گفتم
هانا: الان شروع کن
4ساعت طول کشید تا موهامو درس کنه
هانا: تموم شد؟(کلافه)
ارایشگر: ی لحظه لطفا
بعد چن دقیقه گف
•ا تمومه•
سرمو بلند کردم تو آینه ی نگاه به خودم انداختم
درس فک میکردم موی کوتا و سبز رنگ واقعا بهم میومد(اسلاید 1)
ارایشگر: چقد بهتون میاد
هانا: هوم مرسی
ارایشگر: خوشگل بودین با این مدل مو خوشگل ترم شدین
هانا: ممنونم
قدای زنگ گوشیم میومد
گوشیم داخل جیب کتم بود که روی صندلی بود پاشدم رفتم گوشیو از جیب کتم دراووردم و جوابشو دادم
هانا: باز چیه؟
یوهان: منم خوبم تو خوبی
هانا: قبله اینکه صداتو بشنوم عالی بودم
یوهان: نگا ادم با برادر خودش اینجوری حرف میزنه
هانا: خواهر برادری خوبیش به همیناشه مثلا همیشه ی مزاحم تو زندگیته
یوهان: راس میگی مزاحمی خیلیم مزاحمی
هانا: فاقد اهمیت
یوهان: خو....... آیش خواستم یچیزی بگم نزاشتی
هانا: بگو
یوهان: مافیاها جلسه تشکیل دادن ضروریه حتما باید بیای
هانا: ساعت چند
یوهان: نیم ساعت دیگه باید بیای
هانا: باز کی گند زده
یوهان: چمیدونم فقط خبر دادن که جلسه داریم و خیلی ضروریه
هانا: باشه
یوهان: کجایی؟
هانا: خدافظ
یوهان: میگ
نزاشتم حرفشو کامل کنه قط کردم
هانا: چقد زر میزنه این بشر(زیر لب)
*
برگشتم خونه لباس پوشیدم(اسلاید2)و تفنگمو هم برداشتم و از خونه اومدم بیرون راننده در ماشینو برام بازکرد
نشستم داخل ماشین گوشیمو از جیبم دراووردم
الان دیگه نمیتونم مث قبلا بدون بادیگارد جایی برم هرجا بخوام برم باید کلی بادیگارد با خودم ببرم البتع قبلا کوک خودش مث بادیگارد شخصیم بود هرحا میرفتم دنبالم بود
نمیدونم چرا جواب هر سوالی به کوک ختم میشه
رانندع: رئیس رسیدیم
از ماشین پیاده شدم که همزمان با من بادیگاردا از ماشینای دیگه پیاده شدن
انگار ایندفعه تو هتل قرار گذاشتن ولی هتل امنیت نداره اینا مثلا با تجربه ان بعد نگا جایی که واسه بحث هایی که پلیسا دارن واسه پیدا کردنشون جون میدن انتخاب کردن
سری از تاسف تکون دادم
و سمت هتل قدم برداشتم بادیگاردا همشون پشتم بودن
وقتی به اتاق مورد نظر داخل هتل رسیدم اسلحم و گوشیمو تحویل دادم و اون دو نفریکه دم در بودن چک کردن ک چیزه دیگه ای با خودم نداشته باشن بعد اینکه مطمئن شدن درو برام باز کردن و رفتم داخل اتاق
البته این اتاق جز ی میز و چن تا صندلی ولی ی چیزاییم تو این اتاق بود که مشکوکم میکرد مثلا چن تا اباژورو گلدون های گل که هرکدوم گوشه ای از فضای اتاقو اشغال کرده بودن یا تابلو های بزرگ روی دیوار
با صدای در توجهشون سمتم جلب شد
یوهان و هیونجین و بقیه اکیپ خودمون(غیر سوجین، سوآ، انتونی،شوگا و ووجین،سوک یون،مینهو چون اونا تو جلسه نبودن) جوری زل زده بودن بهم ک ی لحظه گفتم مگه اینا ادم ندیدن چشونه
همه: سلام
هانا: سلام
۴.۰k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.